مطالب دوستان حامی

تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 استاد میگه صبر کن میام خواستگاری!
الان اصلا جدی اش نگیر اگر تونست و اومد خواستگاری اونوقت جدی بهش فکر کن... رابطه تون رو در حد همون استاد وشاگردی نگه دار که اگر جور نشه بیشترین کسی که اسیب می بینه خودتی.... به نظرات منطقی خانوادت هم بیشتر توجه کن...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 آخه او از من خوشگلتر بود!
اگر خیلی به اون دختره فکر کنین و حساسیت به خرج بدین اگر حرفی هم نبوده و در فکر خواستگارتون هیچ حساسیتی هم نباشه بوجود میاد... فکر می کنه نکنه واقعا اون بهتر بوده و من نفهمیدم!!!! منطقی باشین از صحت حرفهای خواستگارتون با تحقیق مطمئن بشین و اگر درست بود بهش اعتماد کنین و دیگه حساس نباشین...  
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 چرا توی ازدواجم گره افتاده؟
همه ی حرفهایی که میگین درسته اما دو نکته ی مهم هست که اقایون نه صرفا شما بهش بی توجه هستن: یکی این که نشینین بگین کار نیست نمی تونم زن بگیرم!!! برن دنبالش بلاخره اولش روزمزدی بعدش هفتگی بلاخره یه چیزی تهش در میاد دوم این که موازی با اینکه دارن دنبال کار و درامد هستن برن دنبال پیدا کردن دختر مد نظرشون و خواستگاری ...    بلاخره دختر وخانوادش هم ادم هستن می بینن که پسر تلاش خودش رو میکنین بله رو می گن و منتظر می مونن تا کار راست و درست بشه این جوری انگیزه ی پسر هم برای تلاش کردن زیاد می شه... به نظر من اگر پسری اگر عمرش رو تلف نکرده باشه باید هر وقت که نیاز به ازدواج پیدا کرد اعتماد به نفس خواستگاری رفتن رو داشته باشه... و اگر سراغ یه خونواده ی با انصاف بره هیچ وقت به خاطر کار و درامد پایینش نه نمی شنود ... ما توی خانوادمون خیلی پسرهایی داشتیم دانشجو بودن و کار و درامدی نداشتن اقدام کردن برای ازدواج بعد از عقد یا بعضی هاشون هم یه سال نشده از اغاز زندگی شون کاری که فکرش رو هم نمی کردن گیرشون اومده اما پسرهایی هم داریم که به خاطر بی کاری دنبال زن گرفتن نرفتن و هنوز هم بیکارن و...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 نمازهای مادرم قبول نیست
قیام انقلابی تون خیلی به جالب بود... خیلی تئوری ها رو خوب بلد هستین ...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 نمازهای مادرم قبول نیست
دقیقا یکی از مشکلاتی که وقتی یه پسر همه ی شرایطش برای ازدواج مناسب باشه پیش میاد همینه... خانوادش فکر می کنن که حالا که پسرشون همه چیز داره دیگه باید بهترین دختر رو براش بگیرن و هر کسی لیاقتش رو نداره و از این خونه به اون خونه که بهترین دختر رو از هر نظر برای پسرشون پیدا کنن... من خودم با خیلی موارد زیادی مثل شما مواجه شدم که پسر موافق بود اما خانوادش خواهر و مادر و ... نه ... یه اقایی رفته بود خاستگاری بعد چند جلسه اشنایی که هر دو نفر به این نتیجه رسیده بودن که از هر لحاظی به هم می خورن، خواهرپسر چون توی یه شهر دیگه ای زندگی می کرد بعد یه مدتی دختر رو دید و بعد از یه هفته مادر پسر به ایراد گیری از دختر به واسطه ی اشنایی یه چیزهایی گفته بود که خود واسط هم خجالت زده شده بود که دختری که از لحاظ قبول داشته رو به چه خانواده ای معرفی کرده!!!!!!!!!! گذشته از این که چه ضربه ی روحی به دختره واردشده بود پسره هم به واسط گفته بود من واقعا می خواستم اما خانواده نه... آخه یکی نبود بهش بگه چه خواستنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینجا دیگه قدرت انتخاب، تصمیم گیری و اجرای شماست به عبارتی جربزه ی خودتونه که اول معیارهای درست و حسابی داشته باشین دوم چه طور می تونین خوب انتخاب کنین سوم چه طور می تونین خونوادتون رو راضی کنین چهارم اگر لازم شد چه طور می تونین بر انتخابتون پا فشاری کنین البته نظرمن اینه که اگر شرایط ازدواج رو دارین و ازدواج نکردین علاوه بر والدینتون نمازهای خودتون هم قبول نیست چون بلاخره عملی وقتی واجب می شه مثل نماز خوندن در هر شرایطی باید انجام داد، یکی که توی جنگ هم هست وجوب نماز ازش برداشته نمی شه شرایطش عوض میشه... خدا بهتون لطف داشته و کمک کرده شرایطتون مهیا شده یه کمی از خودتون خلاقیت و اراده به خرج بدین و با توکل به خدا یه راهی پیدا کنین... این حرفهایی که زدین بیشتر شبیه بهانه بود تا مشکل...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 معصومیت از دست رفته
همه این اتفاقها به خاطر توبه تون است... مطمئن باشین خدا خیلیییییییییییییی دوستتون داشته که برگشتتون به زندگی این قدر کوتاه و خوب بوده... قدر خودتون و خوبی هاتون رو بدونین ... من کسی رو می شناسم که یک کمی شرایطش مشابه شما بود خودش بعد از 12 سال زندگی مشترک می گفت من خوش بخت ترین ادم دنیا ام، برام جالب بود که چه جوری بوده که این حرف رو می زنه، گفت 5-6 سال اول زندگیم از همه خواسته هام گذشتم تا اعتماد شوهرم رو بدست بیارم و الان این قدر بهم اعتماد داره که من به راحتی میروم سر کار و تنهایی به دیدن خانوادم که توی شهری خیلی دورتر محل زندگی مون هست میروم چند ماهی هم می مونم و...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 چرا توی ازدواجم گره افتاده؟
پدر و مادرهای ما که اختلاف سنی شون با ما کم بود الان ما شاکی هستیم که ما رو درک نکردن... حالا دیگه وای به حال بچه های ما که معلوم نیست که چندسال قراره با ما اختلاف سنی داشته باشن...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 ز عشق من پرسپولیسی شد!
