این نشانه فقر است که یک شخص به قیمت دوست داشتن یک سلبریتی، عقل و دیانت خود را کنار بگذارد و صرفاً بپسندد آنچه یک سلبریتی میپسندد.
از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است، همواره با همنوعان خود در تعامل است. این تعامل ممکن است از هر طریقی و با تبادل کوچکترین پیامی اتفاق بیفتد. اگر در گذشته صرفاً با معاشرت و ارتباط کلامی این تعاملات محقق میشد، اکنون اما رسانه ممکن است این ارتباط را تشکیل دهد. تعاملات، بسته به میزان و نوع علائق، نگرشها و گرایشات افراد، همواره با تأثیرپذیری همراه هستند. پیشنیاز تأثیرپذیری در هر زمینهای، عنصر تمایل و «دوست داشتن» است. این «دوست داشتن» است که افراد را با ایجاد شوق و اراده به سمت فعل و رفتاری مطابق با الگوی اجتماعی میکشاند. از تأثیرگذارترین عناصر اجتماعی که مورد علاقه افراد جامعه قرار میگیرد، «سلبریتی» است.
سلبریتی کیست؟
سلبریتی کسی است که در جامعه شناخته شده و مرکز توجه قشری از جامعه قرار گرفته است. این شناخته شدن، خدادادی نیست؛ بلکه طبق موقعیتی است که برای شخص در جامعه، چه با تلاش و چه بدون آن، حاصل شده است. سلبریتی ممکن است در جهت مثبت یا منفی، بسته به اینکه چه کنشگریای در جامعه داشته باشد، قشری از جامعه را با خود همراه کند.
سلبریتیهایی که بیشتر محل توجهاند!
سلبریتی بنا به ویژگی ممتازی که دارد، شناخته میشود. این امتیاز ممکن است در عرصههای مختلفی چون فعالیتهای بازیگری، ورزشی، علمی، مجریگری، اجتماعی، سیاسی و... باشد که شخص را به منطقه معروفیت برساند؛ اما به قول معروف، سلبریتیهایی بیشتر از بقیه سلبریتیترند که جنبههای هنری و بصری بیشتری داشته باشند تا جنبههای علمی و معقول. این نشان میدهد که نوع بشر تمایل کمتری به مفاهیم انتزاعی و ذهنی دارد. ازاینرو یک کلاس درس علمی که در آن از ابزار مصور استفاده میشود، از یک کلاس صرفاً تئوریک که فقط ذهن دانشجو را درگیر میکند، بیشتر مورد تمایل قرار میگیرد.
شناسنامه یک سلبریتی
سلبریتی، فرشته نیست؛ آدمی است نظیر میلیونها فرزندان آدم و حوا؛ نیازهایش خوراک و پوشاک و مسکن است، مثل هر انسان دیگر؛ مثل هر فرد دیگری نقطهضعفهایی دارد؛ امکان خطا و اشتباه در او مثل هر کسی وجود دارد؛ منتها تأثیر خطا و صواب او، بنا به نقطه ثقلی که در بین توجهات جامعه دارد، مثل دیگران نیست. ازاینرو خطا و کار نیک او خوراکی میشود برای گعدهها و محافل اجتماعی؛ حال آنکه انجام همان کار توسط یک شهروند عادی، چندان اهمیتی ندارد.
از دردسرهای بعضی سلبریتیها، بسته به بُنیه روانی و نظام فکری آنها، این است که ممکن است شخصیت کاذبی پیدا کنند؛ به این معنا که میبایست در جامعه طوری ظاهر شوند که شهرت آنها ریزش نکند. بنابراین مجبورند از بعضی ناهنجاریها بپرهیزند؛ مگر اینکه آن ناهنجاری، مطلوب نوع افراد جامعه باشد. ازاینرو بعضی سلبریتیها نوعاً مال خود نیستند و دچار بحران هویت میشوند؛ چراکه نوعاً شخصیت آنها در بستر جامعه با دهها سلیقه گره خورده است؛ مگر سلبریتیهایی که دارای قوام فکری باشند و در زندگی شخصی خود کمتر از هیجانات اجتماعی منفعل شوند؛ به عبارت دیگر شاخصهمحور باشند و نه هیجانمحور.
سلبریتی، خدا نیست!
نکتهای که باید آحاد جامعه به آن توجه داشته باشند این است که سلبریتی، خدا نیست و عملش نیز معیار درستی و نادرستی یک رفتار قرار نمیگیرد. او هم مثل همه آدمها از شکم یک مادر متولد شده و هیچ نمیدانسته است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً»؛[1] «و خدا شما را از بطن مادران بیرون آورد؛ درحالیکه هیچ نمیدانستید». او هم باید مطیع خدایی باشد که سازنده اوست. او هم مثل هر شخص دیگری از این دنیا خواهد رفت و در قبری خواهد خوابید که فقیر و غنی و غریب و قریب به طور یکسان در آن خواهند خوابید؛ فارغ از سنگ قبرش که هیچ نفع و امتیازی برای روح و کیفیت حسابرسی او نخواهد داشت.
یک خطای نابخشودنی
قوام یک سلبریتی به هوادران اوست. یک هوادار به خاطر ویژگی ممتاز و دوستداشتنی یک سلبریتی، به او متمایل میشود. خطایی که بعضی از آحاد جامعه ممکن است مرتکب شوند این است که این دوست داشتن چه بسا آنها را به فقدان بکشاند و هر آنچه از شاخصههای خوب زیستن سراغ دارند را کنار بگذارند و کنشگری یک سلبریتی برایشان ملاک درستی و نادرستی قرار گیرد. این نشان از فقر بینشی یک هوادار دارد که چشموگوشبسته صرفاً به قیمت دوست داشتن یا معروف بودن یک شخص، «باید» و «نباید»های زندگی خود را به دست یک سلبریتی میدهد؛ حتی اگر در تضاد با «باید» و «نباید»هایی باشد که سازنده این جهان بر اساس حقیقت وضع کرده است. این سرسپردگی، محکوم و مذموم است و با کوردلی مقارن شمرده شده است؛ چنانکه حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «حُبُّکَ لِلشَّیْءِ یُعْمِی وَ یُصِمُ»؛[2] «علاقه شدید تو به یک چیز، تو را کور و کر میکند».
پینوشت:
[1]. نحل:78.
[2]. مجلسی، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص380.