-«ایمانگرایی» دیدگاهی است که نظامهای اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمیداند.ایمانگرایی را میتوان در دو شکل عمده افراطی و اعتدالی بررسی نمود. گونه نخست آن خردستیز یا ضدعقل و گونه دوم، خرد گریز یا غیر عقلی است. در گونه نخست عقل و ایمان یکدیگر را بر نتابیده و با یکدیگر ضدیت دارند. ولی در گونه دوم، عقل و ایمان صرفا قلمرویی جدا دارند.
«ایمانگرایی» دیدگاهی است که نظامهای اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمیداند.[1]
ایمانگرایی را میتوان در دو شکل عمده افراطی و اعتدالی بررسی نمود. گونه نخست آن خردستیز یا ضدعقل و گونه دوم، خرد گریز یا غیر عقلی است. در گونه نخست عقل و ایمان یکدیگر را بر نتابیده و با یکدیگر ضدیت دارند. ولی در گونه دوم، عقل و ایمان صرفا قلمرویی جدا دارند.
در دیدگاه اول ایمانگرایان افراطی, برای تأیید اعتقادات خود به دلیل و برهان متوسل نمیشوند و اصلا کوشش برای استدلالی کردن دین را, کوششی ناروا میشمارند، در نظر آنان عقل نه تنها صلاحیت بررسی اعتقاد دینی را ندارد, بلکه در تقابل با آن است و سنجش دین با معیار عقل مستلزم کنار زدن دین است.[2]
برای مثال اگر بگوئیم که ما به وجود خداوند و عشق او نسبت به انسانها ایمان داریم، در واقع گفتهایم که ما این امر را مستقل از هرگونه قرینه و استدلالی پذیرفتهایم، و هر گونه کوششی را که برای اثبات یا انکار عشق خداوند نسبت به انسانها صورت پذیرد مردود میدانیم.[3]
زمینه پیدایش این نظریه:
این نظریه در جهان اسلام پدید نیامد؛ زیرا آموزههای قرآنی و سنت پیامبر(ص) همواره به تدبر و تعقل توصیه کردهاند و مؤمنان را از ایمان نامعقول بازداشتهاند.[4] ما در متون مقدس و آموزههای اصلی مسیحیت زمینههای زیادی وجود دارد که موجب پیدایش چنین گرایشی شده است. از این آموزهها میتوان به تثلیث، تجسد و حلول اشاره کرد.[5]
نماینده این نوع از ایمانگرایی، «سورن کییرکگور», فیلسوف و الهیدان دانمارکی, که او را «پدر اگزیستانسیالیسم» لقب دادهاند. کییرکگور معتقد است:« ایمان برتر از عقل و بالاترین فضیلت انسانی و عمیق ترین آرزو و امید بشر است؛ چرا که تحقق ذات آدمی با ایمان است و هیچ استدلال عقلی برای تایید دین معتبر نبوده، بلکه موجب تخریب روح ایمان و شور و نشاط دینی میشود. ایمان مقولهای درونی و انفسی و تعقل مقولهای بیرونی و آفاقی است. و کوشش در بنا نهادن ایمان بر تعقل از بین بردن جوهر درونی ایمان است.[6]»
بنابراین مجموعه ادله و قرائن نمیتوانند انسان را مؤمن سازند و همه آنها بیحاصلند؛ زیرا قاطعترین دلایل نیز همواره در معرض تردید و عدم ثبات قرار میگیرند و همیشه احتمال وجود قرائن و ادله جدیدتر هست که بر خلاف ایمان و اعتقاد دینی اقامه گردند. لذا از طریق ادله و قرائن نمیتوان به ایمان محکم و تزلزل ناپذیر دست یافت. حتی اگر میتوانستیم وجود خداوند را به طور قاطع اثبات کنیم، ایمان آوردن محال میشد؛ زیرا در آن صورت آنجا علم داشتیم نه ایمان.[7]
پارادوکس ایمان و یقین:
به نظر «کییرکگور» ایمان و یقین ناسازگارند و از آن جا که راه نجات و رستگاری از ایمان بینهایت شورانگیز میسر است، باید از یقین دوری جست، حتی اگر قابل تحصیل باشد. وقتی که دلایل کافی برای تصمیم در باب یک موضوع به نحوی در کار باشد، دیگر نیازی به عزم و اراده نیست.[8]
از نظر کییرکگور، تناقض ایمان به این معنا است که اعتقاد با استدلال نسبت معکوس دارد. هر قدر دلایل کمتر باشد، بهتر است. ایمان و استدلال با یکدیگر ضد و نقیض هستند. به نظر او، مهم نیست که چه میدانید، بلکه مهم آن است که چگونه عکسالعمل نشان میدهید. موضوع اصلی، دانش واقعی نیست، بلکه درک وسیع از خود و از وجود انسان است.
