با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
کلمه «سید» در کتابهای لغت به معنای آقا و سرور آمده است؛ ولی در اصطلاح امروزه، به معنای کسی است که از نسل و ذریه پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسلام باشد.
اما اینکه ایرانیان همه سادات باشند را هرگز نمیشود تصدیق کرد؛ زیرا سید در اصطلاح عموم فقها و عالمان دینی به کسی گفته میشود که پدر او سید باشد. البته گاهی این اصطلاح را کمی وسیعتر در نظر میگیرند و آن را به مطلق فرزندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نسبت میدهند. در این صورت کسانی که مادر یا اجداد مادریشان هم سید باشند، سید خواهند بود.
اما بر فرض اینکه شامل کسانی که در بین مادرانشان، سیده است هم بشود، باز نمیتوان ثابت کرد که حتما در بین اجداد مادری همه ایرانیان سیده وجود داشته باشد.
بله! احتمال اینکه یکی از اجدادشان «سید» یا «سیده» باشند وجود دارد؛ ولی هیچ ابزاری برای اثبات این مطلب وجود ندارد، پس نمیتوان حکم به سید بودن کسی بدون دلیل داد؛ زیرا سید بودن احکام خاص خودش را دارد.
اینکه برخی از بزرگان نیز به سید بودن شیعیان[نه ایرانیان]، متمایل شدهاند، نیز بر اساس همین احتمال است و خودشان نیز بر اساس احتمال چنین میگویند؛ ولی همین را نیز نمیتوان ثابت کرد؛ تا برسد به سید بودن همه ایرانیان!
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://btid.org/node/175732
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
در مورد این سؤال باید به چند نکته دقت کنید:
یک. ابتدا باید دقت داشت که هر کسی که به مراتبی رسیده است، دلیل بر این نیست که حتما چشم برزخی او باز شده باشد و حقیقت و باطن مردم را میبیند.
دو. اگر شخصی به مراتبی از معنویت برسد و چشم برزخی او باز شود، بهطور معمول رفتارش با دیگران نباید تفاوت کند؛ زیرا تغییر رفتار نشان از عدم عرفان واقعی او دارد؛ علاوه بر اینکه حفظ آبروی دیگران، بر همه مسلمانان واجب است چه برسد به کسی که ادعای عرفان میکند.
سه. معمولا کسانی که چشم برزخی آنان باز میشد، سعی میکردند عادی برخورد کنند تا کسی متوجه اوضاع آنها نشده و برایش مزاحمت ایجاد نکنند، تا بتوانند مراتب معنوی بالاتری را طی کنند.
چهار. البته ممکن است کسی عارف باشد و چشم برزخی نیز داشته باشد؛ ولی گاهی به دلیل برخی مسایل[غفلت، بیحوصلگی و... ]، نوع برخوردش تغییر کند و این دلیل بر این نیست که او باطن انسان را دیده است و بر اساس آن رفتار میکند.
پنج. برخی ممکن است ادعای عرفان و باز بودن چشم برزخی کنند و برای اینکه به دروغ به دیگران بفهمانند که من چشم برزخی دارم، رفتارشان را با عموم مردم تغییر میدهند؛ بنابراین باید مواظب چنین افراد شیادی نیز باشید.
شش. اگر شخصی به عرفان کامل دست پیدا کند و چشم برزخی او نیز باز شود و حتی تا حد مقام معصوم نیز پیش برود، باز نمیتواند یقین کند که فلان شخص، جهنمی است؛ زیرا جهنمی و بهشتی بودن یقینی افراد را تنها خدا میداند و اهلبیت علیهمالسلام که آنان هم به علم الهی میدانند؛ بنابراین این عارف [اگر عارف واقعی باشد] و باطن شخصی را وحشتناک میبیند، وظیفه دارد که تلاشش را برای هدایت او به کار گیرد، نه اینکه رفتارش را تغییر دهد و با نگاه انسان بد و جهنمی[نگاه سرد] با او رفتار کند و باعث گمراهتر و ناامید شدن او شود.
بنابراین باید گفت که قاعده بر این است که هرچند معنویت، عرفان شخصی بالا رود و چشم برزخی هم داشته باشد نباید رفتارش با انسانها نسبت به قبل و بعد، تفاوت کند؛ مگر در موارد اندکی که قصد هدایت و راهنمایی داشته باشد.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
آنچه در روایات آمده است این است که نام فرزندان خود را از بهترین اسمها انتخاب کنید.
