خدا خیرتان بدهد که دنبال سؤال و درک مفاهیم دینی هستید.
چه افراد دیندار و چه افرادی که سروکار خاصی با دین و ایمان ندارند تا حدی قبول دارند که وراثت و ژنتیک در نسل انسان تأثیر دارد. مسئله اساسی این است که میزان تأثیر وراثت چقدر است؟ آیا این مطلب تا حدی است که اختیار و اراده آزاد انسان را از بین ببرد؟ به نظر میرسد اینگونه نیست و انسان از هر پدر و مادری و در شرایط مختلف میتواند با اراده خود راه صحیح را انتخاب کند. میشود که فرزند امام علیهالسلام (مانند جعفر کذاب فرزند امام هادی علیهالسلام) یا فرزند پیامبری عظیمالشأن (مانند فرزند نوح علیهالسلام) بود و جهنمی و نگونبخت شد. از طرف دیگر میتوان مانند آسیه همسر فرعون بود که به بهشت رفت و الگوی تمام بانوان قرار گرفت. درست است که تندخویی یا نرمخویی، شجاعت اولیه یا ترس و بسیاری از صفات تحت تأثیر وراثت و تربیت خانه هستند؛ اما ادامه پیدا کردن آنها که دست خودمان است. میتوانیم بر آن عصبی بودن غلبه کنیم و خود را نجات بدهیم. میتوانیم بر ترس خودمان غالب بشویم و شجاعت را در خود تقویت کنیم. مطمئن باشید در نزد خداوند اجر شخصی که با سختی بر ویژگیهای منفی خودش غلبه میکند بسیار بالا است و به دلیل شرایط سختی که دارد با عمل اندک میتواند همنشین بزرگترین بندگان خدا باشد. پس هرچند زمینه تندخویی تا حدی دست شما نیست؛ اما کارها و حرفهای تند و بیادبانه را میتوانید کنترل کنید و درباره آن تکلیف بمالایطاق نشده است.
ازآنرو که خداوند مبدأ هستی و کمالات است، شناخت او ارزشمندترین گونه شناخت است. شناخت خدا، بستر استواری برای دیگر شناختها نیز فراهم میکند و درکی درست از هستی و روابط میان پدیدههای جهان به انسان میبخشد. از روایات نیز برمیآید که گرانبهاترین شناخت آن است که آدمی خدا را بشناسد. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «معرفة الله سبحانه أعلى المعارف»؛[میزان الحکمة، ج3، ص1886] «شناخت خداوند سبحان، بالاترین شناخت است». شناخت خداوند، مایه ایمان و فضیلتهای انسانی است. ایمان جز از رهگذر شناخت حاصل نمیآید. بنا بر روایات، شناخت خدا، لذّت معنوی میآفریند؛ پس شناخت خدا از نگاه دین اسلام چیز خوبی است و خیلی هم اهمیت دارد.
از طرف دیگر در روایات اهلبیت علیهمالسلام از جستجو درباره ذات خدا نهی شده است و فرمودهاند در ذات پروردگار اندیشه نکنید که اوهام شما انسانها، توان درک ذات بینهایت را آنچنانکه هست، ندارد. تنها راهی که میماند، شناخت خدا از راه اسما و صفات الهی است. باید دقت کرد که در این اسما و صفات نیز باید جهت منزه بودن خداوند از شبیه و مثل رعایت شود؛ یعنی علم، قدرت و دیگر صفات کمالی خداوند با علم و قدرت ناقص و محدود انسانها مقایسه نگردد. خداوند در قرآن کریم میفرماید که او را با نامهای نیکوی او بخوانیم و به او قرب پیدا کنیم: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا»؛[اعراف: 180] «و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد». شناخت خداوند از طریق اسماء و صفات، مقدمه محبت و شوق ما به خدا میشود و با این شوق به او نزدیک گردیم.
