چکیده: قرآن کریم در مواقع مختلف شأن و مقام پیامبر اسلام را برای مسلمین یاد آور شده و بر لزوم احترام و حفظ شأن آن بزرگوار تاکید کردهاست. یکی از این آیات، آیهای است که مسلمانان را از آزار رساندن به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) منع میکند و مجازات آزارساننده به پیامبر رحمت را، لعنت و عذاب خدا در دنیا و آخرت قرار دادهاست
قرآن کریم در آیات مختلفی مقام و منزلت پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) را برای مسلمین یاد آور شده و بر لزوم احترام و حفظ شأن آن بزرگوار تاکید کرده است. یکی از این آیات، آیهای است که مسلمانان را از آزار رساندن به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) منع میکند و مجازات آزار رساننده به پیامبر رحمت(صلیاللهعلیهوآله) را، لعنت و عذاب خدا در دنیا و آخرت قرار دادهاست و میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا [احزاب/۵۷] بدون شک كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مىرسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفتآور آماده ساخته است».
اما مصادیق آزار به پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) چیست؟
1. «صالحی شامی» در «سبل الهدی و الرشاد» مینویسد: «از قاضی «ابو بکر بن عربی» یکی از بزرگان فرقه مالکیه از اهل تسنن در مورد شخصی سوال شد که میگوید: پدر رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در آتش است؛ پس پاسخ داد، هر کس چنین گوید ملعون است؛ زیرا خداوند فرمودهاست که: به درستیکه کسانیکه خدا و رسولش را آزار میدهند، خداوند ایشان را در دنیا و آخرت لعنت کردهاست؛ و اذیتی از این بزرگتر نیست که در مورد پدر ایشان بگوییم که در آتش است».[1]
اما چه کسی به پدر و مادر پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) توهین کردهاست؟ ابن تیمیه دمشقی حرانی مینویسد: «توسل به دعای او(پیامبر اسلام) و شفاعت او، تنها در صورت ایمان به او، فایده میدهد؛ اما اگر به وی ایمان نداشته باشد(فایده نمیدهد) پس شفاعتِ شفاعت کنندگان، کافران و منافقان را در آخرت فایده نمیدهد؛ و به همین جهت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) از استغفار برای عمو و پدرشان و دیگر کفار منع شدند».[2]
پس طبق این گفته ابن تیمیه، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) اجازه نداشته است برای پدر و مادرشان استغفار کنند، چون العیاذ بالله آنان مشرک بودند. او در ادامه میگوید: «و گاهی رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) برای بعضی از کفار دعا میکرد که خداوند او را هدایت نماید؛ یا به او رزق دهد؛ همانطور که برای مادر ابو هریره دعا کرد تا خدا او را هدایت نماید، و همانطور که دعا کردند برای قبیله ابوهریره و گفتند: خدایا قوم او را هدایت کن پس خدا آنان را هدایت کرد!».[3]
حال سوال از او این است که آیا پدر و مادر و قبیله ابوهریره پیش خدا بالاتر و عزیزتر از والدین رسول خداست که آنان در حال کفر مشمول دعای پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) قرار میگیرند ولی والدین پیامبر نه؟
2. «بخاری» در صحیح خود از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نقل میکند که فرمود: «فاطمه پاره تن من است هر كس او را به خشم در آورد منرا به خشم در آورده است»[4].