صادقترین اسمها اسامی است که بر بندگی خدای مهربان دلالت کند و برترین نامها، اسامی پیامبران است.[وسائلالشیعه، ج21، ص391] امام رضا علیهالسلام نام «محمد» را مایه خیر و برکت دانستهاند.[وسائلالشیعه، ج21، ص394]
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به شخصی فرمود: نام تو چیست؟ جواب داد عبدالشمس. فرمود: نامت را تغییر بده و من نامت را عبدالوهّاب گذاشتم».[مستدرک وسائل، ج15، ص128]
با توجه به این روایات، گذاشتن اسامی که با «عبد؛ بنده» شروع میشود اگر از اسامی خدا باشد مانند عبدالخالق و... ، مستحب است و در روایات نیز سفارش شده است و معنای آن این است که شخص بنده خالق جهانیان است.
و اگر عبد را بر سر اسامی اهلبیت علیهمالسلام بیاید مانند عبدالرضا، عبدالحسین و عبدالمهدی و... نیز اشکالی ندارد؛ زیرا عبد در این اسامی به معنای عبودیت نیست. بلکه به معنای غلام، مطیع و فرمانبردار است.
قرآن کریم نیز از تعبیر «عبادکم؛ غلامانتان» [نور: 32] استفاده کرده است.
بنابراین اسم عبدالمهدی؛ مانند عبدالحسین و... اشکالی ندارد و معنای آن فرمانبردار مهدی است.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/111432
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
بر اساس برخی آیات و روایات، بچههای نابالغ و برخی از انسانهایی که مستضعفین فکری به حساب میآیند، در برزخ عذاب نمیشوند تا قیامت برپا شود؛ زمانی که قیامت شد، آتشی افروخته شود و به آنان دستور داده میشود وارد آتش شوند، اگر دستور را عمل کرده و وارد شدند، آتش بر آنان سرد میشود و معلوم میشوند که حرف خدا را باور دارند و اگر در دنیا بالغ و عاقل میشدند، ایمان میآورند و اگر در آتش نرفتند، معلوم است که منکر خدا هستند؛ پس وارد جهنم میشوند.[کافی، اسلامیه، ج3، ص248]
وضعیت کودکان در برزخ
دستهای از انسانها وقتی پس از مرگ به عالم دیگر میروند، تا زمان قیامت به خواب میروند و وقتی به امر الهی از گور بیرون میآیند گیج و منگ هستند؛ بلکه میگویند که چرا ما را از خواب بیدار کردید؟[یس: 52؛ تفسیرقمی، ج2، ص216]
در خصوص فرزندان مومنین در روایات آمده است که پساز مرگ اگر پدر و مادرشان یا یکی از اقوام آنها در آن عالم حضور داشته باشند، به آنها سپرده میشوند و آنان تربیتشان را بهعهده میگیرند و اگر پدر و مادر و اقوام نباشند، در آنجا حضرت فاطمه سلاماللهعلیها کفالت آنها را به عهده میگیرند و[ تربیتشان را به ملائکه میسپارند] تا زمانیکه پدر و مادر یا یکی از خانوادهاشان بیایند، آنگاه آن بچه را به ایشان میسپارند. در برخی روایات هم وارد شده که این کار به حضرت ابراهیم و ساره سپرده شده که این بچهها را تربیت نمایند؛ درنتیجه این بچهها در برزخ پرورش یافته و رشد مینمایند.[بحارالانوار، ج5، ص293]
اما در مورد عقیقه، نیز باید گفت که هرچند روایات، فلسفه عقیقه را حفظ فرزند از بلاها دانسته است،[کافی، ج۶، ص۲۴-۲۵] ولی این بدان معنا نیست که دیگرامکان ندارد هیچ بلایی به فرزند برسد. عقیقه و صدقه بلاهایی را دفع میکند که قابل برطرف شدن باشد. اما بنابر روایات برخی از بلاها اجتنابناپذیر هستند و اساسا مصلحت انسان در وقوع آن بلاست. به این روایت توجه کنید: «روزی حضرت موسی علیهالسلام با یکی از دوستانش به خارج شهر رفتند تا به بیابانی رسیدند. حضرت موسی به رفیقش فرمود همین جا بمان تا برگردم. آنگاه دور او خطی کشید و سرش را به آسمان بلند نموده و عرض کرد: پروردگارا این رفیقم را به تو سپردم و تو بهترین امانتپذیر هستی. آنگاه به دنبال کارش رفت. هنگامی که بازگشت، دید شیری او را دریده و استخوانهایش را شکسته و خونش را لیسیده. موسی سرش را به آسمان بلند نموده و عرض کرد: پروردگارا این رفیقم را به تو سپردم و تو بهترین امانتپذیری؛ اما بدترین حیوان درندهات را بر او مسط کردی تا او را بدرد. خداوند به موسی وحی نمود که ای موسی! این رفیقت در نزد من در بهشت جایگاهی داشت که به آن جایگاه نمیرسید مگر با این اتفاقی که برای او پیش آمد، پس نگاه کن و جایگاه او را ببین. موسی نگاه کرد و دید که او در جایگاهی بسیار رفیع قرار دارد، پس به خدا عرضه داشت: پروردگارا راضی شدم. [ بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج64، ص237].»