روح انسان از خداست. تمام خلقت و هستی جهان از خداست. از خدا بودن یعنی؛ خداوند خالق تمام هستی است. کامل مطلق بودن خدا به این معناست که خدا در هر چیزی که کمال باشد، در بالاترین حد ممکن قرار دارد و هر چیزی که نقص بهحساب بیاید، از ساحت او دور است؛ بنابراین اگر چیزی نسبت به موجودی کمال باشد، اما نسبت دادن آن به خدا یک نقص و محدودیت همراه داشته باشد، نمیتوانیم آن صفت را به خدا نسبت بدهیم. جسم داشتن یک دارایی و کمال برای موجودات جسمانی است؛ اما برای جسم داشتن، برای خدا مستلزم نقص و محدودیت است؛ بنابراین ساحت الهی را از این خصوصیت مبرا میدانیم و میگوییم که خداوند جسم و جسمانی نیست یا کامل مطلق نمیتواند جسم باشد؛ زیرا جسم محدود است و کامل مطلق محدودیت نمیپذیرد. انسان فطرتی الهی و خدایی دارد و گرایش به کمال مطلق در سرشت او قرار دارد. ما انسانها کمالجو هستیم و این خواست ما بینهایت است. هیچ انسانی نابودی و زوال و نقص خودش را نمیخواهد. اگر گاهی ما گناه را میخواهیم به خاطر این است که تصور میکنیم که گناه کمال و رشد ماست و کمال حقیقی را با کمال توهمی و پنداری خلط میکنیم.
با توجه به نکاتی که عرض کردم دقت کنید که خدا میل به بینهایت خوبی و کمال را در ما قرار داده، نه میل به بینهایت بدی و زشتی را. گاهی ما بد و خوب را تشخیص نمیدهیم و بدی را میخواهیم، چون تصورمان این است که آن کار زشت متناسب با ذات ما، لذتبخش و کمال است؛ درحالیکه اشتباه فکر کردهایم.
سؤال شرمندگی ندارد و بسیار خوب است که به دنبال شناخت حقایق باشیم.
ملاکهای خدا برای انتخاب بنده بافضیلت و دارای قابلیت، با متر و ملاکهای متداول بین ما که غرق در زرقوبرق دنیا هستیم، یکی نیست. خدا در قرآن گزارش میکند که وقتی طالوت را برای حکومت بر بنیاسرائیل انتخاب کردیم، مردم اعتراض کردند که از او پولدارتر و معروفتر زیاد است و طالوت انسان عادی و فقیری است.(بقره: 247) کفار صدر اسلام هم میگفتند که چرا پیامبر از بین بزرگان مکه و طایف انتخاب نشده است؟(زخرف: 31) خدا با علم کامل و حکمتی که دارد، از درون قلبها خبر دارد و فقط او میداند که چه کسی شایسته وحی است. ما از تمام این حکمتها اطلاع نداریم، اما مواردی را میتوان در این راستا حدس زد و بیان نمود:
1. غالباً افراد باسواد و سرمایهدار به داشتههای خود، فریفته میشوند و دچار نوعی غرور و تکبر و نازپروردگی هستند. در درگاه خدا تکبر و خودبینی هیچ جایی ندارد. غالب اطرافیان و پیروان انبیا الهی را افراد کمادعا و عادی تشکیل میدادند و عموماً ثروتمندان، قدرتمندان و نخبگان از پیروی از دستورات الهی سر باز میزدند. دقت کنید که باسواد و باهوش بودن به معنای انسان اخلاقی و عاقل بودن نیست. ممکن است شخصی خیلی باسواد باشد؛ اما از اخلاق و انسانیت بویی نبرده باشد.
2. اینکه هیچ پیامبری نخبه علمی و دانشمند نبوده ثابت نشده است. بعید نیست که بسیاری از اختراعات اولیه بشر، کار پیامبران بوده باشد. داوود علیهالسلام زره میبافت (ظاهراً قبل از ایشان زره سنگین فلزی و یکتکه بوده است) و ادریس علیهالسلام خیاطی را ابداع کرد. یاران پیامبران نیز گاه دانشمندان بزرگی بودهاند؛ مثلاً سلمان فارسی خود از نخبگان دوران خویش بود و دامنه اطلاعات او بسیار وسیع بوده است.
3. از آیات قرآن و روایات میتوان فهمید که پیامبران الهی در چند خصوصیت مشترک بودهاند و میشود حدس زد که این خصوصیات در انتخاب آنها به پیامبری دخالت داشته است. میتوان از اخلاص (تعبیر مخلَصین در قرآن به بندگان خاص خدا اشاره دارد)، مناجات با خدا و سوزوگداز قلبی (در مورد موسی علیهالسلام به این مطلب تصریح شده است و بسیاری دیگ از انبیا اهل خلوتنشینی و مناجات در غار و مکانهای دیگر بودهاند)، داشتن اصالت خانوادگی و تربیت مناسب و آزموده شدن در کوره امتحانات سخت و رشد شخصیتی در ناگواریهای زندگی، بهعنوان ویژگی مشترک تمام پیامبران نام برد.