ابن تیمیه، پدر معنوی وهابیت اولین کسی است که در بین نویسندگان سنی مذهب، به خود اجازه توهین به یگانه دختر و قرة العین رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) را میدهد. ابنتیمیه با کمال وقاحت میگوید: «اینکه فاطمه نزد ابوبکر آمد و فدک را طلب کرد و ابوبکر هم فدک را به او نداد، نشانهی منافق بودنِ فاطمه است که قرآن درباره آنها میگوید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ [توبه/۵۸] و در میان آنها کسانی هستند که در (تقسیم) غنائم به تو ایراد میکنند، اگر از آن به آنها بدهند راضی میشوند و اگر ندهند خشم میگیرند».[5] او در ادامه با کمال وقاحت میگوید: «و در فاطمه زهرا یک شعبهای از نفاق است».[6]
3. بخاری در صحیح خود، در دو جا، این حدیث را به این شکل از زبان پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) خطاب به امیرالمومنین(علیهالسلام) آورده است: «یا علی تو از من و من از تو هستم».[7] این در حالی است که ابن تیمیه با ارزیابی خود از جنگهای امیرالمومنین(علیهالسلام) گستاخانه به امیرالمومنین(علیه السلام) جسارت میکند و معتقد است جنگهای آن حضرت با عایشه، طلحه، زبیر و معاویه به خاطر دین و آخرت نبوده، بلکه آن حضرت برای رسیدن به حکومت با مخالفان خود میجنگید! وی امیرالمومنین(علیهالسلام ) را فردی دنیاطلب، و باعث فساد در سرزمینهای اسلامی دانسته و آن حضرت را در آخرت نیز، از افراد سعادتمند نمیداند.[8]
آیا ایرادی که ابن تیمیه بر امام علی(علیه السلام) وارد آورده شامل پیامبری که او را نفس خود خوانده نمیشود؟ کار به این جا ختم نشده؛ ابن تیمیه آیات نازل شده در حق کفار و منافقین را بر اهل بیت(علیهمالسلام) تطبیق داده و به تنقیص مقام ایشان میپردازد.[9] آیا او از رسول خدا بهتر میفهمد؟!
آیا اهانت به عزیزترین اشخاص نزد کسی، توهین و آزار نسبت به او نیست؟ آیا توهین به والدین و خانواده پیامبر مصداق آزار رساندن به ایشان نیست؟ آیا بها دادن به شخصی مثل ابن تیمیه که به خانواده پیامبر توهین کردهاست، مصداق آزار به پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) نیست؟ و آیا کسانی مثل محمد بن عبدالوهاب و پیروانش که به او لقب شیخ الاسلام را میدهند از مصادیق کسانی که به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) آزار میرسانند نیستند؟ آیا این توهین و آزاری که آنان نسبت به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) روا میدارند مصداق دشمنانی و عدوات نسبت به ایشان نیست، که در قالب دشمنی با نزدیکان پیامبر بروز میکند؟!
----------------------------------------------------------------------
پینوشت
[1]. «و سئل القاضی أبو بکر بن العربی أحد الأئمة المالکیة رحمه الله تعالى عن رجل قال: إن أبا النبی (صلى الله علیه و سلم) فی النار. فأجاب: بأن من قال ذلک فهو ملعون لقوله تعالى: إن الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة قال و لا أذى أعظم من أن یقال عن أبیه» سبل الهدى و الرشاد، الصالحی الشامی، ج 1، ص 260.
[2]. «التوسل بدعائه -اى النبى- و شفاعته ینفع مع الایمان به، و اما بدون الایمان به فالکفار و المنافقون لا تغنى عنهم شفاعه الشافعین فى الاخره، و لهذا نهى عن الاستغفار لعمه و ابیه و غیرهما من الکفار» مجموع الفتاوی، ج1، ص145 و التوسل والوسیلة ، ص 7.
[3]. «و قد یدعو اى النبى لبعض الکفار بأن یهدیه اللّه او یرزقه، فیهدیه او یرزقه، کما دعا لأمّ أبى هریره حتى هداها اللّه!. وکما دعا لدوس - قبیله ابى هریره - فقال: «اللهم اهد دوسا و ائت بهم» فهداهم اللّه!»، مجموع الفتاوی، همان
[4]. «فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى..» بخاري الجعفي، صحيح البخاري، تحقيق: مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة، بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷-۱۹۸۷. ج ۳، ص ۱۱۳۲، ح۲۴۴۳.
[5]. منهاج السنه، ابن تیمیه حرانی حنبلی، انتشارات: موسسه قرطبه،۱۴۰۶، چاپ اول، تحقیق محمد رشاد سالم، ج ۴، ص ۲۴۵
[6]. «و فيها شعبة من النفاق.» همان
[7]. «...انت منی و انا منک..» صحیح بخاری، البخاری، ۱۴۰۱، ۱۹۸۱ م، ناشر: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، إستانبول، ج۷،ص۷۰۷،باب مناقب علی
[8]. منهاج السنه، ابن تیمیه،محقق: محمد رشادسالم، موسسه الریان، بیروت، لبنان، ج۴، ص۵۶۹، ج۳، ص۱۴۳.
[9]. منهاج السنه، ج۳، ص۱۳۵