علاوه بر این بیشک امامان معصوم علیهمالسلام نیز برای فرزندان خود عقیقه میکردند؛ ولی برخی از فرزندانشان در سنین کودکی از دنیا میرفتند؛ پس صرف عقیقه کردن فقط برای زنده ماندن فرزند نیست؛ بلکه برای محبت به خدا، برای اجرای دستور الهی، برای رسیدگی به اقوام و خویشاوندان و... است و به یقین انسان از آثارش بهرهمند میشود.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://btid.org/node/328573
https://btid.org/fa/news/44199
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
در مورد همزاد باید به چند نکته مختصر دقت داشت:
یک. چیزی به نام همزاد نداریم، تنها قرین وجود دارد که به اشتباه به همزاد ترجمه شده است؛
دو. قرین، یعنی همنشین، بر اساس برخی روایات، این قرین میتواند انسان را به خوبی امر کند.
سه. برای رهایی از شر همزاد مواردی را باید رعایت کرد:
-قرآن کریم فرمود: «وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرين»؛[زخرف: 36] «و هر کس از یاد خدا رویگردان شود، شیطان را به سراغ او میفرستیم؛ پس همواره قرین اوست»؛ بنابراین یکی از راههای رهایی از شر همزاد، مشغول شدن به اذکار است؛ اذکاری مانند صلوات، استغفار، لاحول و لا قوة الا بالله.
-زیاد خواندن سورههای (کافرون، اخلاص، فلق و ناس) و آیةالکرسی؛
-همراه داشتن حرز امام جواد علیهالسلام؛
-دوری کردن از تنهایی؛
-پرهیز از تماشاي فيلمهاي جنايي و وحشتناك و... ؛
-از ارتباط با افراد ترسو و اشخاصي كه در مورد جن و مسائل ترسآور و خرافي سخن میگویند، دوري شود.
-همواره مشغول به کارها و فعالیتهای مثبت باشد؛ زیرا بیکاری باعث هجوم خیالات میشود و به عبارت دیگر تا جایی که میتواند از فکر کردن در این موارد پرهیز کند.
نکته پایانی اینکه غالبا رعایت این موارد انسان را از شرشان، نجات میدهد [تازه اگر توهم نباشد و واقعا آزار میدهند]؛ ولی اگر ادامه دار بود میتوانند از حرز ابودجانه نیز به طور موقت[یک هفته]استفاده کنند و بعد آن را بردارند.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما
درباره این سؤال ابتدا باید دانست که گفتن ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» در شروع هر کاری هرچند کارهای بسیار جزئی، مستحب است؛ بنابراین حتی برای ریختن آب روی زمین نیز گفتن این ذکر مستحب خواهد بود.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَر»؛[تفسیر منسوب به امام عسکری علیهالسلام، ص25] «هر کاری و عملی که با نام خدا آغاز نشود، به سرانجام نخواهد رسید».
بنابراین بر انسان مؤمن شایسته است که هر کاری را با نام خدا آغاز کند که علاوه بر یاد الهی، آن کار مبارک شود.
اما اینکه علت گفتن ذکر بسمالله... هنگام ریختن آب جوش را حتما وجود جنّها و اذیت شدن آنها بدانیم، دلیلی ندارد؛ هر چند از این جهت بسیار خوب است که حتی هنگام ریختن آب جوش و...ذکر گفته شود؛ چون این هم یکی از کارهایی است که باید با ذکر بسم الله شروع شود.