بلاخره شما باید یاد بگیرین که بعضی جاها نباید غرور داشته باشین این میتونه شروع خوبی باشه یه بار همه ی حرفهاتون رو بهش بگین اگر هم نمی تونین نامه بنویسین مثل خودش... خوب بوده توی اون سن تحویلش نمی گرفتین چون ممکن بود تصمیمات غیر منطقی پشتش بوجود می اومد اما الان اون به سنی نزدیک شده که خیلی منطقی تر به ازدواج فکر می کنه و به خاطر همین هم رفتارش متفاوت شده و ممکنه به قول نیوشا خانوم می خواد بگه من محتاج توجه تو نیستم هستن کسانی که به خواست خودشون من توجه می کنن اما ممکن هم هست که معیارش برای اردواج عوض شده باشه ... اول با خودش حرف بزنین و تصمیم رو بذارین با خودش اگر هنوز هم شما رو قبول داشته باشه بهتون می گه اما اگر نه شما هم باید با خودتون کنار بیایین و دیگه بهش فکر نکنین ...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 چرا توی ازدواجم گره افتاده؟
خوبه که همه چی حتی اغاز یه زندگی با مشورت شروع بشه... اقای عشق پاک این که شما این دیدگاه رو دارین خوبه اما فکر نمی کنین نظر نیمه ی دیگهه ی شما هم مهم است؟؟؟؟؟؟؟؟ شاید اون می خواد شما از محبت و اخلاق چیزی براش کم نذارین... این که کسی که در حمایت شما ست در راحتی کامل باشه هدف است نه مسیر... به نظرم این حرفها بهانه هایی ست که به قول دوستان ادم رو از پذیرفتن یه مسئولیت سخت رها میکنه... شما هر چقدر هم درامد داشته باشید همیشه یه درجه راحتی بالاتر رو می خوایین داشته باشین پس میگین بذار بعد از اینکه به این مرتبه رسیدم ازدواج می کنم تا به مثلا خانومتون این سختی رو هم نکشه!!!! و ... و ... و این چرخه ادامه پیدا میکنه یه موقع نگاه می کنی می بینی ای بابا 40 ساله شدم یکی بهم نگفت بابا من بستنی می خوام... و البته می رسیم به همون حداقلی که داره به حداکثر تبدیل میشه ی اول بحثمون...
تصویر barfi barfi 22 خرد, 1394 چرا توی ازدواجم گره افتاده؟
اقای یاسین من و امثال من دقیقا به خاطر همین حرف شما تا حالا ازدواج نکردیم چون هیچ کس باورش نمی شه کسی که درس خونده هیچ معیار مادی نداشته باشه حتی از من سر این قضایا سوال نمی پرسن و فقط صرف اینکه دارم دکترا می خونن خواستگارها می رن و پشت سرشون رو هم نگاه نمی کنن... به خاطر همین هم هست میگم اقایون صبر شما برای زن گرفتن حق یه دختری مثل من رو ضایع می کنه... من مادیات برام مهم نیست چون فکر می کنم زندگی ای که با سختی شروع بشه و با تلاش به ثمر بشینه پایدارتر و محکم تر است و اصلا دوست ندارم بعد ازدواج از هیچ کدوم از خونواده ها هیچ کمکی بگیریم ... همون طوری که پدر و مادر های خیلی از ما همین طوری با دست خالی ما رو بزرگ کردن و خداروشکر خدا هم بهشون برکت داد و الان همه چی دارن... اما چون دخترهایی که مثل من فکر می کنن نمیان فکر هاشون رو مثل من جار بزنن شما و همه ی جامعه فکر می کنن وجود ندارن و فتو شاپ هستن...

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 4