نزول عذاب در زمان پیامبر اکرم

19:01 - 1394/04/21

چکیده: در شأن نزول این آیه از «ابن مردویه» نقل شده است: «چون سائلى از سفيان بن عيينه از تفسير گفتار خداوند عزوجل: (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع)، و شأن ‏نزول آن سؤال كرد كه درباره چه كسى نازل شده است؟ او ...

سوره معارج وفضيلت علي عليه‌السلام

خداوند در ابتدای سوره معارج در مورد درخواست عذاب توسط درخواست كننده‌‏اى گستاخ و متعصب مى‏‌فرمايد: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ [معارج/1و2] تقاضا كننده‌‏اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد! اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ‌كس نمى‌‏تواند آن را دفع كند».

در شأن نزول این آیه از «ابن مردویه» نقل شده است: «چون سائلى از سفيان بن عيينه از تفسير گفتار خداوند عزوجل: «سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع» و شأن ‏نزول آن سؤال كرد كه درباره چه كسى نازل شده است؟ او در پاسخ گفت: از مساله‌‏اى از من سؤال كردى، كه هيچ كس پيش از تو درباره اين مساله از من چيزى نپرسيده است، حضرت جعفر بن محمد(علیهماالسلام) از پدرانش(صلوات‌الله‌عليهم) نقل کرد: چون رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) در غدير خم بود، مردم را فرا خواند، و مردم نیز جمع شدند، آن‌گاه دست على(علیه‌السلام) را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» اين گفتار شيوع پيدا كرد، و همه‌جا پيچيد و به شهرها رسيد، و از جمله به «حارث بن نعمان فهرى» رسيد، او به نزد رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) آمد و به حضرت عرض کرد: «يا محمد، تو از جانب خداوند ما را امر كردى كه شهادت دهيم، جز خداوند معبودى نيست، و اين‌كه تو فرستاده و پيامبر از جانب خدائى! و ما اين‌ها را قبول كرديم و پذيرفتيم! سپس ما را امر كردى كه در پنج نوبت نماز بخوانيم، و ما پذيرفتيم! سپس ما را امر نمودى كه زكات اموال خود را بدهيم، و ما پذيرفتيم! سپس ما را امر كردى كه يك ماه روزه بگيريم، و ما پذيرفتيم! سپس ما را امر كردى كه حج انجام دهيم، و ما پذيرفتيم! و به اين‌ها قانع نشدى، تا آن‌كه بازوى پسر عمويت را گرفته، و برافراشتى، و او را بر ما سرورى دادى و گفتى: «من كنت مولاه فعلى مولاه» آيا اين كار از جانب خودت بود، و يا از جانب خداوند(عزوجل)؟!
حضرت فرمود: سوگند به آن‌كه جز او خداوندى نيست، اين از جانب خدا بوده است!
«حارث بن نعمان» پشت كرد و به سوى شتر خود مى‌‏رفت و مى‌‏گفت: «خدا یا، اگر آن چه را كه محمد مى‌‏گويد، حق است، سنگى از آسمان ‏بر ما ببار، و يا آن‌كه عذاب دردناكى براى ما بفرست». او، هنوز به شتر خود نرسيده بود كه خداوند سنگى از آسمان فرو فرستاد، و آن سنگ بر سرش خورد، و از پایین او خارج شد، و او را كشت، سپس خداوند متعال اين آيه را نازل کرد: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ».[1]

«ابن تیمیه» که قصد دارد به هر صورتی این شأن نزول را مخدوش نماید، برای امکان نداشتن این واقعه می‌گوید: «این آیه در مورد کفار و مشرکین مکه نازل شده که از پیامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله) درخواست عذاب کردند؛ خداوند متعال نیز در پاسخ آنان فرمود: «تا آن‌گاه كه تو در ميان‌شان هستى، خدا عذاب‌شان نكند». و مردم اتفاق دارند که سنگ از آسمان بر آنان نازل نگردید، هنگامی‌که این درخواست را کردند».[2] پس این قضیه که از آسمان سنگی آمد و دروغ است.