نکته مهم اینکه بر فرض، ریختن آب جوش، باعث اذیت شدن جنّها شود، باید بگوییم که این وقتی است که حتما در جایی که آب جوش ریخته میشود، جنّی وجود داشته باشد؛ ولی بیتردید اثبات وجود جنّ در این موارد بسیار مشکل است. شاید بگوییم که وجود جن در این موارد در حد صفر درصدد است.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://btid.org/node/274193
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
در مورد این پرسش باید به چند نکته دقت داشت:
یک. بر پایه آیات قرآن کریم، خدای مهربان انسان را در سختی آفریده است و هیچ کسی در این دنیا در راحتی و آسایش کامل نخواهد بود؛ حتی اگر کسی از نظر مالی و ثروت در آسایش باشد؛ ولی گاهی آرامش روحی و روانی او به هم میخورد.
دو. بلاها و سختیهای انسانها متفاوت است و هر کدام منشأ و ریشه خود را دارد:
_بعضی بلاها، به دلیل گناهان است؛
_بعضی از سختیها به خاطر امتحان و آزمایش است که گاهی امتحان خود شخص و یا گاهی امتحان برای دیگریست
_برخی بلاها برای بخشش گناهان شخص است
_بعضی از بلاها برای ارتقای درجات معنوی است و...
بیتردید ریشه بلاها و سختیهایی که به اهل بیت علیهمالسلام و بهخصوص به خانواده امام حسین علیهالسلام وارد شد، از نوع ارتقای درجه آنان بوده است؛ هر چند همین اتفاقات مایه امتحان دیگران است.
سه. یکی از سنتهای الهی «البلاء للولاء»؛[ترجمه مصباحالشریعه، گیلانی، ص356] «بلا و سختیها برای دوستان است». یعنی هر چه انسان دارای ولایت و محبت بیشتری باشد، بلاها بیشتر متوجه او میشود، در نتیجه با تحمل کردن آنها و صبوری در مقابل تهاجم بلاها، مقام معنوی و درجات آخرتی او بالا میرود.
چهار. با توجه به قیامت و عظمت آنجا و نعمتهای فراوانی که در قیامت نصیب انسان میشود، این بلاهای دنیایی و زودگذر برایش چیزی به حساب نمیآید، مانند انسان مریضی که باید دوره درمان خود را بگذراند تا بقیه عمر خود را در راحتی و آسایش سپری کند.
پس مصیبتهایی که به خانواده امام حسین علیهالسلام وارد شد:
یک. از باب ارتقای درجات معنوی آنها بود؛
دو. از سویی امتحان و آزمایش سایر مردم را به دنبال داشت که چگونه با این مصیبت ها روبهرو میشوند؛
سه. اهلبیت علیهمالسلام، این همه مصیبت و بلاها را دیدند تا به نوعی الگویی برای دیگران باشد. به این بیان که اگر کسی در دنیا مصیبتی دید، به آنان نگاه کند و با الگو قرار دادن آنها، تحمل سختیها برایش آسان شود.
در پایان به این توجه داشته باشید که کربلا یک اتفاق نیست که در بخشی از تاریخ به وقوع پیوسته باشد و تمام شده باشد؛ عاشورا ماجرایی است که امتداد آن به ظهور میرسد. خاندان اهلبیت این سختیها را تحمل کردند تا اسلام را حفظ کنند و مقدمات ظهور مهدی موعود عدالتگستر را فراهم آورند و به همین دلیل بالاترین مراتب را نزد خدای متعال خواهند داشت.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/159467
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
سؤال: آیا امام حسین به شهادت خود علم داشت؟
بر اساس نقلهای تاریخی و روایاتی که در مورد کربلا و شهادت امام حسین علیهالسلام در منابع آمده است، باید گفت که امام حسین علیهالسلام به اصل شهادت خود در کربلا علم داشته است؛ زیرا امامان عليهم السلام از علم غيب بهرهمندند: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلي غَيْبِهِ أحَداً إلاّ مَنِ ارْتَضي مِنْ رَسُولٍ»؛[جن:26و 27] «او دانای غیب عالم است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمیکند؛ مگر آن کس را که به پیامبری برگزیده است» و بیشک امامان معصوم علیهمالسلام مورد رضایت خدا بودهاند و بخشی از غیب را به آنها آموخته است.