در ایمان باید خلاف عقل عمل کرد و به امور عقلانی نمیتوان ایمان داشت. مثال معروف او داستان ابراهیم و فرزندش اسماعیل است. خدا به ابراهیم دستور داد تا فرزندش را ذبح کند و اسماعیل هم با طیب خاطر پذیرفت. او میگوید: «هر دو خلاف عقل است، چه پدر که حاضر به قتل فرزند خود شد؛ زیرا کشتن یک انسان بیگناه بدون دلیل عقلاً صحیح نیست [9] و ثانیا، ابراهیم این عمل را برای تقرب به خدا انجام داد،»[10] کییرکگور میگوید:« خدا چگونه موجودی است که برای نزدیک شدن به او باید به قتل نفس دست زد، و چه از ناحیه فرزند، چون اسماعیل میتوانست بگوید چرا و به چه گناهی میکشی و اگر به او بگویند: برای تقرب به خدا. پاسخ میدهد: ابراهیم میخواهد به خدا نزدیک شود، چرا من باید کشته شوم؟ », کییرکگور میگوید: علی رغم این مسائل هم ابراهیم و هم اسماعیل هردو بدون کوچکترین مقاومت و حتی خلجان ذهنی با تسلیم محض، فورا برای امتثال امر خدا مهیّا شدند و از خدا هیچ توضیحی نخواستند؛ زیرا میدانستند که خدا در مسائل نظری و عملی فوق منطق است، یعنی نه اخلاق و نه منطق هیچ کدام نمیتوانند پای او را ببندند.[11]
لذا ایمان از نظر او خطر کردن است. جهش است و نوعی ورزش؛ زیرا همان گونه که یک قهرمان میتواند وزنههای سنگینی را بلند کند، با ایمان میتوان امور سنگین ضد عقلانی را متحمل شد و قبول کرد. مؤمن باید بتواند مثلاً اجتماع نقیضین را بپذیرد و به وقوع آن اعتراف کند، و اصولا ایمان از نظر کییرکگور اعتقاد به امور مستحیل است. برای ایمان آوردن باید از عقلانیت دست شست. از این روست که شک و ایمان با یکدیگر آشتی میکنند.[12]
[1] پترسون، مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، تهران، طرح نو، 1376، چاپ اول، ص78
[2] صادقی، هادی، در آمدی بر کلام جدید، قم، انتشارات سپهر، زمستان1383، چاپ دوم، ص32
[3] پترسون، مایکل و دیگران، پیشین، ص78
[4] قرآن و حدیث دو منبع اصلی تفکر اسلامی مملو است از دعوت به تفکر و تعقل و تدبر. بعنوان نمونه: «أفلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب أقفالها»، آیا منافقان در آیات قرآن تفکر نمیکنند یا بر دلهایشان خود قفلها زدهاند. (سوره محمد، آیه24)
[5] صادقی، هادی، پیشین، ص33
[6] کییرکگور، انفسی بودن حقیقت است، ترجمه مصطفی ملکیان، نقد و نظر ، سال اول، ش 3و4 ، ص 68.
[7] صادقی، هادی، پیشین، ص34
[8] لگنهاوزن، محمد، ایمان گرایی، ترجمه سید محمود موسوی، نقد و نظر، ش 34، ص 109.
[9] کییرکگور، سورن، ترس و لرز، ترجمه رشیدیان، عبدالکریم، تهران، نشر نی، 1378، چاپ اول، ص 60و61
[10] همان، ص46
[11] همان، ص47
[12] فعالی، محمدتقی، ایمان دینی در اسلام و مسیحیت، کانون اندیشه جوان، ص 131.