من یه دختر 21 ساله هستم که دانشجوی ترم آخرم و در شهرستان زندگی میکنم چند وقت پیش یه خواستگار واسم اومد که فوق لیسانس بود و دانشگاه آزاد درس میداد
خودش بد نبود ولی وضع خونوادگیش متوسط بود ،حدود یه ماهی باهم حرف زدیم اولها نظرم مثبت بود ولی پسر امکان مالیش خوب نبود و دو سال مهلت میخواست ولی من شک داشتم پدر من فوق لیسانس و مدیر بانکه در صورتی که پدرش دیپلم بود و بازنشسته و توی بنگاه مسکن کار میکرد
از نظر اقتصادی ما خیلی بالاتر بودیم بعد از چند وقته بدجور دلهره گرفتم و یه روز بهش گفتم که شک دارم و نمیتونم باهات ازدواج کنم البته اینها رو وقتی بهش گفتم که به توافق رسیده بودیم بعدش نظرم عوض شد و ردش کردم و دیگه خبری ازشون نشد
حالا که من ردش کردم مادرم کلافم کرده همش بهم استرس میده که چرا ردش کردی شاید دیگه خواستگار نیاد واقعا نمیدونم که از دستش چی کار کنم میخواستم واسه ارشد بخونم ولی حرفهای مادرم ذهنمو مشغول میکنه که نکنه دیگه خواستگار نیاد و مجبور شم همش سرکوفت بشنوم
البته اینو هم بگم که گاهی وقتها دلم واسه پسره تنگ میشه ولی نمیتونم بهش زنگ بزنم اونم اصلا ازش خبری نیست سه هفتهای هست که ردش کردم وقتی یاد حرفهای پسره میافتم گریهام میگیره ولی هیچ کاری نمیتونم بکنم خودم ردش کردم الان واقعا نمیدونم چه کار کنم خیلی غمگینم
***جواب :
سلام
در مورد ترس از نیومدن خواستگار عرض میکنم که در این زمینه یه نسخه کلی برای همه وجود نداره و نمیشه گفت هرکه مثل شما 21 ساله است باید بترسه یا نه؟ بخاطر اینکه شرایط افراد با هم فرق داره یعنی در شهرها یا طایفهها و فامیلهایی که سن ازدواج دخترها بالا است برای فرد هم سن شما جای ترس نیست اما در جاهایی که سن ازدواج پایینه و وقتی سن دختر از یه حدی بالاتر رفت خواستگارش کم میشه دخترای سن بالاتر باید بترسن و تا جایی که میشه کوتاه بیان.
پس اینکه مادرتون گفته چرا ردش کردی؟ شاید دیگه خواستگار نیاد، ممکنه بخاطر جو شهرستان یا فامیلاتون باشه که دخترها در سن کم ازدواج میکنن، در نتیجه دخترای سنین بالاتر که در جاهای دیگه به راحتی ازدواج میکنن در این محلها خواستگارشون کم میشه
پس اگه در عرف شهر یا فامیل شما برای دخترهای هم رده شما از نظر سنی و تحصیلی به راحتی خواستگار میاد و مردم احساس نمیکنن که چنین دخترهایی از سن ازدواجشون گذشته شما هم ترس نداشته باشید و بدون دغدغه صبر کنید، اما در صورتی که در عرف محل یا فامیل شما دختر هم سن و تحصیلات شما کم خواستگاره جای ترس داره و باید اگه لازم شد از بعض شرایط صرف نظر کنید تا زودتر ازدواج کنید
در مورد ادامه تحصیل شما در کارشناسی ارشد عرض میکنم: گرفتن مدرک کارشناسی ارشد بر خلاف اونی که تصور میشه نه تنها ممکنه شانس ازدواج دخترها رو زیاد نکنه، بلکه احتمالا اونو کاهش هم میده، بخاطر اینکه هم بالا رفتن سن این دخترها شانس ازدواجشون رو کم میکنه و هم اینکه پسرای با مدرک پایینتر احیانا به خواستگاری چنین دخترایی نمیان و اگرم بیان معمولا چنین دخترایی به اونا بله نمیگن در این مورد مطلب شوهرم باید مثل من لیسانس باشه رو مطالعه کنید
در مورد خواستگارتون هم عرض میکنم به نظر من رد کردنش - بخاطر پایین بودن وضع مالی خود و خانواده اش- اشتباه بود چون پایینتر بودن یک طرف در صورتی که خونوادهها همدیگه رو همین طوری که هستن قبول کرده باشن معمولا مشکلی ایجاد نمیکنه
در مورد خودشم عرض میکنم وقتی طرف شرایط مورد نظر شما رو داشت و دارای تحصیلات و شغلی بود که نشون میداد اینده مالی خوبی خواهد داشت، خوب نبودن وضعیت مالی فعلی او نباید باعث رد کردن شما میشد؛ چون اولا: افرادی که تازه فارغ التحصیل شده اند و در چنین شرایطی هستند کم نیستند و اگه شما بخواید مثل این چنین فردی رو رد کنید باید خیلیای دیگه رو هم که مثل او هستند قبول نکنید
ثانیا: از برکتی که خدا به زندگی متاهلی میده نباید غافل بشید یعنی توجه کنید اگه با توکل به خدا حرکت کنید مسائل مالی با عنایت الهی تدریجا حل میشه
ثالثا: اگه به زندگیای دیگه توجه کنید میبینید کسانی که اول زندگی امکانات مالی کمی داشته اند اما بعد مدتی تدریجا وضعشون خوب شده کم نیستند
شاید بگید: من میخوام از همون اول وضع زندگیم خوب باشه و نمیخوام در زندگی سختی مالی داشته باشم، عرض میکنم اختیار با شما است و میتونید چنین تصمیمی بگیرید اما در این صورت افرادی که شرایط مورد نظر شما رو داشته باشن تعدادشون کم میشه؛ چون اکثر کسانی که خواستگاری شما میان یا در حال تحصیلات عالیه هستند یا تازه فارغ التحصیل شده اند که معلومه اگه وضع مالی پدرشون خوب نباشه خودشون مال زیادی ندارند که بتونند رفاه کامل رو در اول زندگی فراهم کنند و باید با تلاش تدریجی به دستش بیارن
پس به نظر من سعی کنید این اشتباه رو جبران کنید یعنی یه جوری بهش بفهمونید که نظرتون عوض شده و حاضرید اونو با همین وضعیت مالی بپذیرید و قول دو سالش رو هم قبول میکنید تا اون دوباره قدم جلو بذاره، منتها شاید بهتر باشه که ابتدائا برای گفتن این مطالب طرفش نرید بلکه یه کاری کنید که اون سر صحبت رو باز کنه و در حین گفتگو اینا رو بهش بگید، به عبارت دیگه: اگه بتونید از راه غیر مستقیم برای شروع صحبت استفاده کنید بهتر نتیجه میده، مثل اینکه یه کاری کنید که سر راهش قرار بگیرید تا اتفاقی همدیگه رو ببینید یا اینکه اسام اس معمولی تبریک یا تسلیت مناسبتها رو براش بفرستید امیدوارم از این طریق بتونید اب رفته رو به جوی برگردونید و اون دوباره روند ازدواج رو اغاز کنه
موفق باشید