کارما آنگونه که در ادیان شرقی مطرح میشود و وسیلهای برای انکار معاد محسوب میگردد، مورد تأیید اسلام و ادیان ابراهیمی نیست.
فرهنگ ادیان جهان ذیل واژۀ کارما مینویسد: «مفهوم مهمی در دینهای آسیای جنوبی، مشترک میان هندوئیسم، آیین بودا و آیین چین، گرچه تعبیرشان در جزئیات مختلف است ... آن را تعیینکنندۀ سرنوشت انسان در آینده میدانند؛ خواه در همین زندگی باشد یا در یک زندگی آینده و در یک سطح عمیقتر، بهمثابه چیزی که انسان را به سنساره یا چرخۀ زاد و مرگ و دوباره زاییده شدن میبندد. بنیانگذار اکنکار، کارما را اینگونه تعریف کرده است: «قانون علت و معلول، عمل و عکسالعمل، عدالت؛ عقوبت و ثوابی که در جهانهای مادون اعمال میشود در عوالم فیزیکی، اثیری، علْی، ذهنی و إتری، قانون جهانی پاداش اعمال که تحت حاکمیت قانون ارتعاشات است، تابش و بازتاب، یکی از قوانین دوازدهگانه که جهان بهوسیله آن نگهداری میشود. اکیستها کارما را قانونی جهانی و عالم شمول میدانند که تمام مراتب زندگانی انسان را در برمیگیرد». از دیگر ویژگیهای مهم قانون کارما در ادیان شرقی، دقیق و بدون خطا بودن آن است. به تعبیری، هر کس به هر مقداری که کارما تولید کند، باید بازتاب آن را دریافت نماید و در این جهت، هیچ خبط و خطایی و هیچ کموکاست و فزونی رخ نخواهد داد.
دقت کنید که با این مطالب بدون دلیل و غیرقابلتوجیه میتوان هر بیعدالتی و ظلمی را توجیه کرد و دچار خمودگی و تسلیم در برابر ظالمان شد. با آموزه کارما شاید بتوان جهان آخرت و پاداش و عقاب اخروی را نیز انکار نمود؛ زیرا با اجرای کامل عدالت در جهان مادی، نیازی به وجود آخرت نیست. اصلیترین مشکل کارما نداشتن دلیل است. معتقدین به این مطلب تابهحال دلیل قانعکننده و محکمی برای ادعای خویش ارائه نکردهاند. اینگونه ترسیم از نظامِ عاقبتِ عمل، بهسادگی اختیار انسان را نفی کرده، او را در دامان جبر گرفتار میسازد و جبرگرایی از دیگر چالشهای اعتقاد به کارماست؛ درحالیکه ما اختیار خود را به علم حضوری مییابیم و در داشتن اختیار شک نداریم.
از جهت دیگر این آموزه با عقل کاوشگر و تحلیلگر بشر در نبردی آشکار است. اعتقاد به کارما و ویژگیهای منحصربهفرد آن، قائلین آن را دچار تسلسل فلسفی میکند. آنها معتقدند هیچ عکسالعملی در عالم به وجود نمیآید مگر اینکه زاییدۀ عمل قبلی باشد. عمل قبلی نیز بهنوبۀ خود عکسالعمل عملی قبلتر است و عمل قبلتر نیز عکسالعملی است نسبت به عمل ماقبلتر از خود. این سلسله و تسلسل همچنان ادامه دارد. اکنکار در تبیین اینکه بالاخره اولین عملی که موجب کارمای بشری شده خود، عکسالعمل چه عملی بوده، سخت درمانده است. همانگونه که بر همگان آشکار است، اینگونه تسلسلها ازنظر عقلای عالم، محال و ادعاهایی که بر پایۀ تسلسل استوار باشند ازنظر عقلی باطل است.
از اینکه در جستجوی اندیشه و درک اعتقادات هستید، متشکرم.
