امیدواری و دل بستن به خداوند عزت است؛ اما نيازخواهى از مردم، مايه خوارى و ذلت؛ چراکه حیا را از بین میبرد و از وقار آدمى میکاهد.
معمولاً انسان ها در دنيا به هرچه غير خدا تكيه كنند، از همانجا ضربه میخورند؛ مثلاً كسي كه به مالش تكيه كرده، از همان مال، ضربه میخورد؛ كسي كه به قدرتش، شهرتش، جمالش، خانهاش و ... دل خوش كرده، از همان لطمه میخورد؛ مانند فرعون كه افتخار میکرد رود نيل از آن اوست،[1] ولی در همان رود غرق شد.
انسان به سبب ناآگاهی از نیازهای واقعی خود و به خاطر ضعف بینش، چهبسا در برآورده شدن نیازهایش به مردم امید میبندد؛ درحالیکه اگر برآورده شود، براو منت میگذارند و اگر برآورده نشود، باعث خجالت، شرمساری و درنتیجه زیر سؤال رفتن عزت نفس او زیر سؤال اوست. لذا بايد فقط به خدا توكل و امید داشت. ازاینرو خداوند میفرماید: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرا»؛[2] «و از جايى كه گمان نَبَرد به او روزى عطا كند و هركه بر خدا توكل كند، خدا او را كفايت خواهد كرد كه خدا امرش را نافذ و روان میسازد و بر هر چيز قدر و اندازهای مقرّر داشته است».
در جریان یوسف نبی علیهالسلام، هنگامی که برادران یوسف، در حال انداختن او به چاه بودند، ناگهان يوسف خنديد. برادران سخت در تعجب فرورفتند كه اين چه جاى خنده است! گويى برادر، مسئله را به شوخى گرفته و بیخبر است از اينكه تیرهروزی در انتظار اوست؛ اما او پرده از راز اين خنده برداشت و درس بزرگى به همه آموخت. او گفت فراموش نمىكنم روزى به شما برادران نيرومند با آن بازوان قوى و قدرت فوقالعاده جسمانى نظر افكندم و خوشحال شدم. با خود گفتم كسى كه اينهمه يار و ياور نيرومند دارد، چه غمى از حوادث سخت خواهد داشت. آن روز بر شما تكيه كردم و به بازوان شما دل بستم. اكنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه مىبرم و به من پناه نمىدهيد. خدا شما را بر من مسلط ساخت تا اين درس را بياموزم كه به غير او-حتى به برادران- تكيه نكنم.[3]
خداوند متعال در حدیثی قدسی میفرماید: « قسم به عزت و جلال و ارتفاع من بر عرشم، بلاشك امید هرکسی را که به غیر من امیدوار شود، حتماً امیدش را قطع میکنم و بدون تردید و حتماً لباس خواری نزد مردم به او میپوشانم و یقیناً و بهطورقطع او را از قرب خود کنار میزنم و بیتردید و بلاشک او را از پیوستن به خود دور میکنم. درحالیکه سختیها در دست من است، او در سختیها به دیگران و به دیگران امیدوار است. در دیگران را میکوبد، درحالیکه کلید درها در دست من بوده و درها همبسته است و درِ من برای کسی که ما را بخواند باز است. کیست که در حوادث ناگوار به من امید بسته و من امید او را برای برطرف شدن ناگواریهایش قطع کرده باشم؟! کیست که برای کار موردعلاقهاش به من امیدوار شده و من امید او را از خود قطع نموده باشم؟! تمام آرزوهای بندگان نزد من محفوظ است؛ ولی آنان به حفظ من راضی نشدند. آسمانهای خود را پر از کسانی نمودم که از تسبیح من خسته نمیشوند و به آنان دستور دادم درها را بین من و بندگانم نبندید؛ ولی بندگان به سخن من اعتماد نکردند».[4]
اقتضای بینش و دید توحیدی آن است که انسان را از همه تهی کند؛ تا جایی که حتی به خودش هم امیدوار نباشد تا به خودِ دورافتاده از حقیقت و معرفت، امید نداشته باشد و دل نبندد. وقتی کسی بهجز خدا دل نبندد، درواقع سرمنشأ حوادث عالم را به خدا محول میکند.
پینوشت:
[1]. زخرف: 43.
[2]. طلاق: 3.
[3].تفسير نمونه، ج9، ص342.
[4]. المراقبات؛ به نقل از کتاب کافی.