4. تعبیر غارنشین معنای منفی دارد. رفتن به غار یا هر مکان خلوت برای دعا و مناجات با خدا وجه مشترک انبیا است؛ نه غارنشینی و زندگی در غار. اگر غارنشینی وجه پیامبری بود، اسکیموها و مناطقی که دشت است و غار ندارد، نباید هیچ پیامبری داشته باشد. این تعابیر زننده از طرف برخی افراد برای تحقیر و توهین استفاده میشود و به سؤالکننده بفرمایید تا از تعابیر دقیق و مؤدبانه در بیان فکر خودشان استفاده کنند.
5. روایت عامی وجود دارد که بر اساس آن، تمام پیامبران قبل از رسیدن به مقام نبوت، مدتی را - هرچند کوتاه - به چوپانی گذرانده بودند. روایاتی به صورت خاص نیز وجود دارد که حتی چوپانی داود و سلیمان علیهماالسلام را در بخشی از زندگیشان اعلام میکند. احتمالاً چوپانی مقداری در تقویت روحیه صبر و مدارای پیامبران با لجاجت کافران اثر داشته و از آنجا که پیامبران با تکذیب و تمسخر قوم خود مواجه میشدند، باید با این کار صبر خود را تقویت میکردهاند.
خداوند چون مهربان است صدام و هیتلر و ... را آفرید. اقتضای محبت الهی این است که در جهان کمال ایجاد کند. خلق کردن انسانی مختار که بتواند با اختیار خود به بالاترین درجات تعالی برسد، جود و رحمت خداست. این افراد از نعمت و فرصت الهی استفاده نکردند و با انتخابهای زشت خودشان باعث تباهی و ظلم به خودشان شدند. خدا بهاندازه ذرهای به هیچ موجودی ظلم نمیکند. عذاب این افراد نیز نشانه رحمت خداست؛ زیرا خوار شدن ظالم و اجرای عدالت، درمجموع، لطف و رحمت در حق تمام مظلومان و نجات آنان است. از طرف دیگر وجود این افراد موجب میگردد تا زمینه امتحان الهی برای افراد باایمان فراهم گردد و آنها با انتخاب صحیح، از کمالات عبادتهای مانندِ جهاد و مبارزه با ظالم، صبر و ایثار برخوردار بشوند و ارتقای درجه بیشتری پیدا کنند.
سلامعلیکم
خدا خیرتان بدهد که دنبال سؤال و درک مفاهیم دینی هستید.
چه افراد دیندار و چه افرادی که سروکار خاصی با دین و ایمان ندارند تا حدی قبول دارند که وراثت و ژنتیک در نسل انسان تأثیر دارد. مسئله اساسی این است که میزان تأثیر وراثت چقدر است؟ آیا این مطلب تا حدی است که اختیار و اراده آزاد انسان را از بین ببرد؟ به نظر میرسد اینگونه نیست و انسان از هر پدر و مادری و در شرایط مختلف میتواند با اراده خود راه صحیح را انتخاب کند. میشود که فرزند امام علیهالسلام (مانند جعفر کذاب فرزند امام هادی علیهالسلام) یا فرزند پیامبری عظیمالشأن (مانند فرزند نوح علیهالسلام) بود و جهنمی و نگونبخت شد. از طرف دیگر میتوان مانند آسیه همسر فرعون بود که به بهشت رفت و الگوی تمام بانوان قرار گرفت. درست است که تندخویی یا نرمخویی، شجاعت اولیه یا ترس و بسیاری از صفات تحت تأثیر وراثت و تربیت خانه هستند؛ اما ادامه پیدا کردن آنها که دست خودمان است. میتوانیم بر آن عصبی بودن غلبه کنیم و خود را نجات بدهیم. میتوانیم بر ترس خودمان غالب بشویم و شجاعت را در خود تقویت کنیم. مطمئن باشید در نزد خداوند اجر شخصی که با سختی بر ویژگیهای منفی خودش غلبه میکند بسیار بالا است و به دلیل شرایط سختی که دارد با عمل اندک میتواند همنشین بزرگترین بندگان خدا باشد. پس هرچند زمینه تندخویی تا حدی دست شما نیست؛ اما کارها و حرفهای تند و بیادبانه را میتوانید کنترل کنید و درباره آن تکلیف بمالایطاق نشده است.
سلامعلیکم
ازآنرو که خداوند مبدأ هستی و کمالات است، شناخت او ارزشمندترین گونه شناخت است. شناخت خدا، بستر استواری برای دیگر شناختها نیز فراهم میکند و درکی درست از هستی و روابط میان پدیدههای جهان به انسان میبخشد. از روایات نیز برمیآید که گرانبهاترین شناخت آن است که آدمی خدا را بشناسد. امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرماید: «معرفة الله سبحانه أعلى المعارف»؛[میزان الحکمة، ج3، ص1886] «شناخت خداوند سبحان، بالاترین شناخت است». شناخت خداوند، مایه ایمان و فضیلتهای انسانی است. ایمان جز از رهگذر شناخت حاصل نمیآید. بنا بر روایات، شناخت خدا، لذّت معنوی میآفریند؛ پس شناخت خدا از نگاه دین اسلام چیز خوبی است و خیلی هم اهمیت دارد.
