اقسام هدايت در قرآن چیست؟

13:03 - 1396/06/01

در قرآن مجيد از چهار نوع هدايت سخن رفته است: 1. هدايت تكوينى عام 2. هدايت تكوينى اولى خاص 3. هدايت تشريعى عام 4. هدايت تكوينى پاداشى(ثانوى)

پرسش: اقسام هدايت در قرآن چیست؟

در قرآن مجيد از چهار نوع هدايت سخن رفته است:

1. هدايت تكوينى عام؛ آن همان نظام و مكانيسمى است كه خداوند موجودات را طبق آن آفريده است؛ به طورى كه تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غايتى در حركت و تكاپويند: «رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»[1]؛ «پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه در خور او است داده، سپس آن را هدايت كرده است». در برابر اين گونه هدايت، هيچ گونه ضلالتى وجود ندارد.

2. هدايت تكوينى اولى خاص؛ و آن هدايت همه انسان ها از طريق عقل و فطرت به سمت يك سرى از حقايق، اصول و ارزش ها است كه از آن به «حجت باطنى» تعبير شده است. چنين هدايتى چند خصوصيت دارد:
الف . منحصر به انسان ها است؛
ب . در ميان انسان ها عمومى و استثنا ناپذير است؛
ج . ذاتى و درون بود است؛
د . در برابر آن هيچ گونه ضلالتى نيست؛ يعنى، خداوند هيچ كس را با فطرت خداگريز و عقلى گمراه كننده، نيافريده است.

3. هدايت تشريعى عام؛ اين گونه هدايت، مخصوص انسان ها و طايفه جن است؛ زيرا تشريع و قانون گذارى در ظرف اختيار و توان كنش هاى انتخابى و گزينش موضوعيت دارد و بدون آن بى معنا است. چنين هدايتى نيز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگير و همگانى است؛ يعنى، خداوند، پيامبران را براى همه انسان ها فرستاده و كتاب آسمانى خود را براى جميع بشر نازل فرموده است: «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ» و «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ كَافَّةً لِلنّاسِ». در برابر اين گونه هدايت نيز هيچ ضلالتى نيست؛ زيرا ضلالت تشريعى به اين معنا است كه ـ نعوذ بالله ـ خداوند پيامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احكام و قوانين گمراه كننده اى بر آنان نازل فرمايد؛ در حالى كه او هرگز چنين نمى كند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد: «ما يقول الا الحق». در اينجا چند نكته مهم وجود دارد:
يكم. خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدايت همه انسان ها است و از اين رو، دين حق را براى همگان نازل كرده است.
دوم. اراده الهى در اين زمينه، اين است كه انسان ها با اختيار خود راه درست را برگزينند، نه جبرا؛ وگرنه مى توانست همه را جبرا به راه درست بكشاند و نيازى هم به بعثت و رسالت نبود. از اين رو فرمود: «إِنّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً».
سوم. انسان ها در برابر هدايت تشريعى عام ـ با توجّه به اختيارى كه دارند ـ دوگونه موضع اتخاذ مى كنند: برخى در برابر آن راه تسليم و انقياد پيش مى گيرند و گروهى به سرپيچى وطغيان مى پردازند. دقيقا از همين جا است كه به مرحله بعد و نوع ديگرى از هدايت گذر مى كنيم.

4. هدايت تكوينى پاداشى(ثانوى)؛ اين هدايت، مخصوص مؤمنان است؛ يعنى، كسانى كه با اختيار خويش در برابر هدايت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسليم گشتند، خداوند باب هدايت ديگرى برتر از هدايت هاى قسم پيشين بر روى آنان مى گشايد. به عبارت ديگر چون آنان با اختيار خود، از هدايت هاى مراتب پيشين استفاده كردند؛ لذا اين نوع هدايت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذيرش هدايت هاى اولى) مى نامند.