پاسخ سخن ابن تیمیه
در جواب «ابن تیمیه» می‌گوییم: بين عدم نزول عذاب در مكّه بر مشركين، با عدم نزول عذاب در اين‌جا بر اين مرد معاند، پس از غدیرخم، ملازمه نيست. زيرا در مورد آن‌ها در آن موقع خداوند متعال می‌دانست كه گروهى از آن‌ها بعداً اسلام خواهند آورد و يا از صلب آن‌ها افرادى به وجود خواهند آمد، كه مسلمان خواهند بود، بنابراين اگر آن روز با نزول عذاب، آن‌ها را نابود می‌ساخت، با منظور اصلى از بعثت رسول گرامى(صلى‌الله‌عليه‌وآله) منافات داشت، اما نسبت به اين فرد منكر و معاند كه با كفر بعد از ايمان، سير قهقهرائى داشته است هیچ مشکلی ندارد که عذابی بر خود او فرود آید.

معلوم می‌شود که کشتن فرد نابكار و سرسخت در عناد و دشمنى، و با وجود علم خداوندى به اين كه وجود او منشأ فتنه و موجب الحاد است، به طوری كه نه در خود او اميد هدايتى هست و نه در نسل او، خيلى فرق دارد با آن گروه که در بدو امر به اميد هدايت و صلاحيت بعدى، با آن‌ها مدارا شد و همين رفق و مدارا بود.

و بايد توجه داشت این که در آیه آمده است، وجود رسول اكرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) رحمت است و عذاب را از امت دفع کرده است، لازمه این رحمت كامل این است، كه موانع را هم از جلو راه سعادت امت بردارد، همان‌طور كه همين پيامبر رحمت در جنگ‌ها و غزوات خود نسبت به كسانى كه سركشى می‌كردند و امر رسالت را به مسخره و بازى می‌گرفتند، رحمت نشان نمی‌داد و آن‌ها را می‌کشت. این‌جا هم همین‌گونه است و آن شخص چون فتنه انگیزی می‌کرد، مورد عذاب واقع شد.

حال مواردی که در کتاب‌های اهل سنت از نفرین‌های رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله) و استجابت آن، یعنی نزول عذاب الهی با وجود ایشان، آمده است، ذکر می‌نماییم: 
1. از «عبدالله بن مسعود» در «صحیح بخاری» ، «صحیح مسلم» ، «سنن نسائی» و ... آمده كه: «چون قريش سر نافرمانى را در قبال پيامبر و آيات او پيش گرفتند و از پذيرش اسلام خوددارى نمودند، پيامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله) درباره آن‌ها فرمود: «بار خدايا، من‌را در مقابل آن‌ها يارى کن، و به قحطی روی آورد مانند دوران يوسف». در اثر این نفرين پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله) سختى و قحطى به آن‌ها رو آورد و آن‌چه داشتند، مصرف كردند و گرسنگى و بيچارگى به طورى آن‌ها را مستاصل نمود، كه به خوردن گوشت مردار و لاشه حيوانات پرداختند و گرسنگى آن‌ها به جایى رسيد كه قوه بينش از چشم آن‌ها گرفته شده بود و فضا در مقابل ديدگان‌شان بمانند دود نمايان می‌شد و اين مدلول قول خداى تعالى است كه فرمايد: «يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ» و ابن مسعود تفسیر این عذاب را به عذاب در آخرت نپذیرفته و گفته این عذاب، اتفاق افتاده است».[3]

2. «ابن اثير» در مورد «ابوزمعه» اسود بن مطلب بن اسد بن عبدالعزّى و ياران او که از روى تمسخر به پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) چشمك می‌زدند و استهزاء می‌نمودند، گفته است: «پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) درباره او نفرين كرد، كه كور شود و در مرگ فرزند سوگوار شود، او بعد از مدتی نابينا شد، ...».[4] هم‌چنین گفته است: «رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) بر «مالك بن طلاطله» بن عمرو بن غبشان نفرين كرد، در نتيجه چرك و جراحت سر او را فرا گرفت و هلاك شد».[5]