این سؤال را میشود با افزودن مواردی مانند پزشک تکمیل و تقویت کرد. مسیح علیهالسلام، یک مرتاض منحرف و افراد عارف و اولیای خدا همگی ممکن است در شفای بیمار نقش ایفا کنند؛ اما آیا اینها یکسان هستند؟ باید تفاوت آنچه مسیح علیهالسلام انجام میداد با پزشک، مرتاض و مانند آن را در فرق بین معجزه و کارهای عادی جستجو کرد. دقت کنید که کار حضرت عیسی علیهالسلام معجزه بود و ویژگیهای اعجاز را دارا بود. معجزه عبارت است از انجام کار خارقالعاده برای اثبات نبوّت که با تحدی و عدم معارضه همراه است. معجزه را تصدیق عملی از سوی خدا دانستهاند که مردم با دیدن آن، به ارتباط غیبی شخص با خدا پی میبرند. حال نیکوست بهاختصار به خصوصیات معجزه و تفاوت آن با کارهای دیگر اشاره کنیم:
1. معجزه خارقالعاده است؛ یعنی انسانهای عادی توان انجام مثل آن را ندارند. مرتاض و پزشک نمیتوانند کور مادرزاد را به شکل خارقالعاده بینا کنند یا بیماری لاعلاجی چون پیسی و برص را از بین ببرند؛ اما مسیح علیهالسلام به شکل خارقالعاده بیماریهایی را شفا میداد که افراد دیگر ازجمله پزشکان و مرتاضان از انجام آن عاجز بودند. ایشان حتی مرده را به اذن پروردگار متعال، زنده کرد.
2. معجزه همراه با ادعای پیامبری و تحدی (مبارز طلبی) و ناتوانی دیگران است. پزشکان و مرتاضان و مانند آنها عموماً چنین ادعایی ندارند. اگر همچنین ادعایی کنند و افراد دیگر را به مبارزه بطلبند انجام کار آنها برای افراد دیگر ممکن است؛ زیرا هم مطالعه پزشکی در دسترس مردم است و هم دیگران میتوانند ریاضت بکشند و کار مرتاض را تکرار کنند. اساساً معجزه امری آموزشی نیست و موهبت خداست؛ درحالیکه اموری مانند طبابت و... قابلتعلیم و یادگیری است. دقت کنید که حتی کارهای عارفان راستین نیز معجزه نیست؛ زیرا همراه ادعای نبوت نیست و میتوان مشابه آن را از عارفی دیگر انتظار داشت.
3. علت معجزه، یا امر طبیعی است که بشر از شناخت آن ناتوان است یا امری فراطبیعی است یا ترکیبی از این دو عامل؛ پس در معجزه عموم مردم دسترسی به راز آن ندارند و نمیتوانند مانند آن را بیاورند.
4. دقت کنید که بسیاری از کارهایی که ساحران و مرتاضان انجام میدهند، فریب و دروغ است. حداقل پزشکان کار واقعی بر روی بدن انجام میدهند؛ اما غالباً مرتاضان دست به دامان چشمبندی و فریبکاری میشوند و شفای واقعی را برای مخاطبان خود به ارمغان نمیآورند. بارها گزارش شده که شخصی که به این افراد مراجعه کرده بهطور موقت از درد و بیماری رها شده است؛ اما بعد از گذشت زمان، بیماری با شدت بیشتر بازگشته یا بیماری دیگری گریبان شخص را گرفته است.
ارتداد یکی از اصطلاحات علم کلام و فقه و به معنای خروج از دین اسلام است. فردی که از اول مسلمان بوده و از دین خارج شده، مرتد فطری نام دارد. طبق نظر مشهور فقها، مرتد فطری توبهاش قبول نشده و مجازات سنگین دارد. کیفر سنگین مرتد به خاطر این است که عقاید دیگران را تضعیف کرده و حق معنوی آنان را ضایع کرده است. علت مجازات، اظهار و ترویج عقیده است، نه خود عقیده قلبی؛ لذا با آزادی عقیده منافات ندارد.
خروج از دین دو صورت دارد:
۱. برگشت از دین اسلام و انکار آن؛
۲. انکار برخی از آموزههای مسلم و ضروری دین.
فردی که شما درباره او سؤال کردید اگر مطالبی مانند دین، نبوت، نماز و... را بهخوبی میشناسد و باوجود داشتن آگاهی انکار میکند، از دایره اسلام خارج است؛ اما دقت کنید که غالب این افراد دچار شبهه فکری هستند و با رفع شبهه مشکلشان حل میشود. برخی از این افراد اساساً مسئله دینی ندارند و مخالفت آنان با دین ناشی از عصبانیت از مشکلات معیشتی و مانند آن است. شخصی که از روی غلبه احساسات و شبهات دست به انکار ضروریات دین میزند، مرتد اصطلاحی نیست. با فرض اینکه کسی در عقاید مرتد نیز باشد تا زمانی که این مطالب را منتشر نکند و درصدد ایجاد شک در دل بقیه برنیاید با او برخورد نمیشود و مجازات مرتبط با مرتد شامل حال او نیست.
