حضرت علي(ع) براي حفظ و ترويج اسلام در هر جا كه لازم بود با خلفا همكاري نمود تا كار دين متوقف نشود و تفرقه در بين مسلمين سبب نابودي اسلام نگردد. چنان كه در نهج البلاغه و در تمام منابع تاريخي آمده است كه خليفه دوم با ايشان درباره حضورش در جنگ با ايران مشورت كرد، آن حضرت وي را از حضور در آن منع نمود، و فرمود: «پيروزي و شكست اين امر (اسلام) به انبوهي سپاه يا اندك بودن آن نبود. دين خدا بود كه خدا چيرهاش ساخت و سپاه او بود كه آن را آماده و ياري كرد تا بدان جا رسيد كه رسيد. و پرتو آن آنجا را روشن كرد كه كرد. از جانب خدا به ما وعده پيروزي داده شده است و او به وعده خود جامه عمل خواهد پوشانيد و سپاه خويش را ياري خواهد كرد. جايگاه زمامدار، همچون رشتهاي است كه مهرهها را به هم فراهم آرد و پيوند دهد. اگر رشته بگسلد، مهرهها پراكنده گردد و ديگر هرگز به تمامي جمع نشود.عرب امروز اگرچه اندك است، ليكن با پيوستگي به اسلام، فراوان و با اتّحاد و اجتماع و هماهنگي، عزيز و قدرتمند است. بنابراين تو همانند محور آسيا بر جاي بمان و آسيا [ي جنگ] را به وسيله عرب بگردان و به آنان آتش جنگ را برافروزان كه اگر تو از اين سرزمين برون شوي، عرب از هر سو تو را رها كند، و پيمان بسته را بشكند. و چنان شود كه نگهداري مرزها كه پشت سر گذاشتهاي برايت مهمتر از آن شود كه پيش رو داري. فردا غير عرب اگر تو را ببينند، گويند: اين اساس و ريشه عرب است، اگر او را از بين ببريد، آسوده خواهيد شد، و اين انديشه، حرص ايشان را در مبارزه با تو و طمعشان را در نابود كردن تو سختتر و زيادتر خواهد كرد. امّا اينكه گفتي آن قوم به جنگ مسلمانان خواهند آمد، ناخشنودي خداي سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بيشتر، و او بر دگرگون ساختن آنچه خود ناپسند ميدارد تواناتر است. امّا آنچه از شمار آنان گفتي، [بدان كه] ما در روزگار گذشته به اتّكاي انبوهي سپاه نميجنگيديم، بلكه به ياري و كمك پروردگار نبرد ميكرديم.»(1)
به نظر مي رسد با توجه به مواضع علي ـ عليه السلام ـ در برابر فتوحات نظامي خلفاء آن حضرت با كليت آن موافق بوده و از آن جا كه شيعه نيز تابع امير المؤمنين ميباشد موضعي غير از موضع حضرت ـ عليه السلام ـ نخواهد داشت.
در برخي از منابع تاريخي مطالبي گزارش شده كه حكايت از تشويق اميرالمؤمنين به فتوحات ميباشد. به عنوان نمونه ابن اعثم مينويسد: خليفه دوم نامهاي به فرمانده سپاه اسلام نوشت كه او را از فتح خراسان باز دارد در اين مجلس اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ حضور داشت خليفه را از اين كار منع نمود و او را دربارة فتح خراسان ترغيب و تشويق نمود و فضائلي درباره مناطق مختلف خراسان براي او بيان كرد پس خليفه خيلي خوشحال شده نامهاش را عوض نمود و فرمانده سپاه را ترغيب به فتح نمود.
در برخي از منابع نيز ما ميبينيم كه فردي چون عمار و سلمان(2) در رأس سپاه اسلام بوده و مناطقي را فتح نمودند كه بطور حتم بدون مشورت امامشان نبوده است اين حضور نيز دليل بر موافقت آن حضرت و در نتيجه موافقت شيعه است.
دليل ديگر آنكه در برخي از منابع تاريخي حضور امام حسن و امام حسين ـ عليهما السلام ـ در بين سپاه اسلام گزارش شده است مانند آفريقا كه حكايت از تأييد رهبر شيعه مينمايد و مورخاني مانند طبري و ابن عساكر و ابن خلدون و ...اين مطالب را گزارش نمودهاند.(3)
پاورقی:
1. نهج البلاغه، خطبهي 146. دلشاد تهراني مصطفي،سيره نبوى،تهران دريا،1385،ج3،ص:545
2. ابن اعثم كوفي، الفتوح،ترجمه مستوفي هروي، تهران، انقلاب اسلامي، چ اول، 72، ص 8ـ261.
3. مجلسي، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، چ 2،63، ج40، ص 30ـ218. و عماد زاده، چهارده معصوم، تهران، نشر طلوع، چ10، 67، ج1، ص633. به نقل از تاريخ ابن عساكر، ج 4. و تاريخ طبري، حوادث سال 49 هجري، ج 6. و ابن خلدون در العِبَر، ج2، ص 149 و 128 و ج 1، ص 39. و طبري، حوادث سال 27، ج5، ص57. و ابن اثير، الكامل، ج 3، ص 37، و حوادث سال 27.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات