چکیده: امام علی (علیهالسلام) میفرمایند:اگر حضور بیعتکنندگان و تمام بودن حجت برمن به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدی که خداوند عالم از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگی هیچ مظلومی سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش میانداختم، رهایش میساختم
قرآن کریم میفرماید: «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنا[علق/6-7]. انسان راه طغیان را در پیش گرفت، وقتیکه بینیاز شد. بعضی از آفات رفاهزدگی و اشرافی گری ازاینقرار است: پیروی از هوای نفس، خودخواهی، غرور و تکبر، خودبرتربینی، «إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ [غافر/56] بیتردید آنان که درآیات خدا بیآنکه دلیلی برای آنان آمده باشد، مجادله و ستیزه میکنند و در سینههایشان جز کبر و بزرگنمایی نیست به آن [بزرگی و عزت و سلطنتی که در آرزویش هستند] نمیرسند؛ پس به خدا پناه ببر؛ زیرا او شنوا و بیناست» و «قالَ الَّذينَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذي آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ[ اعراف/ 76] مستکبران گفتند: ما قطعاَ به آنچه شما ایمان آورده اید کافریم.» بیشتر در میان اشراف و نخبگان و ثروتمندان بروز و ظهور پیدا میکند.[1]
ازنظر تاریخی و تجربی هم بیشترین مخالفتها با پیامبران الهی و انبیاء راستین خدا و حتی ائمه(علیهالسلام) و حتی در حال حاضر افرادی که بینیاز، رفاهزده، و روحیه اشرافی گری دارند خودخواه، و متکبر میشوند.
هنگامیکه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) ظهور کرد اولین کسانی که به مخالفت با ایشان بر خواستند، اشراف و اعیان مکه بودند که موقعیت خود را درخطر میدیدند. ابوجهل، ابوسفیان، ولید بن مغیرة از رهبران آنان بودند که همه آنها از متمولین مکه بودند و از اشراف و روسای این شهر بهحساب میآمدند. منافقین صدر اسلام هم بیشتر از ثروتمندان و متمولین شهر مدینه بودند.[2]
آفت اشرافی گری در میان مسلمانان صدر اسلام
با پیروزیهای گستردهای که مسلمانان بعد از رحلت رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) به دست آوردند، غنائم بسیاری را به دست آوردند. برای مثال، در جنگ نهاوند به هر سوارهنظام شش هزار درهم رسید[3] بقیه غنائم نیز به خزانه مرکزی فرستاده شد که ازجمله آن غنائم، صندوقچهای از جواهرات بود که دو میلیون درهم فروخته شد، درحالیکه بهای واقعی آن 4 میلیون درهم بود[4]
خراجهای هنگفتی که به خزانه سرازیر شد که تنها خراج سرزمین مصر به 4 میلیون دینار میرسید[5] سرازیر شدن ثروتها و توزیع ناهمگون آن سبب شکلگیری پدیدهای بهعنوان طبقه نو اشراف گردید. بهگونهای که برخی از صحابه رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) در صف مقدم این طبقه قرار داشتند. ثروت زبیر پس از مرگ به پنجاههزار دینار میرسید، به همراه هزار اسب و هزار غلام و کنیز و املاک بسیاری که از خود بهجا گذاشت. طلحة بن عبیدالله تیمی از املاک عرق روزانه هزار دینار درآمد داشت[6]
بالاخره این ثروتهای بادآورده و روحیه اشرافی گری در میان مسلمانان و صحابه دستاول رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) اثر خود را گذاشت. این طبقه مرفه و ثروت زده، مانند طلحه و زبیر اولین کسانی بودند که پس از آغاز حکومت توحیدی و عدلگستر امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به مخالفت با ایشان پرداختند و زمینهساز جنگ جمل گردیدند.
خلاصه توزیع نامتعادل سرمایهها و اجازه انباشت ثروت به دست عدهای خاص، برای هر کشوری پیامدهای سوئی دارد که اگر این انباشت مال در سطحی بالا باشد، صاحبان آن به عناصر اثرگذار در جامعه تبدیلشده و حتی میتوانند با توانایی و قدرتی که دارند اقشار کمدرآمد جامعه را زیر نفوذ و سلطه خود درآورند و حتی میتوانند در چگونگی روی و فکر آنان تأثیرگذار باشند. این اثرگذاری که با افزایش میزان آن ارتقا خواهد یافت، برای کشوری مثل ایران که اهداف انسانی و اسلامی دارد تحملناپذیر خواهد بود.[7] و بهعبارتیدیگر این روح اشرافی گری و رفاهزدگی و انباشت ثروت در میان گروهی خاص مخالف باروح اسلام و عدالتخواهی آن خواهد بود.
اشراف، مالاندوزان، مسرفان و ثروتمندان، در جامعههای اشرافی در دستگاههای قانونگذاری، قضایی، واداری نفوذ میکنند و مراکز حساس کشور را مستولی میشوند و به بالای هرم اجتماعی صعود میکنند. خلاصه کلام آنان با سلطه خود میتوانند بر سرنوشت اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و... تأثیرگذار باشند و باقدرت و ثروت و نفراتی که درجاهای مختلف دارند میتوانند در همهجا و همهکس نفوذ داشته باشند و همهچیز را به نفع خود تمام کنند.
مبارزه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با اشرافی گری
پس از به قدرت رسیدن امیرالمومینن(علیهالسلام) مبارزه سختی را با این پدیده شوم که در دوره خلفای سابق آغازشده بود، آغاز کردند. حضرت دریکی از خطبههای خود چنین میفرمایند:«اگر حضور بیعتکنندگان و تمام بودن حجت برمن به خاطر وجود یاور نبود، و اگر نبود عهدی که خداوند عالم از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگی هیچ مظلومی سکوت ننمایند، دهنه شتر حکومت را بر کوهانش میانداختم، رهایش میساختم.»[8]
«کظة» به معنای زیادهروی در خوردن است بهگونهای که نفس کشیدن برای فرد دشوار گردد.[9] که کنایه از شکمبارگی و زیادهخواهی به خاطر حرص به دنیاست. «سغب» لازمه جداییناپذیر «کظه» می باشد. «سغب» به معنای گرسنگی است که همراه با رنج و سختی باشد.[10]
حضرت در یک روایت دیگر میفرمایند:« تهیدستی گرسنه نماند جز با منع ثروتمند و خداوند والامقام گرسنگی فقیران را از ثروتمندان بازخواست خواهد کرد.[11]
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در یک روایت دیگر تبعات سوء فقر را اینگونه تبین میکند:« ای فرزندم! فقیر حقیر استوکسی به سخنان او گوش نمیدهد و مقام او شناخته نمیگردد. اگر فقیر راستگو باشد، مردم او را دروغگو میدانند. اگر زاهد باشد او را نادان و جاهل میدانند. فرزندم! هرکس گرفتار فقر شد به چهار خصلت گرفتار میگردد: ضعف در یقین، نقصان در عقل، سستی در دین و کمی در حیا در چهره، پس، از فقر و تهیدستی به خداوند پناه میبریم.[12]
در این روایت حضرت نمیخواهد بهطور مطلق انسانهای فقیر را مورد سرزنش قرار دهد بلکه چهبسا انسانهای فقیری که به درجات بالای علم و دانش و دین و یقین رسیدهاند. بلکه منظور حضرت این است که این فقر برای طبقات پائین جامعه که ایمانشان ضعیف است میتواند تبعات بدی را به همراه داشته باشد، یعنی فقر ممکن است از شدت فشاری که بر افراد ایجاد میکند، اگر یقین آنها و دین آنها ضعیف باشد، آنها را دچار بحرانهای روحی روانی کرده و گاهی اوقات ممکن است که حتی منجر به از بین رفتن دین آنها هم بشود. لذا امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با ثروتاندوزی فراوان عدهای و گرسنه و فقیر بودن عدهای دیگر بهشدت مخالف است و ایشان سعی دارد که بین طبقات بالا و پائین جامعه فاصله بسیار نباشد که در هر دو صورت خطرآفرین است.
لذا بهمحض اینکه حضرت به حکومت رسیدند اولین کاری که کردند مبارزه با این پدیده شوم، یعنی اشرافی گری و انباشت ثروتها بود و از طرف دیگر سعی در رسیدگی به فقرا و ضعفای جامعه بود.
پیشتازی ساده زیستی مسئولان ازنظر امام
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در مورد ساده زیستی مسئولان تأکیدات فراوانی داشتهاند، تا جایی که نظارت سختی بر روی عملکرد کارگزاران خود در مناطق مختلف داشتند. حضرت دریک روایتی حتی به مسئولین و کارگزاران خود از همنشینی با اشراف گران جامعه آنها را نهی میکند. حضرت به عثمان بن حنیف حاکم بصره میفرماید:« گمان نمیکردم مهمانی مردم را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوتشدهاند.»[13] گناه عثمان بن حنیف این بود که در مجلسی اشرافی شرکت کرده بود که در آن مجلس از فقرا خبری نبود.
حضرت علاوه بااینکه با اشرافی گری و تجملپرستی مبارزه میکردند با فقر و فاقه نیز مبارزه میکردند حضرت به ابنعباس برای مبارزه با فقر چنین میفرماید:« بنگر از غلات مسلمانان و غنائم متعلق به ایشان چه اندازه نزد تو گردآمده، آن را میان مردم منطقه خود قسمت کن تا بینیازشان کنی و باقیمانده آن را نیز نزد ما بفرست تا میان مردم قسمت کنیم.[14]
خود حضرت پیش تاز ساده زیستی در این زمینه بودند:« آگاه باش، امام شما از تمام دنیایش به دو جامه کهنه، و از خوراکش به دو قرص نان قناعت نموده است...پس به خدا قسم، من از دنیای شما طلایی نیندوخته و از غنائم بسیار آن ذخیرهای برنداشته و عوض این جامه کهنهام جامه کهنه دیگری آماده نکردهام.[15]
امکلثوم دختر امام علی(علیهالسلام) میگوید: «شب نوزدهم رمضان برای افطار پدرم دو قرص نان و جو و شیر و نمک اما ده کردم. پس از فراغت نماز بر سر افطار حاضر شد، به غذایش نگاه کرد و فرمود: دخترم اگر یکی از این دو طعام را برنداری به خدا قسم چیزی نمیخورم و قرصی نانی بانمک خورد»[16]
خلاصه کلام
این بوده است روش علوی و مبارزه سخت حضرت با اشرافی گری و انباشت ثروت در طبقه خاص. اصل و اساس سیاست حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مبارزه با اشرافی گری و توجه ویژه به انسانهای کم برخوردار و ضعیف جامعه بوده است. از روایاتی که در این زمینه بیان شد بهخوبی به دست میآید که اگر مسئولین کشور اسلامی میخواهند راه علوی را در پیش بگیرند راهی ندارند جز اینکه نگاهی همانند حضرت داشته باشند. سیره حضرت را در پیشگرفته با تمام وجود از اشرافی گری پرهیز کنند و تمام توجه و فکر و ذکر خود را معطوف به طبقه زیرین جامعه داشته باشند تا هم مردم و پابرهنگان جامعه از آنها راضی و خشنود باشند و هم از آفات اشرافیگری که طغیان و خودبرتربینی است به دور باشند و هم خداوند عالم از آنها خشنود باشند که اگر چنین شود خوشبخت دو دارین خواهند بود.
______________
[1]. مصباح یزدی، محمدتقی، رهتوشه، 1391، پندهای پیامبر، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 246
[2]. شهید مطهری، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج 3، ص 391؛ ج 18، ص 353؛ ج 26، ص 145
[3]. طبری، محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، دارالتراث، ج 4، ص 133
[4]. همان، ص 117
[5]. بلاذری، ابوالحسن، احمدبن یحیی،فتوح البلدان، بیروت، 1379ق، 216
[6]. مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، الهجره، ج 2، ص 333
[7]. جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 17، جامعه در قرآن، قم، اسراء، 248
[8]. حضور الحاضر وقیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذالله علی العلماء الاّیقارّوا علی کظة ظالم ولا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها: نهج البلاغه، ترجمه دشتی، قم، منشور، خطبه 3
[9]. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب،بیروت، دارالفکر، دارصادر، ج 7، ص 457
[10]. راغب، 412
[11].فما جاع فقیرٌ الاّ بما متّع به غنی والله تعالی[جده] سائلهم عن ذلک: نهج البلاغه، حمکت 328
[12].ا بنی الفقیر حقیر لایسمع کلامه و لا یعرف مقامه ولو کان الفقیر صادقا یسمونه کاذبا ولو کان زاهدا یسمونه جاهلا یای بنی من ابتلی بالفقر فقد ابتلی باربع خصال، بالضعف فی یقینه و النقصان فی عقله والرقة فی دینه و قلة الحیاء فی وجهه فنعود بالله من الفقر: شعیری، محمدبن محمد، جامع الاخبار، نجف، حیدریه، بی تا، 110
[13]. نهج البلاغه، نامه 45
[14]. منقری، نصربن مزاحم، وقعة الصفین، تحقیق عبدالسلام محمد بن هارون، قم، المرعشی النجفی، 106
[15]. نهج البلاغه، نامه 45
[16]. مجلسی، ج 42، 276