10:08 - 1400/08/05
خاطرات عاشقانه شهدا در ارتباط همسرانشان
یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد. من گفتم: "برای چی مصطفی؟" گفت: "این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید." گفتم: "از من تشکر میکنید؟ خب، این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها میکنید.
" گفت "دستی که به مادرش خدمت میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید."
برشی از زندگی شهید مصطفی چمران - به روایت همسرش غاده
منبع: 365 خاطره برای 365 روز، ص 28
برچسبها:
لایه باز:
پیوست | اندازه |
---|---|
فاقدPSD | 72.11 کیلوبایت |