از طرف دیگر در روایات اهلبیت علیهمالسلام از جستجو درباره ذات خدا نهی شده است و فرمودهاند در ذات پروردگار اندیشه نکنید که اوهام شما انسانها، توان درک ذات بینهایت را آنچنانکه هست، ندارد. تنها راهی که میماند، شناخت خدا از راه اسما و صفات الهی است. باید دقت کرد که در این اسما و صفات نیز باید جهت منزه بودن خداوند از شبیه و مثل رعایت شود؛ یعنی علم، قدرت و دیگر صفات کمالی خداوند با علم و قدرت ناقص و محدود انسانها مقایسه نگردد. خداوند در قرآن کریم میفرماید که او را با نامهای نیکوی او بخوانیم و به او قرب پیدا کنیم: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا»؛[اعراف: 180] «و نامهاى نيكو به خدا اختصاص دارد، پس او را با آنها بخوانيد». شناخت خداوند از طریق اسماء و صفات، مقدمه محبت و شوق ما به خدا میشود و با این شوق به او نزدیک گردیم.
سلامعلیکم
امیدوارم در درک مطالب اعتقادی موفق باشید.
روح انسان از خداست. تمام خلقت و هستی جهان از خداست. از خدا بودن یعنی؛ خداوند خالق تمام هستی است. کامل مطلق بودن خدا به این معناست که خدا در هر چیزی که کمال باشد، در بالاترین حد ممکن قرار دارد و هر چیزی که نقص بهحساب بیاید، از ساحت او دور است؛ بنابراین اگر چیزی نسبت به موجودی کمال باشد، اما نسبت دادن آن به خدا یک نقص و محدودیت همراه داشته باشد، نمیتوانیم آن صفت را به خدا نسبت بدهیم. جسم داشتن یک دارایی و کمال برای موجودات جسمانی است؛ اما برای جسم داشتن، برای خدا مستلزم نقص و محدودیت است؛ بنابراین ساحت الهی را از این خصوصیت مبرا میدانیم و میگوییم که خداوند جسم و جسمانی نیست یا کامل مطلق نمیتواند جسم باشد؛ زیرا جسم محدود است و کامل مطلق محدودیت نمیپذیرد. انسان فطرتی الهی و خدایی دارد و گرایش به کمال مطلق در سرشت او قرار دارد. ما انسانها کمالجو هستیم و این خواست ما بینهایت است. هیچ انسانی نابودی و زوال و نقص خودش را نمیخواهد. اگر گاهی ما گناه را میخواهیم به خاطر این است که تصور میکنیم که گناه کمال و رشد ماست و کمال حقیقی را با کمال توهمی و پنداری خلط میکنیم.
با توجه به نکاتی که عرض کردم دقت کنید که خدا میل به بینهایت خوبی و کمال را در ما قرار داده، نه میل به بینهایت بدی و زشتی را. گاهی ما بد و خوب را تشخیص نمیدهیم و بدی را میخواهیم، چون تصورمان این است که آن کار زشت متناسب با ذات ما، لذتبخش و کمال است؛ درحالیکه اشتباه فکر کردهایم.
برای اطلاع بیشتر به پیوند ذیل مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/56103
سلامعلیکم
سؤال شرمندگی ندارد و بسیار خوب است که به دنبال شناخت حقایق باشیم.
ملاکهای خدا برای انتخاب بنده بافضیلت و دارای قابلیت، با متر و ملاکهای متداول بین ما که غرق در زرقوبرق دنیا هستیم، یکی نیست. خدا در قرآن گزارش میکند که وقتی طالوت را برای حکومت بر بنیاسرائیل انتخاب کردیم، مردم اعتراض کردند که از او پولدارتر و معروفتر زیاد است و طالوت انسان عادی و فقیری است.(بقره: 247) کفار صدر اسلام هم میگفتند که چرا پیامبر از بین بزرگان مکه و طایف انتخاب نشده است؟(زخرف: 31) خدا با علم کامل و حکمتی که دارد، از درون قلبها خبر دارد و فقط او میداند که چه کسی شایسته وحی است. ما از تمام این حکمتها اطلاع نداریم، اما مواردی را میتوان در این راستا حدس زد و بیان نمود:
1. غالباً افراد باسواد و سرمایهدار به داشتههای خود، فریفته میشوند و دچار نوعی غرور و تکبر و نازپروردگی هستند. در درگاه خدا تکبر و خودبینی هیچ جایی ندارد. غالب اطرافیان و پیروان انبیا الهی را افراد کمادعا و عادی تشکیل میدادند و عموماً ثروتمندان، قدرتمندان و نخبگان از پیروی از دستورات الهی سر باز میزدند. دقت کنید که باسواد و باهوش بودن به معنای انسان اخلاقی و عاقل بودن نیست. ممکن است شخصی خیلی باسواد باشد؛ اما از اخلاق و انسانیت بویی نبرده باشد.
