آيا حضرت موسي(ع) با خداوند گفتگوي مستقيم داشت

12:13 - 1393/10/03
چکیده: معناي تكلم خدا با موسي عليه السلام اين است كه: خداوند اتصال و ارتباط خاصي بين موسي و عالم غيب برقرار نمود كه با ديدن بعضي از مخلوقات به آن معنايي كه مراد اوست منتقل ميشده، البته ممكن هم هست اين انتقال مقارن با شنيدن صوتهايي بوده كه خداوند آن را در خارج و يا در گوش او ايجاد كرده.

آيا حضرت موسي(ع) با خداوند گفتگوي مستقيم داشته كه لقب كليم الله ر ا دريافت نموده است و اگر نه معناي آن چيست؟

پاسخ:

سخن گفتن خداوند با بندگانش در قرآن كريم اين‌گونه بيان شده است: وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيمٌ(1) يعني شايسته هيچ انساني نيست كه خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحي يا از پشت حجاب، يا رسولي ميفرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحي ميكند چرا كه او بلندمقام و حكيم است!(2)
از اين آيه چنين بر ميآيد كه تكلم خداوند متعال با پيامبران منحصر در سه طريق است:
1- القاي به قلب : كه در مورد بسياري از انبيا بوده است مانند نوح كه ميگويد فَأَوْحَيْنا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا(3) ما به نوح وحي كرديم كه كشتي را در حضور ما و مطابق فرمان ما بساز.
2- از پشت حجاب: آن گونه كه خداوند در كوه طور با موسي سخن ميگفت وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسي تَكْلِيماً(4)
3- از طريق ارسال رسل: آن گونه كه در مورد پيامبر اسلام- صلي الله عليه واله وسلم- آمده قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلي قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ(5) بگو كسي كه دشمن جبرئيل باشد (دشمن خدا است) چرا كه او به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل كرد.
همانطور كه عنوان شد تكلم خداوند متعال با حضرت موسي از قسم دوم يعني « من وراء حجاب » است.(6) و به همين اعتبار به حضرت موسي- عليه السلام -كليم الله اطلاق شده است. و اين لقب بر هيچ يكي از پيامبران ديگر اطلاق نمي‌شود.
اما در اينجا شبهه اي امكان دارد پيش بيايد كه آيا تكلم خداوند متعال با حضرت موسي به نحو تكلم يك انسان با انسان ديگر است يا نه؟
پاسخ اينكه : مقصود از« كلام» آن تكلمي است كه خداوند متعال بدون واسطه فرشته با حضرت موسي عليه السلام نموده است. به عبارت ديگر آن چيزي كه به وسيله آن مكنون غيب براي آن جناب كشف شده نه كلام معمولي دربين بشر چون آن كلامي كه در ميان ما معمول است عبارت از قرار و تعهدي است كه ما در بين خود جعل كردهايم، و بنا گذاشتهايم كه مثلا فلان صوت معين اختصاص به فلان معنا داشته باشد، و هر وقت آن صدا از گويندهاي سر زند ذهن شنونده فورا منتقل به آن معنا بشود، گوينده هم متعهد شده كه هر وقت بخواهد آن معنا را به شنونده بفهماند خصوص آن صوت را از دهان خارج نموده و يا به عبارتي ديگر آن تموج هواي مخصوص را در فضا ايجاد نمايد، و پر واضح است كه كلام به اين معنا مستلزم اين است كه متكلم داراي جسم بوده باشد، و خداي سبحان منزه است از اينكه داراي جسم باشد.
از طرفي هم صرف ايجاد صوت در درخت و يا در مكاني ديگر دلالت نميكند بر اينكه معاني اصوات، مقصود خداي سبحان است، چيز ديگري غير از اصوات لازم است كه اراده و قصد خداي تعالي را كشف نموده و دلالت كند بر اينكه خداي تعالي معاني اصوات را اراده كرده، هم چنان كه اگر كسي با كوبيدن چيزي و يا مثلا دست بر هم زدن، صدايي ايجاد كند كه معناي مخصوصي را دارا است، مادامي كه قرينهاي در كار نباشد و يا قبلا نگفته باشد كه هر وقت من اين صدا را ايجاد كردم فلان معنا را اراده نمودهام ما به صرف ايجاد صدا نميتوانيم بگوييم مقصودش آن معنا است.
و نيز از طرف ديگر ميبينيم قرآن كريم كه داستان موسي و كلام خدا را نقل ميكند اين را نگفته كه موسي از خدا پرسيد آيا اين صدا از تو است؟ و آيا تو معاني اين كلمات را اراده كردهاي يا نه!؟ بلكه از حكايت قرآن بر ميآيد كه موسي به محض شنيدن آن كلام يقين كرده است كه كلام، كلام خداي تعالي است، هم چنان كه در ساير اقسام وحي نيز انبياء بلا درنگ يقين ميكردهاند كه پيغام از ناحيه خدا است.
پس بطور قطع و مسلم معلوم ميشود در اين موارد ارتباط خاصي هست كه آن ارتباط باعث ميشود ذهن شنونده بدون هيچ ترديدي از الفاظ منتقل به معنا شده و حكم كند كه اين معنا را خداي تعالي اراده هم كرده، و اگر نه صرف اينكه خداي تعالي صوتي را ايجاد كند كه در لغت معنايي را دارا بوده باشد مجوز اين نيست كه معناي مزبور را به خداي تعالي استناد بدهند، و بگويند اين كلام، كلام خدا بود، به شهادت اينكه تمامي كلماتي كه از تمامي انسانها و متكلمين سر ميزند صوت آن از خداي تعالي است، و با اينكه خداي تعالي صوت را به آدميان داده مع ذلك ما نميگوييم همه اين كلمات كلام خداست، بلكه ميگوييم متكلم به اين كلامي كه خدا آن را آفريده حسن و حسين و تقي و نقي است، و چه بسا صداها كه از برخورد دو جسم بوجود ميآيد و معنايي را هم ميرساند و ليكن ما نميگوييم اين صوت و صدا كلام خداست.
خلاصه بحث اينكه معناي تكلم خدا با موسي عليه السلام اين است كه: خداوند اتصال و ارتباط خاصي بين موسي و عالم غيب برقرار نمود كه با ديدن بعضي از مخلوقات به آن معنايي كه مراد اوست منتقل ميشده، البته ممكن هم هست اين انتقال مقارن با شنيدن صوتهايي بوده كه خداوند آن را در خارج و يا در گوش او ايجاد كرده.(7)

پاورقی:

1. شورى :51
2. مكارم شيرازى ناصر. ناشر: دار القرآن الكريم( دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى). قم.1373ش. دوم
3. مؤمنون:27
4. نساء:164
5. بقره:97
6. تفسير نمونه ، مكارم شيرازى ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، اول ، ج20، ص: 487.
7. ترجمه تفسير الميزان، موسوى همدانى سيد محمد باقر، قم، انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم،1374 ش، پنجم، ج18ص107.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.