با عرض سلام و ادب خدمت شما
ممنون از اینکه دغدغه خودتان را با ما درمیان گذاشتید.
ابتدا باید بدانید، بهترین راه برای هدایت فرزندتان دو چیز است:
1. دعا. در اوقاتی که حس میکنید دعا مستجاب است، شما و همسرتان، به صورت مکرر برای فرزندتان دعا کرده و از خدا بخواهید تا او را به راه راست هدایت کند. اگر زمینه هدایت و بازگشت در او وجود داشته باشد، قطعا دعای پدر و مادر اثرگذار است و خداوند یک روزی بالاخره دست او را خواهد گرفت.
2. برخورد خوب و رحیمانهای با او داشته باشید. بحث و کلکل و جنجال و گیر دادنهای مکرر، در مواقع بسیاری نتیجه عکس خواهد داشت. به فرموده قرآن، پیامبر اسلام بیشتر افراد را با اخلاق خوب و متواضعانه خود به اسلام دعوت میکردند، نه بحثها و دلایل پیچیده عقلی و علمی. مردم وقتی اخلاق خوب پیامبر را میدیدند، ناخودآگاه شیفته مرام و منش کریمانه ایشان شده و با اشتیاق به مکتب اسلام گرایش پیدا میکردند.
وقتی فرزند شما ببیند دینداری ملازم با برخورد خوب و مسالمت آمیز است و بیدینی در کوچه و خیابان توام با بد اخلاقیهای فراوان، در تعارض بین این دو، اگر زمینهاش را داشته باشد، خودش به حقانیت دین پی خواهد برد و تلاشی بیشتر از این لازم نخواهد بود.
اما اگر ببیند دینداری هم به نحوی همراه با بیاخلاقی و بداخلاقی است، دلیلی ندارد تا به دین گرایش پیدا کند؛ چون تفاوتی بین دینداران و بیدینها در برخورد و اخلاق متوجه نشده و میبیند هر کدام به نحوی دچار بیاخلاقی هستند. در این بین، حتی ممکن است گاهی از افراد بیاعتقاد به دین، برخورد بهتری دیده و به آنها گرایش پیدا کند. پس بهترین کاری که شما در جهت هدایت او میتوانید انجام دهید، برخورد و اخلاق خوب است. چه بسا گاهی او بدون آنکه واقعاً منکر پیامبر، امامان و آخرت باشد، تنها از روی لجبازی و تنبلی و برای فرار از نماز و روزه و برای آنکه از پاسخ به شما طفره برود، بهترین راه را انکار همه چیز میداند، پس بهتر است خیلی با او بحث نکرده و سعی نکنید تا از در نصیحتها و تذکرهای پیدرپی با او وارد بحث و گفتگو شوید.
اما برای اینکه سوال بیپاسخ نماند و خودتان با دلیل بدانید که پیامبر و امامان حق هستند و آخرتی هم وجود دارد، شما را با یک دلیل علمی راهنمایی میکنیم.
قرآن برای اتمام حجت بر تمام مخالفین خود، گفته: اگر به حقانیت این دین آسمانی و پیامبر آن شک دارید، بروید همهتان جمع شوید و کتابی مانند این قرآن و یا حتی ده سوره مانند آن بیاورید. آنگاه خودش پیشبینی کرده و میگوید: اگر همه جن و انس هم جمع شوند، نمیتوانند مانند این قرآن بیاورند.[هود: 13 و اسراء 88]
خب این موضوع حاکی از آن است که اسلام حق است؛ زیرا یدک کشیدن این ادعای بزرگ، با وجود انگیزه های فراوان دشمنی با اسلام و باک نداشتن از دشمنان فراوان، نشانگر پشتوانه گرم و الهی و حقانیت این دین است و ثابت میکند که قرآن، معجزه ابدی این دین بزرگ میباشد.
جالب است بدانید که از ابتدای رسالت پیامبر اسلام تا به امروز، با وجود این همه دشمنی با اسلام و مسلمین، هیچگاه دشمنان با وجود تمسک به کارهای بسیار سختتر و پرداخت هزینههای بسیار، نتوانستهاند به چنین چیزی برسند. (اگرچه برخی سعی کردهاند یک یا چند سوره مانند قرآن بیاورند؛ ولی از آنجاکه خودشان میدانند که در حد و سطح قرآن نیست، انگیزهای برای انتشار گسترده آن نداشتهاند.)
