اخلاص
مرحوم شیخ عبّاس قمی، برای ماه مبارك رمضان به مشهد مقدس مشرّف شد. ملّا عبّاس تربتی كه هر سال در تربت حیدریه موعظه میكرد، آن سال موعظه خویش را تعطیل كرد و راهی مشهد مقدس شد تا از منبرهای شیخ عبّاس كسب فیض نماید. مرحوم شیخ عبّاس قمی، تا از فراز منبر، حاج آخوند ملّا عبّاس را پای منبر دید، از منبر فرود آمد و گفت: با وجود حاج آخوند ملّا عبّاس، مرا نزیبد كه موعظه كنم و ایراد سخن نمایم. 1
فرار از ترس ریا
مولا عبد اللّه شوشتری به منزل شیخ بهایی رفت. وقت نماز شد. شیخ بهایی از او خواست كه نماز جماعت بخواند. مرحوم شوشتری مقداری فكر كرد، جوابی نداد و با سرعت به منزل خود برگشت. بعضی از دوستان از او سؤال كردند كه آقا شما با اهتمامی كه به نماز اوّل وقت دارید، چرا در منزل شیخ بهایی نماز نخواندید؟ گفت: هر چه فكر كردم، دیدم در نفسم یك تغییری هست در صورتی كه مثل شیخ بهایی پشت سر من نماز بخواند. این بود كه از ترس ریا نماز نخواندم. 2
دشمن من، خودم هستم
آیة اللّه جوادی آملی از استاد خود محمّدتقی آملی نقل میكند كه شبی در خواب دیدم دشمن به من حمله كرده و من دست او را گاز گرفتم و از شدّت درد بیدار شدم. دیدم دستم در دهان خودم قرار دارد. فهمیدم كه من دشمن خودم هستم. بار دیگر خواب دیدم و با او درگیر شدم و دست بردم كه چشم او را بكنم؛ ولی از شدّت درد بیدار شدم. دیدم كه دستم در چشم خودم است. فهمیدم كه «اَعْدی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الّتِی بَینَ جَنْبَیك؛ 3 دشمنترین دشمنت، [هوای] نفس تو است كه بین دو پهلویت قرار دارد. [كنایه از قلب...].» 4
حتی فكر گناه نمیكرد
كسانی كه ملّا عباس تربتی را میشناختند، این چنین تصویری از او داشتند: مردی از دنیا گذشته كه همیشه و در هر كار به یاد خدا بود و كارهایش برای خدا. ایمان محكمی به خدا و به پیغمبر و روز قیامت داشت و حتّی احتمال خلاف در خاطرش نمیگذشت. به همین جهت، شب و روز، دقیقهای از انجام وظایف دینی و تكالیفی كه بر گردن خود احساس میكرد، غفلت نمیورزید و لحظهای از عمر خود را ضایع نمیكرد و به باطل نمیگذراند. آنچه عبادت بود، از واجب و مستحب را در تمام عمر انجام داد و هرگز مرتكب گناه كبیره و صغیرهای نشد؛ به طوری كه میتوان گفت: حتی فكر گناه هم از خاطرش نمیگذشت. 5
چرا نماز شبم قضا شد؟
* فرزند شیخ عباس قمی میگوید: یك روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه كرد. از او پرسیدم چرا اشك میریزید؟ فرمود: برای اینكه شب گذشته نماز شب نخواندم.
گفتم: پدرجان! نماز شب كه مستحب است و واجب نیست. شما كه ترك واجب نكرده اید و حرامی بجا نیاورده اید؛ چرا این طور نگرانید؟
فرمود: فرزندم! نگرانی من از این است كه من چه كردهام كه باید توفیق نماز شب خواندن از من سلب شود؟ 6
* از مرحوم آقا مصطفی خمینی نقل شده است كه فرمود: یك روز دیدم آقا (امام خمینی) در اتاق خود هستند و صدای گریه ایشان بلند است. از مادرم پرسیدم چه شده كه آقا گریه میكنند؟
مادرم فرمودند: ایشان در شبی كه موفق به نماز شب و راز و نیاز با خدا نشود، روزِ آن چنین حالتی دارد؟ 7
ندای رحیل
ملّا محمدتقی مجلسی گوید: شش ماه قبل از مرگ شیخ بهایی، به همراه او برای زیارت قبر بابا ركن الدین به قبرستان تخت فولاد رفتیم. در كنار قبر بودیم كه شیخ بهایی صدایی از قبر شنید كه: «شیخنا در فكر خود باش!» او به ما نگاه كرد و گفت این صدا را شنیدید؟ گفتیم: نه. شروع به گریه كرد و متوجّه مرگ و آخرت گردید.
پس از اصرار زیادی كه به او كردیم تا ما را از آنچه شنیده است خبر دهد، فرمود: خبر شدم كه خود را برای مرگ آماده كنم.
شش ماه پس از این خبر، ایشان فوت كرد و من به همراه پنجاه هزار نفر دیگر بر او نماز گذاردیم. 8
نماز اوّل وقت
یكی از دوستان شهید رجایی میگوید: در سال 52 یا 53، روزی به اتفاق شهید رجایی برای خوردن نهار قرار گذاشتیم. وقتی به خیابان ولی عصر، سه راهی شهید بهشتی رسیدیم، ناگهان رجایی گفت: «ماشین را نگهدار!» ماشین را متوقف كردم و گفتم: چه شده است؟ گفت: برویم مسجد و نماز بخوانیم.
گفتم: رفقا منتظرند. گفت: واللّه من با خدای خود عهد كردهام كه همیشه قبل از نهار، نماز ظهر و عصر را بخوانم، قبل از شام، نماز مغرب و عشاء را، و قبل از صبحانه نماز صبح را بخوانم و اگر یك روز این برنامه را ترك كردم، به عنوان جریمه یك روز روزه بگیرم. شما كه راضی به جریمه شدن من نیستید؟ 9
پی نوشت:
1) فضیلتهای فراموش شده، حسین علی راشد، انتشارات اطلاعات، ص 8.
2) پند تاریخ، سپهر، كتابفروشی اسلامیه، ج 1، ص 34.
3) ر. ك: الحكم الزاهره، صابری یزدی، قم، جامعه مدرسین، ج 1، ص 242؛ منتخب میزان الحكمة، محمدی ری شهری، سید حمید حسینی، قم، دار الحدیث، ج 1، ص 538.
4) كیهان فرهنگی، سال دوّم، آذر، شماره 9.
5) فضیلتهای فراموش شده، ص 99.
6) قصههای معنوی، محمدرضا اكبری، انتشارات پیام عترت، دوم، 1378، ص 52؛ اصحاب امام صادق علیه السلام، علی محدّث زاده، ص 16.
7) امام در سنگر نماز، ص 83، به نقل از قصّههای معنوی، ص 51.
8) سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 114.
9) راه رجا بسته نیست، ص 33، به نقل از قصّههای معنوی، ص 42.
نویسنده: سیدجواد حسینی ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره99.
منبع: سایت ذی طوی