نقض حریم خصوصی من با شوهرم!

19:15 - 1394/03/27

چکیده:حساسیت پدر و مادر نسبت به دختر قبل از ازدواج دائم شاید موافق دل جوان نباشد اما حاکی از دلسوزی و نگرانی آنها دارد برای اطمینان دادن به انها راهکارهای زیر مفید است

قلب

سلام
من به تازگی با یک پسر نامزد شدم و ازدواج موقت کردیم تا بزودی به عقد دائم همدیگر در بیاییم. خانواده‌ام به من سخت می‌گیرند. از همه کارهایم می‌خواهند سر در بیاورند. دائم می‌گویند به هم چه می‌گویید؟ کجا می‌روید؟ اس‌ام اس هایم را می‌بینند. خلاصه هیچ حریم خصوصی در رابطه با شوهرم برایم نگذاشتند. دیگر خسته شدم. بگویید چه کنم؟

جواب :
سلام
خدمت شما عرض می‌کنم که من پدر و خانواده شما را درک می‌کنم. آنها درست است سخت می‌گیرند اما شکی نیست که خیر شما را می‌خواهند و این سخت گیریها را که می‌کنند بخاطر این است که آنقدری که شما مطمئن به خوب بودن طرف هستید آنها نیستند و از نظر خودشان احتیاط می‌کنند؛ چون به هرحال شما هنوز عقد دائم نشدید و احتمال به هم خوردنش هنوز هست.
حالا شما برای اینکه سختی‌ها برایتان آسان شود، دو جور می‌توانید به مسأله نگاه کنید:
اول اینکه سعی کنید همان طوری که حال خودتان را درک می‌کنید حال آنها را هم درک کنید. اگر این طور شود و به آنها حق بدهید این قدر سختی نمی‌کشید.
دوم اینکه اگر احساس می‌کنید نمی‌توانید آنها را درک کنید، برای اینکه کمتر سختی بکشید واقع نگر باشید و وضع فعلی را ولو خوب نیست به عنوان اینکه چاره‌ای ‌نیست قبولش کنید؛ چون انسان در قبال مشکلاتی که برای او پیش می‌آید خیلی از ناراحتیها را بخاطر این می‌کشد که وضع فعلیش را قبول نمی‌کند؛ پس اگر وضع فعلی را به همین صورت که هست بپذیرید در این صورت ناراحتیتان کم می‌شود.
به نظر من اگر یک کار دیگر کنید شاید حتی گیر دادن آنها هم کمتر شود. آن کار این است که سعی کنید یک کاری کنید که اعتماد آنها جلب شود و احساس نکنند که چیزی را می‌خواهید از آنها مخفی کنید؛ یعنی حتی اگر آنها هم سوال نکردن به هم چه گفتید، خودتان به آنها بگوئید یا اگر گیر دادند با روی باز قبول کنید؛ نه اینکه اعتراض کنید.
با اینکار آنها شما را با خودشان هم عقیده می‌بینند و ممکن است گیر دادنشان کم شود. اما اگر کم هم نشد یک مدت کم تحمل کردن بجایی بر نمی‌خورد. چیزی که مهم است این است که اخرش به هم می‌رسید و این روزها برایتان یک خاطره می‌شود. فقط دعا کنید و از خدا بخواهید که انشا الله طرفتان همان طوری که دلتان می‌خواهد باشد و خوشبختتان کند.
به هر حال چون شما هنوز ازدواج نکردید و بچه ندارید، حال پدر مادر را درک نمی‌کنید. اما من که خودم پدرم گرچه مثل والدین شما سخت گیر نیستم اما آنها را درک می‌کنم؛ خصوصاً اینکه از نظر آنها هنوز ازدواج قطعی نیست. پدر مادرها خیلی نسبت به بچه شان ترسو هستند و مثل مارِ گزیده‌ای از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسند؛ این ترس، هم بخاطر تجربه‌ای است که دارند و هم بخاطر مواردی است که دیده‌اند. اما جوان چون خام است نمی‌ترسد.
خلاصه سرتان را درد نیاورم خانواده نسبت به فرزند خیلی احتیاط کار است و شما از این ناراحت نشوید. فقط دغدغه شما این باشد که انشا الله طرفتان خوب باشد.
من توصیه‌ام به شما این است که الان به فکر رابطه با همسرتان نباشید؛ بلکه کاملاً چشم عقلتان را باز کنید و سعی کنید در این مدت باقی مانده خوب بشناسیدش که اگر عقد دائم شدید برگشتن خیلی مشکل است.

موفق باشید

 

نظرات

تصویر سارا از استان هرمزگان شهرستان رودان
نویسنده سارا از استان ه... در

واقعا همینطور است خواهرمن وقتی نامزدی بود مادر وپدر من هم سخت گیری میکردندمن هم با اینکه 17 ساله بودم میفهمیدم این پسره آدم خوبی نیست

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
3 + 9 =
*****