خب اگر اسلام ناحق بود و قرآن نیز یک کتاب معمولی، سادهترین راه برای دشمنان اسلام در جهتِ زمین زدنِ آن، این بود که کتابی مانند قرآن بیاورند و با انتشار و تبلیغ گسترده آن در بین مردم، خود را از شر اسلام و مسلمانان خلاص کنند؛ اما میبینیم که در طی هزارو اندی سال، دشمنان اسلام، همواره به راههای سختتر روی آورده و با هزینههای هنگفت، خود را درگیر رویارویی با اسلام، در قالبِ تحمیل جنگهای سخت و نرم نموده و مشقتهای فراوانی را متحمل گشتهاند؛ اما به حول و قوه الهی، تا به امروز به جایی نرسیدهاند و اتفاقا اسلام روز بهروز رشد کرده و جمعیت کسانی که با وجود تبلیغات منفی به اسلام گرایش پیدا میکنند، پیوسته بیشتر میشود.
درنتیجه قرآن اعجاز پیامبر خاتم است که تا ابد وجود دارد و دشمنان توانایی مقابله با آن را نداشته و نخواهند داشت.
خب اگر قرآن بهعنوان معجزه پیامبر ثابت شد، خود پیامبر هم بهعنوان پیامبر الهی ثابت میشود. آخرت هم که یک سومِ قرآن درباره آن است، ثابت میشود. امامان هم که توسط پیامبر اسلام بهعنوان جانشینان ایشان به ما معرفی شدهاند، ثابت میشوند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
واقعیت آن است هر شخصی باید در زمینه مسائل اعتقادی به تحقیق بپردازد تا به یقین برسد و با دلیل قطعی بفهمد که کدام یک از ادیان در ادعای خود راستگویند.
بالاخره انسان است و ابدیتی که در پیش دارد، میارزد که انسان برای ابدیت خود چند سالی را صرف تحقیق و تفحص کند. ما برای چند صباح زندگی بهتر در دنیا، تمام وقت خود را صرف مشغلههای مادی میکنیم. عقل میگوید اولویت وقت گذاشتن برای تامینِ ابدیتِ مطلوب، به مراتب بیشتر از تامین نیازهای دنیای زودگذر است.
اما ازآنجاکه عموم مردم به اهمیت موضوع توجه نداشته و سرگرم همین مادیات هستند، راه میانبر همه فهم هم برای تشخیص حقانیت اسلام وجود دارد.
آن راه میانبر قرآن است. قرآن برای اتمام حجت بر تمام مخالفین خود، گفته: اگر به حقانیت این دین آسمانی و پیامبر آن شک دارید، بروید همهتان جمع شوید و کتابی مانند این قرآن و یا حتی ده سوره مانند آن بیاورید. آنگاه خودش پیشبینی کرده و میگوید: اگر همه جن و انس هم جمع شوند، نمیتوانند مانند این قرآن بیاورند.[هود: 13 و اسراء 88]
خب این موضوع حاکی از آن است که اسلام حق است؛ زیرا یدک کشیدن این ادعای بزرگ، با وجود انگیزه های فراوان دشمنی با اسلام و باک نداشتن از دشمنان فراوان، نشانگر پشتوانه گرم و الهی، و حقانیت این دین است و ثابت میکند که قرآن، معجزه ابدی این دین بزرگ میباشد.
جالب است بدانید که از ابتدای رسالت پیامبر اسلام تا به امروز، با وجود این همه دشمنی با اسلام و مسلمین، هیچگاه دشمنان با وجود تمسک به کارهای بسیار سختتر و پرداخت هزینههای بسیار، نتوانستهاند به چنین چیزی برسند.
خب اگر اسلام ناحق بود و قرآن نیز یک کتاب معمولی، سادهترین راه برای دشمنان اسلام در جهتِ زمین زدنِ آن، این بود که کتابی مانند قرآن بیاورند و با انتشار و تبلیغ گسترده آن در بین مردم، خود را از شر اسلام و مسلمانان خلاص کنند؛ اما میبینیم که در طی هزارو اندی سال، دشمنان اسلام، همواره به راههای سختتر روی آورده و با هزینههای هنگفت، خود را درگیر رویارویی با اسلام، در قالبِ تحمیل جنگهای سخت و نرم نموده و مشقتها فراوانی را متحمل گشتهاند؛ اما به حول و قوه الهی، تا به امروز به جایی نرسیدهاند و اتفاقا اسلام روز بهروز رشد کرده و جمعیت کسانی که با وجود تبلیغات منفی به اسلام گرایش پیدا میکنند، پیوسته بیشتر میشود.