برای اطلاع بیشتر درباره ادعا قبول خدا و انکار بقیه مطالب به پیوند ذیل مراجعه کنید:
B2n.ir/q28073
وحدت وجود اصطلاحی عرفانی است. در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. درنتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابراین نظریه هیچگاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
مبحث وحدت وجود از مسائل مشکل عرفان و فلسفه اسلامی است که فهم آن منوط به مطالعات عمیقی است. از آن روی در اینجا به بیانی تمثیلوار و ساده از وحدت وجود کفایت میکنیم و در صورت نیاز، شما را به کتابهای نوشتهشده در این زمینه ارجاع میدهیم.
عرفا معتقدند که تنها وجود حقیقی در این عالم خدا است و دیگران وجود حقیقی ندارند، بلکه همگی مظاهر و سایههایی از وجود خدایند؛ بنابراین، مجازاً به آنها وجود میگویند. این سخن نه انکار خدا و نه انکار جهان است. عرفا میگویند ما کثرت را در جهان میپذیریم، اما میگوییم این کثرت در مظاهر وجود است، نه خود وجود.
عارفان برای تبیین دیدگاه خود دلیلهایی از قرآن و روایات بیان کردهاند که در کتابهای عرفانی مفصل به آنها پرداخته شده است. در اینجا تنها به یکی از ادله قرآنی آنها اشاره میکنیم: در سوره حدید درباره وجود خدا چنین میگوید: «اول و آخر و ظاهر و باطن او است».
این آیه بیانگر آن است که تنها او ظاهر است و تنها او باطن است. عارف نیز همه عالم را جلوه حق میداند. به همین دلیل است که به دریا و صحرا که مینگرد او را میبیند؛ بنابراین، اینکه عارف میگوید وقتی همگان در جستوجوی خدایند، من در جستوجوی غیر خدایم، حرف درستی زده است؛ چون تنها کسی که ظاهر است او است. کجا است که او دیده نشود.
عرفا برای ساده کردن فهم این مطلب، به برخی مثالها رو آوردهاند. اگرچه مثال نمیتواند بیانگر همه معنا باشد و این مطلب نیاز به درک قلبی و معنوی دارد، اما تا حدودی میتواند به تفهیم مطلب کمک کند.
یکی از این مثالها مثال صورت در آینه است. یک شخص را در نظر بگیرید که در کنار ده آینه که در محدب و مقعر بودن با هم اختلاف دارند قرار گیرد. طبیعتاً این یک شخص است؛ درحالیکه تصاویر مختلفی از او در آینهها به وجود آمده است. این شخص ده جلوه از خود نشان داد، اما این موجب تعدد در اصل ذات او نمیشود، بلکه او یک حقیقت است با ده جلوه؛ بنابراین، کثرت وجود دارد، اما در جلوهها، نه در اصل ذات او.
بهبیاندیگر، قائلان به نظریه وحدت وجود هیچگاه در پی آن نیستند که بگویند کثرت در عالم وجود ندارد، بلکه معتقدند که وجود حقیقی از آن خدا است و او است که دارای وجودی حقیقی است و دیگر موجودات سایه و جلوهای از حضرت حق هستند.
اگر به مثال آینه دقت کنیم متوجه میشویم که همه تصاویر به وجود آمده یکی نبوده، بلکه هرکدام برحسب نوع آینه شکلی داشتند؛ بنابراین، منظور ما از وحدت وجود این نیست که همه موجودات عالم یکچیزند و با هم تفاوتی ندارند، بلکه بحث بر سر این است که وجود حقیقی تنها از آن خدا است، یا اینکه موجودات عالم نیز وجودی حقیقی دارند؟
بنابراین، روشن شد که در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. درنتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
مثالهای دیگری نیز در کتابهای عرفانی بیان شده است که برای پرهیز از طولانی شدن سخن از بیان آنها میگذریم.
نکته دیگر اینکه این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچگاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
امیدوارم در حفظ و تقویت عقاید درست موفق باشید و در مرحله بعد بتوانید حقایق را به دیگران منتقل کنید.
این مطلب که فرمودید؛ «میگه اگه بتونین وجود خدا رو ثابت کنین من ایمان میارم و خودشم واقعاً دنبال این مسئله هست» بسیار مهم و خوشحالکننده است؛ زیرا برخی از اين افراد مطالعات بسياری پيرامون عقايد خودشان دارند؛ مثلاً کتابهای افرادی مانند كانت يا هيوم و ... را میخوانند و با غروری عجیب غالباً در مباحثه با افراد عادی كم نمیآورند و به تعبیری خود را به خواب میزنند. اگر همکار شما اینگونه بود کار بسیار مشکل میشد.