فرق اساسى اين هدايت با مراتب قبلى، آن است كه وجه غالب آنها، جنبه راهنمايى (ارائه الطريق) داشت؛ ولى اين مرتبه افزون بر آن خاصيت راهبردى (ايصال الى المطلوب) نيز دارد.
اين هدايت تكوينى، با دو قسمى كه قبلاً بيان شد (هدايت تكوينى عام و هدايت تكوينى اولى خاص)، در اين نكته تفاوت دارد كه آن دو قسم، براى همه انسان ها حاصل بوده و از هيچ كس دريغ نمى شود؛ ولى اين قسم اختصاص به مؤمنان دارد.
توضيح بيشتر آنكه اگر كسى بعد از آشكار شدن حق و باطل، راه پيامبران الهى را با اختيار خود برگزيند و در آن راه گام بردارد؛ خداوند براى تداوم و تكميل اين هدايت يافتگى، فيض خاص تكوينى خود را شامل حال او مى گرداند و راه را براى او روشن تر و امكان سير را هموارتر مى گرداند و موانع تكامل او را برطرف مى كند: «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى»[2]؛ «به زودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت» و «وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ»[3]؛ «و آنان كه به هدايت گراييدند [خدا ]آنان را هر چه بيشتر هدايت بخشيد و پرهيزگاريشان داد». پس اين هدايت، ويژه هدايت يافتگانى است كه به اختيار خود طريق هدايت را پيموده اند.

در مقابل اين نوع هدايت، «اضلال مجازاتى» قرار دارد؛ يعنى، هرگاه فردى با بهره مندى از تمام امكانات هدايت ـ اعم از تكوينى و تشريعى، عقل و فطرت، به همراه پيامبر بيرونى ـ به عمد از راه حق منحرف شود و كتاب الهى را پشت سر گذارد؛ خداوند به عنوان مجازات او را گرفتار گمراهى مى كند. در اين حالت، توفيقات از او سلب شده و نورانيت «اهتدا» به او داده نمى شود؛ به تعبير ديگر او را به حال خود وا مى گذارد و هيچ گونه كمكى به او نمى شود، تا به راه انحراف خود ادامه دهد و به دوزخ منتهى گردد: «وَ ما كانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ حَتّى يُبَيِّنَ لَهُمْ ما يَتَّقُونَ»[4]؛ «و خداوند بر آن نيست كه گروهى را پس از آنكه هدايتشان نمود، بى راه بگذارد؛ مگر آنكه چيزى را كه بايد از آن پروا كنند، بر ايشان بيان كرده باشد». اين آيه به روشنى بيان مى كند كه اضلال الهى، بعد از هدايت تشريعى و تكوينى و ارائه طريق است.

البته گفتنى است صرف گناه، موجب چنين مجازاتى (اضلال الهى) نيست؛ بلكه كثرت گناه ـ به خصوص عناد و دشمنى با خدا و طريق حق ـ موجب چنين گمراه كردنى است. اضافه بر اين كه اضلال، مجازاتى دائمى نيست و چنانچه شخص تحول درونى پيدا كند، لطف خدا دوباره او را فرا مى گيرد: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا»[5]؛ «[ولى] اگر [به گناه] بازگرديد [ما نيز كيفر شما ]باز مى گرديم». بنابراين هرگز خداوند، در ابتدا كسى را گمراه نمى كند؛ بلكه اساس كار او، بر آن است كه ناقص ها را كامل كند وكامل را به مراحل نهايى كمال رهنمون شود. پس هدايت تكوينى پاداشى و گمراهى مجازاتى، منافاتى با اراده انسان ندارد و منجر به جبر نمى شود؛ بلكه در واقع نتيجه عمل اختيارى انسان است كه در عين حال سلب اختيار نمى كند.

براى تأكيد بيشتر بيان مى كنيم كه هدايت، به دو قسم است: گاه «ارائه طريق» است كه همان هدايت تشريعى عام الهى است و گاه «ايصال به مطلوب» است؛ يعنى، دستگيرى سالك در راه كه هدايتى برتر از قسم قبل است و هدايت تكوينى پاداشى مورد بحث، از اين نوع مى باشد. تذكر اين نكته نيز مفيد است كه برخوردارى از هدايت پاداشى، شرايط و موازينى دارد كه در كتاب هاى اخلاق و سير و سلوك بيان شده است. به طور خلاصه، عواملى براى جلب توفيقات الهى و سلب آنها، وجود دارد كه گاه مربوط به عمل انسان است و گاهى مربوط به عقيده و دل انسان است.