قرآن کریم می فرماید: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛ «آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل میکند هر چند کافران خوش نداشته باشند. او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند». [صف: 8و 9]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
مولوی در ضمن شعری طولانی که سروده، بیتی را آورده که در واقع پاسخ سوال حضرتعالی است.
او دراین باره از قول خداوند میگوید:
من نکردم خلق تا سودی کنم
بَلکه تا بر بندگان جودی کنم
خلقت مخلوقات از سر نیاز نیست؛ بلکه به جهت جود و کرم خداست تا مخلوقاتی را بیافریند و به آنها جود و تفضل نماید.
قرآن از حضرت موسی نقل میکند که به قومش میفرماید: «وَقَالَ مُوسَىٰ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ»؛ «و موسی [به بنی اسرائیل] گفت: اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید [زیانی به خدا نمی رسد]؛ زیرا خدا بی نیاز و ستوده است».[ابراهیم: 8]
با عرض سلام و ادب خدمت شما
بر اساس روایات ما، اگر هر دو نفر (کسی که مرده و کسی که زنده است) مومن باشند، همدیگر را خواهند دید؛ اما اگر یکی از آن دو، اهل دوزخ باشد، طبیعتاً به آن مکان منتقل شده و بهصورت طبیعی در برزخ ملاقات نمیشود.
چند حدیث از امام صادق علیهالسلام نقل شده که مضمونش این است: وقتی مومن میمیرد و به بهشت میرود، سایر بهشتیان که پیش از او مرده و ظاهراً او را میشناسند، به استقبالش رفته و به او خوشامد میگویند. آنها احوالِ نزدیکان و دوستانِ مشترکشان را یکی یکی از او سوال میکنند. مثلاً میگویند از فلانی چه خبر؟ زنده است؟ مرده است؟
نسبت به هر کدام اگر بگوید: زنده است، امیدوار میشوند که او هم، پساز آنکه بمیرد، بهشتی شده و به آنها ملحق شود؛ اما اگر بگوید فلانی مرده است، میفهمند که او اهل بهشت نبوده و الا اگر بهشتی بود او هم به آنجا میآمد. برای همین میگویند وای سقوط کرد.[کافی اسلامیه، ج3، ص244.]
این روایات حاکی از آن است که آشنایان و دوستان در بهشت همدیگر را میبینند؛ ولی اگر یکی از آنها خدایی ناکرده اهل عذاب و دوزخ باشد، دیگر او را حداقل تا قیامت نخواهند دید.
البته در قیامت ممکن است، همه همدیگر را ببینند؛ زیرا قرآن میفرماید: در آن روز همه از هم فرار میکنند: «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ»؛ «روزى كه آدمى از برادرش و از مادرش و پدرش و از همسرش و پسرانش مىگريزد». [عبس: 34 الی 36]؛ ولی این دیدن همانگونه که پیداست، توام با فرار است.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
«ارمیا» نامی عبری و به معنای «بزرگ داشته شده» است. یکی از پیامبران الهی به این نام بودهاند. در هیچ منبع معتبری ندیدیم که این نام بهعنوان یکی از القاب امیرالمؤمنین و حضرت خضر علیهماالسلام ذکر شده باشد؛ ولی به لحاظ معنایی، با نام «علی» در زبان عربی، نزدیک به یکدیگر هستند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
بله در آخرت همه لذتها، ازجمله لذت آمیزش با همسر بهشتی، وجود دارد.
