چکیده: امام راحل می فرمود:«اگر قیام حضرت سید الشهداء(سلام الله علیه) نبود، امروز هم ما نمی توانستیم پیروز بشویم...»
«بزرگی به خدمت امام زمان(علیه السلام) رسیده بود و حضرت به او فرموده بود: آقای خمینی ظهور ما را دویست سال به جلو انداخت.»[1] اگر محتوای این مطلب، صحیح باشد که ما معتقدیم محتوایش درست است، زیرا در عصر غیبت، کسی به مانند خدمتی که امام راحل به اسلام کرد و محیی و مجدد آن شد را انجام نداده، شایستۀ بذل توجه است که علت و عامل تأثیرگذاری امام خمینی بر جامعۀ دینی عصر اتم چیست؟ آیا امام خمینی در کرۀ دیگری پرورش یافته بود؟ یا DNA وی با دیگران فرق می کرد؟ یا ابزاری که وی داشت برای رسیدن به هدفش بیش از ابزار دیگران بود؟ یا علل دیگر؟
برای یافتن پاسخ باید نگرشی در سیر تحولات مبارزاتی امام خمینی داشت و دید که خط مستقیم و رگۀ ثابتی در نهضت او وجود دارد و آن چیزی جز داشتن «بصیرت حسینی» نیست، آن هم در حد اعلا و بسیار بالا. چیزی که بقیۀ خواص یا فاقد آن بودند یا عیار بصیرتشان بسان امام راحل نبود. امام خمینی از نسل حضرت امام حسین(علیه السلام) است. اما بیش از اینکه این مطلب برای امام راحل مایۀ افتخار باشد، حرکت جهادی و مبارزاتی امام راحل در مسیر افکار و قیام امام حسین(علیه السلام) باعث فخر وی است. امری که باعث شد بزرگترین تحول دینی و معنوی هزار سال اخیر به دست امام راحل تحقق یابد و خود او نیز بدین امر، مقر و معترف بود که «اگر قیام حضرت سید الشهداء(سلام الله علیه) نبود، امروز هم ما نمی توانستیم پیروز بشویم... حضرت سید الشهداء از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد.»[2]
بصیرت حسینی امام به حدی است که حتی اگر در مسیر حرکت حسینی اش مانعی و لو مرتبط با نام امام حسین پیش می آمد(مثل داستان کتاب «شهید جاوید» صالحی نجف آبادی[3]) گرفتار و مشغول آن مانع نمی شد. خلف صالح خمینی، خامنه ای کبیر و شجاع و عظیم الشأن و مظلوم و تنها نیز بر همین نکته تأکید دارد که اولا اگر فداکاری بزرگ حسینبنعلی علیهالسلام و بیدار کردن، وجدان تاریخ توسط این فداکاری نمی بود، در همان صدر اسلام، بساط اسلام به کلی برچیده میشد و ثانیا در زمان حاضر، انقلاب شکوهمند ما انقلابی حسینی و از «برکت عظیم حادثه کربلا» است و «اگر حادثه کربلا و اسوهگیری از آن نبود، این انقلاب پیروز نمیشد.»[4] همین بصیرت سیاسی را در سیرۀ علمی و عملی مقام معظم رهبری، این فرزند شجاع امام حسین، نیز شاهدیم که در کوران گردبادهای داخلی و خارجی، کشتی انقلاب و بلکه سفینۀ اسلام را با مجاهدت و غیرت و دوری از ترس و ذلت طبق اهداف الهی و مبتنی بر زندگی سیاسی حضرت سید الشهداء(علیه السلام)[5] پیش می برد.
ــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت ها:
[1] . دلباخته، ص 104.(ناقل سید عباس فرهمند پور، از انسان های اهل دل و مرتبط با عالمان دینی است که در سال 1381 در 102 سالگی وفات یافت و در قم دفن شد.)
[2] . صحیفۀ نور، ج17، ص60.
[3] . مقام معظم رهبری: «چنین نیست که امام حسین علیهالسّلام به فکر حکومت نبود، امام حسین علیهالسّلام به فکر سرکوب کردن قدرتهای طاغوتی بود؛ چه با گرفتن حکومت و چه با شهادت.» بیانات در دیدار کارگزاران نظام؛ 27 اسفند 1380. حضرت آیت الله خامنه ای نه حکومت و نه شهادت را هدف قیام امام حسین(علیه السلام) نمی داند، بلکه انجام تکلیف الهی را هدف اصلی نهضت حسینی می داند. بنگرید به: انسان 250 ساله، ص 169 به بعد.
[4] . بیانات در دیدار جمعی از روحانیون؛ 26 خرداد 1372.