3. «ابن عبدالبر» روايت كرده كه: «پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) هنگامى كه راه می‌رفت، بدن مباركش، به جلو متمايل می‌شد؛ و «حكم بن ابوالعاص» كيفيت راه رفتن آن حضرت را تقليد می‌كرد، روزى حضرت متوجه عمل او شد، و به او فرمود: چنين باش، حكم بن ابوالعاص از آن روز، دچار ارتعاش و اختلاج شد».[6]

4. «بيهقى» نقل می‌کند: «پيامبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) از کنار «حَكَم» عبور فرمود، و او با حركت دادن انگشت آن حضرت را مسخره نمود، حضرت كه او و حركت او را مشاهده كرد، فرمود: «بار خدايا او را حشره گردان، بلا درنگ مبتلا به خزيدن شد».[7]

5. «بيهقى» نقل می‌کند: «رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) مردى را به مأموريتى اعزام کرد، آن مرد بر رسول خدا دروغ بست، حضرت او را نفرين كرد، در نتيجه او را مردار يافتند، در حالى كه شكم او شكافته شده بود و زمين او را نپذيرفته بود».[8]

بنابراین كسی كه منكر ولايت امیرالمؤمنین باشد، و با وجود علم، در برابر رسول خدا(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) عناد می‌ورزد، مستحق چنين عذابى است، و هیچ دلیلی برای عدم امکان این قضیه وجود ندارد، و عذاب‌های زیادی در زمان پیامبر اکرم(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌) رخ داده است.