«ضلالت» همان «نبود هدايت» است؛ يعنى، همين مقدار كه هدايت از شخص دريغ شده، اضلال صورت گرفته است ـ چه راه خطا به او نشان داده شود و چه صرفا سلب هدايت گردد ـ و در اضلال مجازاتى صرفا همين رخ مى دهد كه خداوند، شخص را از نعمت هدايت ويژه و خاص مؤمنان، محروم مى سازد و عوامل بيدارى او را فراهم نمى كند؛ چرا كه شخص به واسطه برگزيدن باطل و غوطه ورى در عمق آن، باطل در وجودش ريشه دوانده و ديگر لياقت عنايت الهى و توفيقات او را ندارد؛ وگرنه هدايت تكوينى عام و تشريعى، براى او حاصل است.
اما انحراف كسانى كه پس از سال ها عبادت، از راه حق منحرف شده اند؛ مى تواند به دلايل گوناگون باشد. امكان دارد پايه هاى اعتقادى آنان در انجام عمل صالح ضعيف بوده (ضعف ايمان)، يا نيت صادقانه اى در انجام عمل خويش نداشته اند (نيت نادرست) و يا در اثر برخورد با عوامل سقوط اخلاقى ـ همچون هواى نفس، دنيا و شيطان ـ به راه باطل كشانده شده باشند.
بايد توجه كرد كه ارزش اخلاقى در اسلام، بر بنيان هايى نهاده شده كه با سستى در هر يك از آنها، زمينه انحراف و سقوط فراهم مى گردد. براى مثال در نظام اخلاقى اسلام، نيّت نقش محورى دارد و بنيان ارزش اخلاقى و منشأ خوبى ها و بدى ها به شمار مى رود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن كار (حسن فعلى)، براى ايجاد ارزش اخلاقى كافى نيست؛ بلكه افزون بر آن، انگيزه فاعل در آن كار نيز بايد نيك و الهى باشد (حسن فاعلى). تنها در اين صورت است كه فعل اخلاقى، براى فاعل آن سعادت بخش است.

خداوند متعال، در سوره «بقره»[6] نقش نيّت را در انفاق چنين بازگو مى كند: «داستان كسى كه در انفاق خود ريا مى كند، داستان كسى است كه تخمى را روى سنگى صاف مى كارد، آن گاه بارانى تند بر آن مى با
رد كه پس از شست و شو، صاف و پاك باقى مى ماند و هيچ محصولى از آن به دست نمى آورد. در برابر، مَثَل صدقات كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى كنند؛ همچون باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد كه اگر رگبار به آن برسد، دو چندان محصول برآورده و اگر رگبارى هم به آن نرسد، ريزش باران آن را بسنده است».

اين نيت نيكو و خالص، تنها در سايه ايمان پديدار مى گردد؛ ولى ايمان هم داراى مراتب بوده و شدت و ضعف مى پذيرد. ازاين رو، ممكن است با ظهور آفاتى؛ (چون غفلت، كمبود و نقصان آگاهى، تعلّقات و ...)، متزلزل گشته و آدمى از راه مستقيم منحرف شود.
علاوه بر آنكه هواى نفس، به عنوان عاملى مهم براى سقوط اخلاق، در راه انسان قرار دارد و اين عامل چنان قوى است كه گاه خداوند متعال، به پيامبران خود خطر فرمانبرى از آن را خاطرنشان ساخته است. خداوند در آيه اى به داود (علیه السلام)  فرمان مى دهد: در ميان مردم به حق حكم كند و از هوا و خواهش هاى نفس پيروى نكند كه او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت.[7] در اين ميان نقش شيطان و راه كارهاى او براى انحراف آدمى، بسيار برجسته است و چه بسا عابدان و عالمانى كه به رغم ساليان سال عبادت، در دام او افتاده اند.[8]
به هر حال بايد توجه داشت كه خداوند متعال، خواهان فرجام نيك براى بندگان خويش است و اين خود ما هستيم كه راه انحراف را طى كرده و از راه مستقيم گريزانيم.

پی نوشت ها :
[1]. طه 20، آيه 50.
[2]. ليل 92، آيه 7.
[3]. محمد 47، آيه 17.
[4]. توبه 9، آيه 115.
[5]. اسراء 17، آيه 8.
[6]. آيات 264 و 265.
[7]. ص 38، آيه 26.
[8]. نگا: اخلاق در قرآن، ج 1، صص 65 ـ 132

برگرفته شده از سایت پرسش و پاسخ نهاد رهبری.

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
11 + 9 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.