[5] . از زیباترین تحلیل ها پیرامون زندگی سیاسی امام حسین(علیه السلام) این بیان مقام معظم رهبری است که احیای اسلام را به عنوان یک جریان غیر قابل انقطاع تاریخی ثمرۀ آن می داند و طبعا قیام امام خمینی علیه جور و ظلم و طاغوت نیز در ذیل همان جریان جای خواهد گرفت:
«اگر بخواهیم ماجرای امام حسین را در سطوری خلاصه کنیم، اینطور میشود: بشریت، دچار ظلم و جهل و تبعیض بود... مجموعاً جاهلیتی دنیا را فرا گرفته بود. در این میان، نور اسلام به وسیله پیامبر خدا و با مدد الهی و مبارزات عظیم و توانفرسای مردمی توانست اوّل یک منطقه از جزیرةالعرب را روشن کند و بعد به تدریج گسترش یابد و شعاع آن همه جا را فرا گیرد. وقتی پیامبر از دنیا میرفت، این حکومت، حکومت مستقری بود که میتوانست الگوی همه بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگر آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا میکرد، بدون تردید تاریخ عوض میشد؛ یعنی آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعیت فعلی - پدید آید، در همان زمان پدیده آمده بود. دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبّت، دنیای دوران امام زمان است که زندگی بشر هم از آنجا به بعد است. زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا میداند بشر در آنجا به چه عظمتهایی نایل خواهد شد. بنابراین، اگر ادامه حکومت پیامبر میسّر میشد و در همان دورههای اوّل پدید میآمد و تاریخ بشریت عوض میشد، فرجام کار بشری مدتها جلو میافتاد؛ اما این کار به دلایلی نشد. خصوصیت حکومت پیامبر این بود که به جای ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جای شرک و تفرقه فکری انسان، متّکی بر توحید و تمرکز بر عبودیت ذات مقدس پروردگار بود. به جای جهل، متّکی بر علم و معرفت بود. به جای کینهورزی انسانها با هم، متّکی بر محبّت و ارتباط و اتّصال و رفق و مدارا بود؛ یعنی یک حکومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انسانی که در چنین حکومتی پرورش پیدا میکند، انسانی باتقوا، پاکدامن، عالم، بابصیرت، فعّال، پُرنشاط، متحرّک و رو به کمال است. با گذشت پنجاه سال، قضایا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامی بود؛ اما باطن دیگر اسلامی نبود. به جای حکومت عدل، باز حکومت ظلم بر سر کار آمد. به جای برابری و برادری، تبعیض و دودستگی و شکاف طبقاتی به وجود آمد. به جای معرفت، جهل حاکم شد... امامت به سلطنت تبدیل شد! ماهیت امامت، با ماهیت سلطنت، مغایر و متفاوت و مناقض است. این دو ضدّ هم اند. امامت، یعنی پیشوایىِ روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم. اما سلطنت، یعنی حکومت با زور و قدرت و فریب؛ بدون هیچگونه علقه معنوی و عاطفی و ایمانی. این دو، درست نقطه مقابل هم است... یزیدی که بر سر کار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهیزگاری و پاکدامنی و پارسایی داشت، نه سابقه جهاد در راه خدا داشت، نه ذرّهای به معنویات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار یک مؤمن و نه گفتار او گفتار یک حکیم بود. هیچ چیزش به پیامبر شباهت نداشت. در چنین شرایطی، برای کسی مثل حسینبنعلی - که خود او همان امامی است که باید به جای پیامبر قرار گیرد - فرصتی پیش آمد و قیام کرد... اگر به تحلیل ظاهری قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضدّ مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزشهای اسلامی و برای معرفت و برای ایمان و برای عزت است. برای این است که مردم از فساد و زبونی و پستی و جهالت نجات پیدا کنند...
مبارزه امام حسین دو وجه دارد و ممکن است دو نتیجه به بار بیاورد؛ اما هر دو نتیجه خوب است. یک نتیجه این بود که امام حسین علیهالسّلام بتواند بر حکومت یزید پیروز شود و قدرت را از چنگ کسانی که با زور بر سر مردم میکوبیدند و سرنوشت مردم را تباه میکردند، خارج کند و کار را در مسیر صحیح خود بیندازد. اگر این کار صورت میگرفت، البته باز مسیر تاریخ عوض میشد. یک وجه دیگر این بود که امام حسین نتواند به هر دلیلی این پیروزی سیاسی و نظامی را به دست بیاورد؛ آن وقت امام حسین در اینجا دیگر نه با زبان، بلکه با خون، با مظلومیت، با زبانی که تاریخ تا ابد آن را فراموش نخواهد کرد، حرف خود را مثل یک جریان مداوم و غیرقابل انقطاع در تاریخ به جریان میاندازد. و این کار را امام حسین کرد.» بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران؛ 26 دی 1379.