2. اینکه هیچ پیامبری نخبه علمی و دانشمند نبوده ثابت نشده است. بعید نیست که بسیاری از اختراعات اولیه بشر، کار پیامبران بوده باشد. داوود علیهالسلام زره میبافت (ظاهراً قبل از ایشان زره سنگین فلزی و یکتکه بوده است) و ادریس علیهالسلام خیاطی را ابداع کرد. یاران پیامبران نیز گاه دانشمندان بزرگی بودهاند؛ مثلاً سلمان فارسی خود از نخبگان دوران خویش بود و دامنه اطلاعات او بسیار وسیع بوده است.
3. از آیات قرآن و روایات میتوان فهمید که پیامبران الهی در چند خصوصیت مشترک بودهاند و میشود حدس زد که این خصوصیات در انتخاب آنها به پیامبری دخالت داشته است. میتوان از اخلاص (تعبیر مخلَصین در قرآن به بندگان خاص خدا اشاره دارد)، مناجات با خدا و سوزوگداز قلبی (در مورد موسی علیهالسلام به این مطلب تصریح شده است و بسیاری دیگ از انبیا اهل خلوتنشینی و مناجات در غار و مکانهای دیگر بودهاند)، داشتن اصالت خانوادگی و تربیت مناسب و آزموده شدن در کوره امتحانات سخت و رشد شخصیتی در ناگواریهای زندگی، بهعنوان ویژگی مشترک تمام پیامبران نام برد.
4. تعبیر غارنشین معنای منفی دارد. رفتن به غار یا هر مکان خلوت برای دعا و مناجات با خدا وجه مشترک انبیا است؛ نه غارنشینی و زندگی در غار. اگر غارنشینی وجه پیامبری بود، اسکیموها و مناطقی که دشت است و غار ندارد، نباید هیچ پیامبری داشته باشد. این تعابیر زننده از طرف برخی افراد برای تحقیر و توهین استفاده میشود و به سؤالکننده بفرمایید تا از تعابیر دقیق و مؤدبانه در بیان فکر خودشان استفاده کنند.
5. روایت عامی وجود دارد که بر اساس آن، تمام پیامبران قبل از رسیدن به مقام نبوت، مدتی را - هرچند کوتاه - به چوپانی گذرانده بودند. روایاتی به صورت خاص نیز وجود دارد که حتی چوپانی داود و سلیمان علیهماالسلام را در بخشی از زندگیشان اعلام میکند. احتمالاً چوپانی مقداری در تقویت روحیه صبر و مدارای پیامبران با لجاجت کافران اثر داشته و از آنجا که پیامبران با تکذیب و تمسخر قوم خود مواجه میشدند، باید با این کار صبر خود را تقویت میکردهاند.
موفق باشید.
سلامعلیکم
خداوند چون مهربان است صدام و هیتلر و ... را آفرید. اقتضای محبت الهی این است که در جهان کمال ایجاد کند. خلق کردن انسانی مختار که بتواند با اختیار خود به بالاترین درجات تعالی برسد، جود و رحمت خداست. این افراد از نعمت و فرصت الهی استفاده نکردند و با انتخابهای زشت خودشان باعث تباهی و ظلم به خودشان شدند. خدا بهاندازه ذرهای به هیچ موجودی ظلم نمیکند. عذاب این افراد نیز نشانه رحمت خداست؛ زیرا خوار شدن ظالم و اجرای عدالت، درمجموع، لطف و رحمت در حق تمام مظلومان و نجات آنان است. از طرف دیگر وجود این افراد موجب میگردد تا زمینه امتحان الهی برای افراد باایمان فراهم گردد و آنها با انتخاب صحیح، از کمالات عبادتهای مانندِ جهاد و مبارزه با ظالم، صبر و ایثار برخوردار بشوند و ارتقای درجه بیشتری پیدا کنند.
صفحهها