حاجحسن تعریف میکرد: قبل از پیروزی انقلاب همراه مردم در راهپیماییها و برنامههای ضد شاهنشاهی شرکت میکرد. میگفت: طی حملهای به یکی از پادگانهای تهران اسلحهخانه آن را تخلیه کردیم، من هم وسیله ای از آنجا با خودم آوردم، هرجا که میرفتم با خودم میبردم و میگفتم بروید کنار آتشبار است.
خیلی از این جریان نگذشت که متوجه شدم این آتشبار ما یک لوله بزرگ لجنی بیشتر نیست و ادامه میداد که بچهها نگاه کنین، حقیقتا فرق یک سلاح را با یک لوله لجنی را نمیدانستم ونمیتوانستم آن ها را از هم تشخیص بدهم. اینها کلماتی است که پدر موشکی ایران اسلامی به زبان میآورد تا همه بدانند که ما با ایمان و پشتکاری که داریم از صفر به کجا رسیدهایم.[1]
حاجی پشتکار عجیبی داشت؛ وقتی پروژهای را کلید میزد و کارها را بین تیم خود تقسیم میکرد و وظایفی را به آنها محول میکرد، کنار نمینشست تا کار به اتمام برسد بلکه آستین بالا میزد و شروع به مطالعه و آزمایش میکرد، مقالههای مربوط به کارش را میخواند با اساتید امین دانشگاهی مشورت میکرد و تست میزد.
وقتی بچهها پیشش میآمدند و میپرسیدند چه میکنین حاجی میگفت: «دارم تمرین میکنم تاببینم شماها چه کار دارید میکنین» بچهها هم میخندیدند و میرفتند اما به روی خودشان نمیآوردند که این حرف حاجی ترسی را در وجود آنها ایجاد میکرد که نکند حاجی زودتر از ما به نتیجه برسد و آبرویمان برود. همین حرف حاجی سبب افزایش سرعت، دقت و پشتکار بچهها میشد.[2]
شاگردانش تعریف میکنند که حاجی یک اسطوره بود و این ادعا بدان جهت که در تمامی کارهایش در عین حال که با مهندسی معکوس به شدت مخالفت میکرد ایدههای بسیار نابی را مطرح میکرد. میگفت: کسی که فلان وسیله را میسازد مثل ما یک انسان است و چون ما شیعه هستیم و خدا ما را همراهی میکند میتوانیم بهترش را بسازیم. ایدههایی را که به ذهنش میرسید را با نام گذاری آنها به نام یکی از اهلبیت مقدس میکرد و میگفت:«یک وقت فکر نکنین که کار شما هست که ثمره میدهد، کار خداهست،«وَ مَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ (آل عمران 126)» پیروزی فقط وفقط به دست خداست.[3]
-----------------------
پی نوشت:
[1] ویژهنامه شهدای غدیر صفحه38
[2] ویژهنامه شهدای غدیر صفحه39
[3] کتاب مردی با آرزوهای دور برد صفحه71