علم امام حسين علیهالسلام به شهادتش، بهطور متواتر، بیان شده است. پیامبر امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهمالسلام از شهادت سيدالشهدا علیهالسلام خبر داده بودند و اين اخبار در معتبرترين كتابهاي تاريخ و حديث ضبط شده است. صحابه، همسران، خويشاوندان و نزديكان پیامبر نیز اين اخبار را بلا واسطه و يا با واسطه شنيده بودند.[بحارالانوار، ج44، ص223 به بعد]
همچنین زمانی که قصد حرکت از مدینه را داشت، بزرگان و کسانی که حضرت را میشناختند احساس خطر کردند و بسیاری از آنان حضرت را از رفتن به این سفر باز داشتند.[تاریخ الامم، ج5، ص389]
امام سجاد علیهالسلام میفرماید: ما به هر منزلی که فرود میآمديم و بار میبستيم، پدرم از شهادت يحيي بن زكريا سخن ميگفت و از آن جمله روزي فرمود: از خواري دنيا نزد باري تعالي اين است، كه سر مطهر يحيي را بريدند و به هديه نزد زن زانيهاي از بني اسرائيل بردند».[کشف الغمه، ج1، ص555]
بنابراین امام حسین علیهالسلام از شهادت خویش علم و آگاهی داشته است.
سؤال: اگر امام به شهادتش علم داشت چرا به سوی مرگ رفت؟
در مورد این سؤال نیز باید چنین گفت:
یک. دفاع از اسلام از نظر عقل و شرع واجب است؛ بنابراین اگر حفظ اسلام متوقف بر كشته شدن هم باشد، بايد چنين كرد، پس اگر كسي در راه حفظ اسلام و دفاع از مرزها و مصالح عمومي كشته شود، ضايع و باطل نخواهد بود؛ بلكه عقلای عالم، او را ستايش مينمايند.
دو. اگر سیر تاریخی حرکت امام حسین علیهالسلام را مطالعه کنید، به این نتیجه میرسید که امام حسین علیهالسلام، چند کار میتوانست انجام دهد:
أ. یا باید با یزید بیعت کند، که در این صورت مهر تأیید بر کارهای باطل و فسادگری یزید و بنیامیه زده است و نتیجه آن از بین رفتن اساس اسلام و امامت خواهد بود؛
ب. یا باید در مدینه میماند، با توجه به جو خطرناک مدینه که حاکم مدینه به دستور معاویه و یزید، به وجود آورده بود، حضرت به شهادت میرسید؛ زیرا حاکم مدینه دستور داشت که یا از امام حسین علیهالسلام بیعت بگیرد یا او را بکشد. در این صورت امام در مدینه به شهادت میرسید، بدون اینکه بازتابی داشته باشد؛ علاوه بر اینکه مورد سرزنش عموم مردم قرار میگرفت که چرا مهاجرت نکردید و به مکان امنی نرفتید.
ج. یا باید حرکت کند و از مدینه، خارج شود. در این صورت، چارهای ندارد به جز اینکه به طرف مکه حرکت کند؛ زیرا ایام حج است و احتمال امنیت در حرم امن الهی وجود دارد. جان حضرت در مکه نیز در خطر افتاد و حضرت مجبور شد که به سمت عراق [که نامه نوشته بودند] حرکت کند، چراکه اگر به جای دیگر میرفت و به شهادت میرسید، مردم میگفتند که چرا به کوفه نرفت؛ زیرا نامه نوشته بودند و احتمال یاری آنها وجود داشت.
بنابراین باید گفت که اگر به ظاهر حرکت امام حسین علیهالسلام هم نگاهی بیاندازیم، میبینیم که حضرت، غیر از این راه، چارهای نداشت. و بر حسب ظاهر این حرکت مطابق با تمام حوادث ظاهری بود که در مسیر حرکت حضرت اتفاق افتاد.
برای مطالعه بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/309939
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
برای پاسخ به این پرسش به چند نکته دقت کنید:
یک. یکی از خصوصیات پیامبر صلیاللهعلیهوآله رحمةللعالمین است؛ یعنی ایشان برای همه اهل عالم مایه رحمت و مهربانی هستند؛ هر چند این تعبیر برای برخی از امامان معصوم علیهمالسلام نیز آمده است؛ زیرا همه امامان رحمت هستند.
دو. اینکه حضرت رحمت هستند، دلیل بر این نمیشود که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جنگها هیچ کسی را نکشته باشد؛ زیرا کشتن کافر، نیز رحمت است، چون هرچه بیشتر در دنیا بماند، گناهانش بیشتر میشود. المغازی میگوید که ابیّ بن خلف به دست پیامبر صلیاللهعلیهوآله کشته شد.[واقدی، المغازی، اعلمی، ج1، ص308] علاوه بر این کشتن شخص مجرم برای جامعه نیز مایه رحمت است؛ قرآن کریم میفرماید: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ»[بقره، 179] «ای عاقلان، حکم قصاص برای حفظ حیات شماست»
سه. در مورد کسانی که به دست حضرت کشته شدهاند گزارشی وجود ندارد، تنها موارد اندکی گزارش شده است که تعداد آنها به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. شاید این مطلب از این رو باشد که جلوه رحمانی پیامبر صلیاللهعلیهوآله برجستهتر شود.
