رابطه پست مدرنيسم با مسيحيت را بيان كنيد؟

16:47 - 1394/02/19

چکیده: پست مدرنيسم داراي اصولي چون نفي توانايي شناخت حقيقت و ديگر اصولي از اين دست مي باشد، ولي مسيحيت قائل به نوعي حقيقت ثابت مي باشد، مي توان در نگاه اول چنين گفت كه پست مدرنيسم، مسيحيت را...

با توجه به اين كه پست مدرنيسم داراي اصولي چون نفي توانايي شناخت حقيقت و ديگر اصولي از اين دست مي باشد، ولي مسيحيت (و چنان كه پيش تر گفتيم هر ديني) قائل به نوعي حقيقت ثابت مي باشد، مي توان در نگاه اول چنين گفت كه پست مدرنيسم، مسيحيت را نيز بسان ساير اديان به كنار مي زند. اما اين احتمال تنها احتمال موجود نيست، بلكه احتمال ديگري هم وجود دارد. مثلاً، «باب بيرد» (Bob Baird) در مقاله «پست مدرنيسم و مسيحيت» به بيان دو احتمال در اين مورد مي پردازد:1. پاسخ كساني كه پست مدرنيسم را دشمن تمام عيار مسيحيت مي دانند. چرا كه انجيل تجسمي از حقيقت غايي و مطلق و جوهري است، در حالي كه پست مدرنيسم شالوده و بنيان هرگونه حقيقت غايي را زير سؤال مي برد. در ديدگاه پست مدرن، به مقولاتي چون پراكندگي، تكثر، نسبيت، عدم قطعيت و ابهام بر مي خوريم. علاوه بر آن، پست مدرن «حقيقت» را مقوله اي ايجاد شدني مي انگارد و نه كشف شدني. در حالي كه در مسيحيت، درست در نقطه مقابل آن، به مفاهيمي چون اجتماع (در برابر پراكندگي)، وحدت، مطلق بودن، قطعيت و وضوح بر مي خوريم. از آن گذشته، مطابق با چنين تلقي اي از مسيحيت، حقيقت مقوله اي كشف شدني است نه ايجاد شدني، و تفاوت بين اين دو بسيار مهم است.2. پاسخ كساني كه با استدلال هاي گوناگون، تقابل بين مسيحيت و پست مدرنيسم را چندان جدي و قطعي تلقي نمي كنند، بلكه به نوعي سازگاري بين اين دو، باور دارند. مثلاً، ممكن است برخي از مسيحيان همنوا با «سورن كي يركه گارد» (Soren Kierkigaard 1813 _ 1885) شناخت قطعي را با ايمان پرشور و متعصبانه ناسازگار بدانند، و از همين رو، چندان اهميتي براي شناخت قائل نبوده و بدين قرار با جنبه ابهام آميز و عدم قطعيت پست مدرنيسم سازگار باشند. چنين كساني ابهام را چاشني زندگي دانسته و اجزا و عناصر پست مدرنيسم را مأمن راحت و مناسبي خواهند دانست.(1) طرفداران چنين ديدگاهي، در عرصه عمل و تحقيق نيز پاي گذارده، درصدد اثبات آن به لحاظ تئوري برآمده اند. از جمله دسته اي از صاحب نظران پست مدرنيسم سعي كردند قرائتي پست مدرنيستي از كتاب مقدس به ويژه «عهد جديد» عرضه نمايند، كه حاصل كار خود را در قالب كتابي با عنوان انجيل پست مدرن: انجيل و اجتماع فرهنگ(2) ارائه كرده اند. آنها اين كتاب را از منظري پست مدرنيستي و براي آشنايي با شيوه ها، نظريه ها و كاربست هاي انتقادي متنوعي كه موجب تحول در پژوهش هاي اخير درباره انجيل شده اند، نگاشته اند. چنان كه از عنوان فرعي كتاب (اجتماع فرهنگ) پيداست، نويسندگان كتاب درصدد اجتناب آگاهانه و عامدانه از الگوي نويسندگي فردگرايانه، كه به طور سنتي و به گونه اي ديرپاي بر عرصه تحقيق در علوم انساني و اجتماعي سيطره دارد، هستند و كوشيده اند كه اثري حاصل تلاش نوعي «اجتماع فرهنگ» ارائه دهند، كه در واقع بيانگر تحول و دگرگوني پست مدرنيستي در عرصه مطالعات درباره انجيل باشد.(3) آنها به معرفي و انتقاد از هفت راهكار عمده در امر قرائت پرداخته اند. بسياري از اين راهكارهاي تفسيري و بياني ـ نظير نقد كلامي و نقد فمينيستي ـ در تحول و دگرگوني مطالعات اخير درباره انجيل تأثيرگذار بوده اند. همچنين بسياري از راهكارهاي ديگر نظير نقد فمينيستي و زَن گرايانه (Womanist)، نقد ايدئولوژيك و نقد روانكاوانه، وعده تداوم روند تحول و دگرگوني مطالعات مذكور را در آينده مي دهند.(4) نويسندگان اين كتاب، با تكيه بر قرائت هاي موجود از عهد عتيق و عهد جديد، به تحليل و بررسي مناقشات بين رشته اي برآمده از پست مدرنيسم پرداخته، مواضع بحث انگيز معرفت شناختي، سياسي و اخلاقي را در قلمرو مطالعات انجيل شناختي روشن مي سازند.(5)

پاورقی:

1. نوذري، حسينعلي، صورتبندي مدرنيته و پست مدرنيته، ص202 ـ 203.
2. Elizabeth A. Castelli, et. al. (eds), The Postmodern Bible: The Bible and Culture Collective.
3. صورتبندي مدرنيته و پست مدرنيته، صص 417 ـ 418.
4. همان، ص 418.
5. همان.

منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

کلمات کلیدی: 

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.