قرآن کریم میفرماید: «وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ»؛ «و در آنجا آنچه دلها میخواهد و چشمها از آن لذّت میبرد، آماده است». [زخرف: 71]. همچنین میفرماید: «لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاءُونَ»؛ «هر چه بخواهند در آنجا برایشان فراهم است». [فرقان: 16]
مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، حدیث مفصلی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که در ضمن آن، حضرت به بیان لذتهای بهشتی مومن میپردازند. ازجمله میفرمایند: «ِيُجَامِعُهَا فِي قُوَّةِ مِائَةِ رَجُلٍ فِي شَهْوَةِ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ هُنَّ أَتْرَابٌ أَبْكَارٌ عَذَارَى كُلَّمَا نَكَحَتْ صَارَتْ عَذْرَاء»؛ «[مومن در بهشت] با همسر بهشتی خود آمیزش میکند و از آمیزش با او لذّت صد مردی را میبرد که هریک چهل سال منتظر مجامعت و آمیزش بودهاند؛ اما برایشان ممکن نشده است».[بحارالانوار، دار احیاء التراث، ج8، حدیث205، ص213]
با عرض سلام مجدد
سوال حضرتعالی در واقع متشکل از سه سوال است:
1. آیا کشتن این بچه موجب سلب اختیار از او نشد؟
سلب اختیار از سویِ خداوند، عقلاً در جایی زشت است که شخص زنده باشد و خداوند او را مجبور به انجام کار زشتی نموده، آنگاه او را بر آن کار زشت که مجبور به انجام آن بوده، مواخذه نماید یا اینکه شخص در ضمن زنده بودن، قصد انجام کاری را داشته باشد؛ اما خداوند مانع آزادی او و اختیارش برای انجام آن کار بشود؛ سلب اختیار در این دو صورت، از جانب خداوند، قبیح است.
اما اگر خداوند کسی را بمیراند و اجلش را برساند، به این کار سلب اختیار گفته نمیشود؛ بله این در واقع گرفتن نعمت حیاتی است که خداوند با فضلش آن را به شخص تا زمان مشخص داده و با حکمتش در زمان معین دیگری گرفته است.
اگر بنا باشد، به گرفتن حیات یک شخص در زمان معین، سلب اختیار اطلاق شود، باید بگوییم خداوند هیچوقت جان هیچ کس را در هیچ زمانی نباید بگیرد؛ زیرا در هر صورت هر انسانی برای آینده خود تصمیماتی دارد که مرگ مانع انجام آن میشود و موجب میگردد تا از انسان سلب اختیار شود.
2. چرا خداوند نسبت به تمام پدر و مادرها چنین اقدامی را انجام نمیدهد و فرزندان کافر آنها را نمیمیراند؟
در خود آیه شریفه به علت این مطلب اشاره شده است. خداوند میفرماید: این دو پدر و مادر مومن [واقعی] بودند و ما نمیخواستیم تا به واسطه کفر فرزند، دچار گمراهی شوند و در عوض به آنها فرزندی دیگر عطا نمودیم که اهل هدایت باشد.
ما نمیدانیم شاید این پدر و مادر، در زندگی خود کار مهمی انجام دادند یا دعایی کردند که خداوند به واسطه آن کار یا دعا، آنها را از گمراهی بهواسطه فرزند نجات داده و در عوضِ فرزندی که از ایشان گرفت، بهترش را به آن دو عنایت نمود.
اما سایر پدر و مادرها که دچار فرزند کافر میشوند، یا خودشان نیز کافرند، یا ایمان آنچنانی ندارند، یا کار و دعای خاصی نکردهاند که بهواسطه آن خداوند این لطف را به ایشان بکند و یا خداوند میداند که اینها با کفر فرزندشان هم در ایمانشان خدشهای وارد نشده و برای آزمایش و بلا ایشان را گرفتار فرزند کافر میکند.
3. چرا خداوند همه کافران را در کودکی نمیمیراند تا مردم از شر کفر و کفار خلاص شوند.
این مثل آن است که بگوییم خداوند اصلا کفار را خلق نکند و تنها افراد مومن را بیافریند. نتیجه این سخن آن است که اصلاً دنیا دار امتحان و تشخیص خوب از بد نباشد و مردم در دار دنیا مورد آزمایش و امتحان قرار نگرفته و دنیا به صورتی باشد که همه بالاجبار مومن باشند.
