مهسا خیلی با عجله شروع کرد به ساختن پازل، تا زودی ببره به مامان و بابا نشونش بده، ساعتها گذشت و همه تیکهها با زحمت کنار هم چیده شدن؛ ولی آخر کار، جای یه دونه از تیکههای پازل خالی موند.
هدیه تولد مهسا | چند روز پیش تولد مهسا بود، دوستهاش با کلی هدیه و بادکنک اومده بودن خونهشون تا با هم جشن بگیرن، کیک بخورن و شادی کنن. خیلی هم بهشون خوش گذشت، بعد از رفتن مهمونها، وقت باز کردن کادوها رسید، یه روسری آبی، یه جعبه مدادرنگی و یه عالمه عکس قشنگ برای مهسا یادگاری مونده بود.
مهسا بین همه این هدیهها، از یکیشون خیلی خوشش اومد؛ اون، یه پازل بزرگ با نقاشی یه دشت سرسبز، با گلهای زرد کوچولو بود. کنار این دشت خوشبو یه تکدرخت با شکوفههای صورتی گیلاس بود. اون دور دورها، دو تا کوه بلند هم بود که نوک قلههاشون سفید و برفی بود. خورشید زیبا هم با نورطلایی و گرمش از بین ابرها گرما و روشنایی میداد. سه تا پروانه فسقلی توی آسمون دشت قشنگ، پر میزدن و بازی میکردن.
مهسا با عجله شروع به ساختن پازل کرد تا اون رو ببره و به مامان و بابا نشونش بده. اون، همه تیکهها رو با زحمت کنار هم چید، ولی آخر کار جای یه دونه از تیکههای پازل خالی موند. هرچی دنبالش میگشت، پیداش نمیکرد. خیلی ناراحت بود، آخه مگه میشه آسمون دشت به این زیبایی خورشید نداشته باشه؟!
اون با کمک مامان و بابا شروع کرد به گشتن، بالاخره بابا، تیکه گمشدهای که تصویر خورشید داشت رو پیدا کرد و همه با هم از زیبایی نقاشی دشت پر از گل لذت بردن.
بله بچهها، همه کارهای ما آدمها حتی کارهای خوبمون، مثل همین پازله؛ اگه تموم تیکههاش کنار هم جمع نشه، بی فایده است.
یکی از مهمترین تیکههای پازل زندگی ما، دوست داشتن امامهای مهربونمونه. اگه این دوستی و محبت نباشه، هیچ کار خوبی پیش خدا قبول نمیشه، حالا هرچقدرهم که خوب و عالی انجامشون داده باشیم، بازهم قبول نیست.
مثلا توی نماز، کنار وضو و رکوع و سجده، همین دوست داشتن امام علی رو هم باید بیاریم تا نمازمون کامل بشه و خدا بهش جایزه بده.
پس یادمون نره پازل کارهای خوب، بدون امام علی علیهالسلام هیچ وقت کامل و قشنگ نیست!!