-------------------------------------------------------------------------
پی‌نوشت
[1]. «ابن مردويه، عن سفيان بن عيينة، أنّه سُئل عن قول الله عزّوجلّ (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع) فيمن نزلت؟ فقال للسائل: سألتني عن مسئلة ما سألني عنها أحد قبلك، حدّثني جعفر بن محمّد عن آبائه: أنّ رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) لمّا كان بغدير خم نادى الناس فاجتمعوا، فأخذ بيد عليّ وقال: (من كنت مولاه فعلي مولاه)، فشاع ذلك وطار في البلاد ، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان الفهري، فأتى رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) على ناقة له، فنزل بالأبطح عن ناقته وأناخها، فقال: يا محمّد، أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلاّ الله وأنّك رسول الله فقبلنا منك، وأمرتنا أن نصلي خمساً فقبلنا منك، وأمرتنا بالزكاة فقبلنا، وأمرتنا أن نصوم شهراً فقبلنا، وأمرتنا بالحج فقبلنا، ثمّ لم ترضَ بهذا حتّى رفعت بضبعي ابن عمّك تفضله علينا! وقلت: من كنت مولاه فعليّ مولاه، فهذا شيء منك أم من الله عزّوجلّ؟ فقال له النبيّ(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم): (والّذي لا إله إلاّ هو إن هذا من الله عزّوجلّ)، فولّى الحارث بن النعمان وهو يريد راحلته وهو يقول: اللّهمّ إن كان ما يقوله محمّد حقاً، فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم! فما وصل إلى راحلته حتّى رماه الله عزّوجلّ بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله، وأنزل الله عزّوجلّ: (سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَاب وَاقِع * لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُو دَافِعٌ).» مناقب عليّ بن أبي طالب و ما نزل من القرآن في عليّ،ابن مَردويه: ص248.
[2]. «أيضاً فانهم لما استفتحوا بين الله انه لا ينزل عليهم العذاب محمد(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) فيهم فقال و إذ قالوا اللهم أن كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم ثم قال الله تعالى و ما كان الله ليعذبهم و أنت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون و اتفق الناس على أن أهل مكة لم تنزل عليهم حجارة من السماء لما قالوا ذلك.» منهاج السنة، ابن تیمیه، مؤسسة قرطبه، 1406ق، ج7، ص46.
[3]. «قال عبدالله من علم علماً فليقل به ومن لم يعلم فليقل الله اعلم فان من فقه الرجل ان يقول لما لا علم له به الله اعلم إنما كان هذا ان قريشا لما استعصت على النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) دعا عليهم بسنين كسني يوسف  أصابهم قحط وجهد حتى جعل الرجل ينظر إلى السماء فيرى بينه وبينها كهيئة الدخان من الجهد وحتى اكلوا العظام.» صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج8، ص131.
«... سأحدثكم عن الدخان ان رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) دعا قريشاً إلى الاسلام فأبطؤوا عليه فقال اللهم أعني عليهم بسبع كسبع يوسف فأخذتهم سنة فحصت كل شئ حتى أكلوا الميتة والجلود حتى جعل الرجل يرى بينه وبينا السماء دخانا من الجوع قال الله عز وجل فارتقب يوم تأتي السماء بدخان مبين يغشى الناس هذا عذاب اليم.» صحیح البخاری، بخاری، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1401ق، ج6، ص32.
«عن مسروق أن عبدالله قال إن رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) لما استعصت عليه قريش قال اللهم أعني بسبع كسبع يوسف فأخذ تهم سنة فحصت كل شئ فأكلوا الجلود والميتة وقال الآخر الجلود والعظم فجعل يخرج من الأرض كهيئة الدخان فجاء أبو سفيان فقال إن قومك قد هلكوا فادع الله لهم فقال إن تعودوا نعد فذلك قوله (فارتقب يوم تأتي السماء بدخان مبين يغشى الناس هذا عذاب اليم).  قال عبدالله فهل يكشف عذاب الآخرة، ثم قال عبدالله إن الدخان قد مضى.» سنن الکبری، نسائی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1411ق، ج6، ص456.
[4]. «الأسود بن المطلب بن أسد بن عبد العزى بن قصي وكان من المستهزئين ويكنى أبازمعة وكان وأصحابه يتغامزون بالنبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) وأصحابه ويقولون قد جائكم ملوك الأرض ومن يغلب على كنوز كسرى وقيصر ويصفرون به ويصفقون فدعا عليه رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) أن يعمى ويثكل ولده فجلس في ظل شجرة فجعل جبرائيل يضرب وجهه وعينيه بورقة من ورقها وبشوكها حتى عمی.» الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت: دار صادر، 1386ق، ج2، ص75.
[5]. «مالك بن الطلاطلة بن عمرو بن غبشان من المستهزئين وكان سفيهاً فدعا عليه رسول الله فأشار جبرائيل إلى رأسه فامتلأ قيحاً فمات.» الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، بیروت: دار صادر، 1386ق، ج2، ص75.
[6]. «ذكروا أنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) كان إذا مشى ينكفأ، وكان الحكم بن أبي العاص يحكيه، فالتفت النبيّ(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) يوماً فرآه يفعل ذلك، فقال(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم): فكذلك فلتكن، فكان الحكم مختلجاً يرتعش من يومئذ.» الاستیعاب، ابن عبدالبر، بیروت: دارالجیل، 1412ق، ج1، ص360.
«عن عبدالرحمن بن أبي بكر الصديق قال: كان فلان يجلس إلى النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) فإذا تكلم النبي(صلى الله عليه وآله) بشیء اختلج بوجهه فقال له النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) كن كذلك فلم يزل يختلج حتى مات هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه .» المستدرک، حاکم نیشابوری، ج2، ص621.
«وروى أيضا من حديث عبد الرحمن بن أبي بكر قال كان الحكم بن أبي العاص يجلس عند النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) فإذا تكلم اختلج فبصر به النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) فقال كن كذلك فما زال يختلج حتى مات.» الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمية، 1415ق، ج2، ص91.
[7]. «وأخرج أيضاً من طريق مالك بن دينار ...: مر النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) بالحكم فجعل الحكم يغمز النبي(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) بأصبعه فالتفت فرآه. فقال: اللهم اجعله ورعا فزحف مكانه.» الاصابة، ابن حجر، بیروت: دار الكتب العلمية، 1415ق، ج2، ص91.
[8]. «عن أسامة بن زيد قال: قال رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) من تقول علي ما لم أقل فليتبوأ مقعده من النار وذلك أنه بعث رجلاً فكذب عليه فدعا عليه رسول الله(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) فوجد ميتاً قد انشق بطنه ولم تقبله الأرض.» دلائل النبوة، بیهقی، بیروت: دارالكتب العلمية، 1405ق، ج6، ص245.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
6 + 6 =
*****