چنین چیزی خلاف حکمت خداوند و ماهیت دنیاست. در دنیا افراد باید با امتحان و بالا و پایین شدن و با اختیار خود نشان دهند که عیار ایمانشان چقدر است و آیا به خداوند و وعدههای او ایمان دارند یا نه. اگر بنا باشد که خداوند فقط مومنین را به دنیا بیاورد یا در دنیا نگه دارد، آنوقت باید پرسید که چرا اصلاً دنیا را خلق کرده است؛ زیرا در دنیا بناست افراد در امتحانات گوناگون ایمان و کفر خود را به ظهور برسانند تا بر اساس آن در آخرت مستحق ثواب یا عقاب باشند.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در ابتدا لازم است بدانید این حالت کنونی شما که نسبت به موقعیت خود در عرصه بندگی خدا نگران بوده و احساس شرمندگی در برابر خدا دارید، حالت خوبی است.
بسیاری از افراد بهطور کلی از خدا غافل بوده و حتی به همین دوری خود از خدا هم توجه ندارند و غصهای هم از این بابت نمیخورند. اینکه شما اینگونه نبوده و نگران وضعیت خود هستید، جای شکر داشته و این موضوع نشان از حالت یقظه در شما دارد.
اما همانگونه که خود شما هم اشاره فرمودید، یقظه اول راه است و اگر با سیر و برنامه عملی همراه نشود، انسان یکسره درجا زده و راه به جایی نخواهد برد.
برای اینکه جنابعالی از این تحیر خارج شوید و به نتیجهای برسید، لازم است تا برای خود برنامه داشته و بر اساس برنامه پیش بروید و الا حالت کنونی شما برطرف نخواهد شد.
اگر برنامه عملی داشته باشید و خداوند از شما حرکت و سیر عملی ببیند، آنگاه در ادامه مسیر شما را یاری داده و اگر لازم باشد، سرِ راهتان استاد و مرشد هم قرار میدهد.
خداوند در قرآن میفرماید: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»؛ «كسانى را كه در راه ما تلاش كنند، به راههاى خويش هدايتشان مىكنيم، و خدا با نيكوكاران است». [عنکبوت: 69]
پس اگر تلاش و سعی در راه خدا صورت بگیرد، کمک الهی قطعی است؛ اما اگر انسان بنشیند و تنها منتظر عنایت غیبی باشد، هیچ اتفاقی نمیافتد و فرجی حاصل نمیشود.
امام رضا علیهالسلام فرمودند: «وَ مَنْ سَأَلَ اللَّهَ التَّوْفِيقَ وَ لَمْ يَجْتَهِدْ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه»؛ هرکس از خدا توفیق بخواهد؛ ولی هیچ تلاشی نکند، در واقع خود را مسخره کرده است».
اما اینکه برای شروع کار چه برنامهای را پیش گرفته و چه اقدامی انجام دهید، به نظر میرسد بهترین کار، پیگیری برنامهای است که مرحوم علامه طباطبایی در پاسخ به سوال مشابه سوال شما، ارائه فرمودهاند.
نظر شما را به متن سوال و پاسخ جلب مینماییم:
نامه جوان
محضر مبارک نخبة الفلاسفة و آیة الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله سلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
کوتاه سخن آنکه جوانی هستم 22 ساله در محیط و شرایطی که زندگی میکنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساختهاند و سبب آن شدهاند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و میدارند.
درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم را که همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ یادآور میشوم نصیحت نمیخواهم و الا دیگران ادعای ناصحیت فراوان دارند. دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. (با تلخیص)
پاسخ علامه
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشتهاید، لازم است همتی برآورده، توبهای کرده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار میشوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم کرد.
آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید، نفع آخرت را منظور خواهید داشت؛ به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقهای در کارهایی که روز انجام دادهاید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید. هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید.
این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال (ابتدای کار) سخت و در ذائقه نفس تلخ است، ولی کلید نجات و رستگاری است.
و هر شب پیش از خواب اگر توانستید، سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.
توضیح
مرحوم علامه در نامه به سه مرحله ابتدایی از تزکیه نفس اشاره فرمودهاند:
مشارطه:
این است که انسان پیش از شروع هر کاری از کارهای روزمرهاش، با خودش شرط و تعهد کند که از جاده مستقیم دین خارج نشود و خواستههای الهی را انجام دهد؛ بلکه بر خواستههای خودش مقدم نماید و هیچ گاه از طلب رضای خداوند و آخرتجویی غلفت نورزد.