در پایان این نکته را باید تذکر داد که خاندان اهلبیت علیهمالسلام تا آنجا که میتوانستند و ضرورت ایجاب نمیکرد، کسی را نمیکشتند. اما هنگامی که حفظ امنیت مسلمانان و جامعه اسلامی موقوف بر کشتن بود، دلیرانه میجنگیدند و شمیشیر میزدند.
موفق باشید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما کاربر محترم
بیشک امام حسین علیهالسلام توانایی استفاده از امدادهای غیبی را داشت و به عبارت بهتر خدای مهربان قدرت عظیمی را در اختیار امام علیهالسلام قرار داده است.[تفسیرقمی، ج1، ص140] علاوه بر اینکه خدای مهربان علم غیب را نیز به او داده است.[جن: 26و 27] بنابراین امام هم علم به آینده دارد و هم قدرت انجام آن را دارد، پس چرا از برای نجات خود و آینده جهان از آن بهرهمند نمیشود.
برای جواب به این چرا، دقت در چند نکته بایسته است:
یک. همه انبیاء و امامان علیهمالسلام، مأمور به ظاهر بودند؛ هرچند علم داشتند و قدرت بر انجام هر کاری داشتند؛ ولی از سوی خدا مأمور بودند که مانند سایر مردم عمل کنند.
اگر مأمور به ظاهر نبودند؛
-هرگز امامان نمیتوانستند برای مردم الگو و اسوه باشند؛
-اختیار از مردم، سلب میشد و مردم مجبور بودند که از اهلالبیت پیروی کنند.
دو. ارزش کار انسانها به اختیاری بودن آن است؛ بنابراین اگر امام با علم غیب و قدرت خدادادی با مردم برخورد میکرد؛ گویا اختیار و قدرت استفاده از عقل و رشد عقلی را از او گرفته است. به عبارت دیگر مهمترین ویژگی انسان، اختیار اوست. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «آیا مؤمنان هنوز ندانستهاند که خدا اگر بخواهد همه مردم را (به الزام و جبر) هدایت میکند؟»[رعد، 31] اما خداوند میخواهد انسان خود انتخاب کند. اگر قرار بود فرستادگان الهی از امور غیبی استفاده کنند، ابراهیم علیهالسلام به آتش نمیافتاد، حضرت زکریا علیهالسلام سربریده نمیشد و... و اساسا تکامل اختیاری انسان بیمعنا میگشت.
سه. در برخی موارد پیامبران و امامان علیهمالسلام از علم غیب و قدرت خدادادی استفاده میکردند؛ مانند هدایت کسی یا گروهی و یا برای جلوگیری از ضرر بزرگی که به دین میخورد و یا برای نشان دادن عظمت دین، یا معجزه و... .
چهار. فرض کنید که امام حسین علیهالسلام در این نبرد با امداد غیبی الهی شهید نمیشد، در این صورت یا با همان امداد غیبی، به حکومت هم میرسید و یا مثلا به مکانی دیگر میرفت و دهها سال دیگر زندگی میکرد. صورت اول همانگونه که حکومت امیرالمومنین علیهالسلام، با شهادت پایان یافت، ایشان نیز به مقصود کامل نمیرسید؛ چرا که مردم جامعه آماده حکومت عادلانه نبودند. در صورت دوم نیز دیگر عاشورایی نبود که به فرموده امام خمینی اسلام را زنده نگه دارد. شهادت امام حسین علیهالسلام، تأثیری شگرف بر تاریخ اسلام گذاشت و باعث شد پس از 1400 سال کلام و پیامشان جاودانه باقی باشد. درواقع عاشورا زمینهساز ظهور بود و امام حسین علیهالسلام شهید شد تا روزی مهدی فاطمه عجلالله تعالی بتواند حکومتی عادلانه تشکیل دهد.
بنابراین با اینکه چنین علم و قدرتی را دارند؛ ولی به خاطر حکمتی که خدا به آنها داده است بهجا و بهمورد از آن استفاده میکنند نه هر جا و هر مکانی و برای هر کاری.
برای مطالعه بیشتر به لینکهای زیر مراجعه کنید.
https://btid.org/fa/news/9951
https://btid.org/fa/news/149837
صفحهها