مراقبه:
این است که بنده در هنگام عمل، خدا را در نظر بگیرد و خود را در محضر خداوند ببیند و کشیک نفسش را بکشد که مبادا از فرمان و خواسته خدا سرباز زند و راه دیگری پیش گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب بپردازد.
یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید
شاید که نگاهی کند آگاه نباشید
محاسبه:
این است که انسان از خویشتن حساب بکشد که فکر و فعل خود را به چه کاری صرف کرده و اوقات را چگونه به سر آورده است. پس از آنکه به کاری پرداخت و وقتی و فرصتی گذشت، آن را ارزیابی میکند و با محک شرع و حکم خدا آن را میسنجد تا بفهمد کارهایش بر طبق موازین شرعی بوده یا نه. آنگاه بر کارهای پسندیده، از خدا تشکر میکند که او را توفیق داده است و از کارهای زشت و گناه استغفار می کند.(این کار در پایان روز انجام میشود)
امام(ع) فرماید: از ما نیست کسی که هر روز از خود حساب نکشد. پس اگر کار نیکی انجام داده حمد خدا کند و بیشتر انجام دهد و اگر گناهی از او سر زده، از خداوند آمرزش بطلبد.
امام صادق علیهالسلام از پدران گرامیش علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روایت کند که فرمود: خوشا به حال کسی که در روز قیامت در نامه عملش، در زیر هر گناهی استغفاری بیابد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما:
نه غیر از حضرت یوسف علیهالسلام، سایر فرزندان حضرت یعقوب پیامبر نبودند.
به اعتقاد ما یکی از خصوصیات پیامبر عصمت از گناه است. برادران حضرت یوسف به غیر از بنیامین، با به چاه انداختن یوسف و دروغ به پدر و رنجاندن برادر و پدر خود، دچار گناههای بزرگی شدند، پس نمیتوانستند پیامبر باشند. بنیامین هم اگرچه از این جهت فرد سالمی بود؛ ولی درباره پیامبر بودن او، مدرکی که موید پیامبریِ او باشد، وجود ندارد.
با عرض سلام و ادب خدمت شما
در مجموع باید بدانید که حرکت دست در دعا و غیر آن، معمولاً حاکی از نوعی حالت قلبی و درونی انسان است؛ مثلاً انسان در هنگام حسرت و تاسف، دستش را بر روی دست خود میزند یا هنگام مصیبت، دستش را بر صورت یا پیشانی خود میزند یا هنگام حزن و اندوه و ناله، دستش را بر ران پایش میزند.
حرکات دست در دو دعای مذکور نیز از این قاعده مستثنی نیست.
در دعای عهد انسان بهگونهای با غم فراق مولایش پیش رفته و در نهایت از خدای خود میخواهد تا این غم عمومی را با ظهور حجت خود برطرف نماید، آنگاه با همین حالت غم و اندوه بر زانوی خود زده و از مولایش درخواست تعجیل در آمدن مینماید؛ بنابراین، آن دست زدن بر زانو، گویا به نوعی ابراز اندوه و غم درونی از فراق مولا میباشد.
نسبت به دعای ماه رجب هم موضوع همین است. امام هنگامیکه این دعا را برای راوی میخواندند تا او بنویسد، نوعی حالت ابتهال و گریه به ایشان دست داد؛ بهگونهای که راوی میگوید: پشت دست حضرت که به محاسنشان گرفته بودند، پر از اشک شد. این دست بر ریش گرفتن و تکان دادن انگشت که نشانه ابتهال و تضرع در دعا است، زمانی از امام بروز کرد که حالت درونی ایشان در محضر خداوند، همان حالت تضرع و ابتهال بود. البته حضرت به روای دعا سفارش نفرمودند که مردم نیز هنگام خواندن این دعا این کار را انجام بدهند؛ ولی بین مردم رایج شده که برای شباهت به امام خود، این کار را هنگام خواندن این دعا انجام میدهند.
واقعیت آن است که اصل در این دو دعا و سایر ادعیه آن حالت درونی است و حرکات دست باید حاکی از آن باشد و الا صرف تکان دادن دست بدون حالت قلبی و درونی که منشأ آن است، معنایی ندارد، البته همانگونه که عرض شد، اگر از باب تشبه به امام باشد، اشکالی ندارد.
صفحهها