برخورد علمی و مبنایی
در رابطه با مادیگرایی (ماتریالیسم)، چند مرحله از برخورد و تقابل باید لحاظ شود. دقت کنید که این تفکر غالباً پیش از آنکه به قضاوت درباره هستی بپردازد؛ شبهه و اشکال معرفتشناختی دارد. غالباً کسی که مدعی میشود چیزی بهغیراز جسم و جسمانی وجود ندارد، در پس ذهن این مطلب را قبول کرده که روش تحقیق و شناخت حقایق، منحصر در حس و تجربه است و استدلال عقلی را معتبر نمیداند. برخی از این افراد اگر استدلال عقلی را بپذیرند نیز تنها آن را در حیطه ماده جسمانی معتبر میدانند؛ پس خوب است شما هم در بحث علمی ابتدا این مبنای آنها را زیر سؤال ببرید و درباره دلیل آن بپرسید. هیچ دلیل منطقی و قابل قبولی بر اینکه روش شناخت حقایق انحصار در حس و تجربه داشته باشد، نداریم و از همینالان خیال شما را راحت کنم که نخواهد توانست چنین ادعای بزرگی را ثابت کند. دقت کنید که اعتبار حس و تجربه را نمیشود با خودِ حس ثابت کرد و مدعی نیاز دارد تا به استدلال عقلی پناه ببرد و خودبهخود به اعتبار روش عقلی اعتراف کند. مثال زدن به علوم عقلی که نزد همگان اعتبار دارند نیز برای روشن شدن ذهن مخاطب راهگشاست؛ مثلاً ریاضیات، هندسه و اصول منطق را که موردپذیرش عاقلان جهان است را مطرح کنید؛ زیرا این علوم اعتبار زیادی دارند و درعینحال بر حس و تجربه متکی نیستند.
برخورد استدلالی و اثباتی
پسازاینکه بهجای انفعال به مبنای فکری او هجوم بردید و او قبول کرد که استدلال عقلی معتبر داریم، میتوانید استدلالهای عقلی و محکم اثبات وجود خدا را با او مطرح کنید. دقت کنید که استدلالهای اصلی و قاطعی مانندِ (برهان امکان و وجود)، (برهان صدیقین ملاصدرا) و چنین مواردی را مطرح کنید و در بحث با چنین افرادی ابتدای کار به سراغ دلیل نظم و دلایل جهان شناختی نروید.
تفکیک مسائل
عجله نکنید. تصور نداشته باشید که روح، نفس، فرشتگان، خدا و هر مطلب غیرمادی را با یک استدلال جداگانه باید ثابت کرد. اولویت شما اثبات وجود خدا باشد. بعد از اثبات وجود خدا میتوان به سراغ بقیه مباحث رفت. میشود برای تقریب به ذهن مخاطب از مطالبی که به اعتراف بسیاری از اندیشمندان تمام خواص مادی را ندارند، سخن گفت و مطالبی مانندِ «آگاهی»، «حالات درونی مثلِ اختیار و درد» و «ذهن» را مثال آورد؛ اما تمرکز خود را بر اثبات خدا بگذارید.
اشکالات نقضی
در آخر میتوانید، سلسله نقدها و نقضهایی که بر ماتریالیسم وارد است را مطرح کنید؛ مثلاً بگویید؛
1. غالباً مادیون نادانسته به وجود خدا اعتراف دارند؛ زيرا همان صفاتی را که ما الهیون برای خدا قائليم، آنان برای طبيعت کر و کور و بیشعور قائلاند. چنانکه مثلاً میگويند: طبيعت قلب را برای رساندن و توزيع خون در سلولهای بدن قرار داده است، کبد را برای کنترل قند و چربی و غيره، دستها را طوری ساخته که اشيا را بگيرند، پاها را طوری که برای راه رفتن مناسب باشند و... .
2. فرضيات و نظریههای پيدايش جهان، نياز جهان به خدا را منتفی نمیکنند.
3. همكاری و هماهنگی بين موجودات جهان نيز نظر مادیون را رد میكند؛ زيرا جهان مانند یک انبار كالا نيست كه موادی بدون ارتباط با هم در آن ريخته باشند؛ بلكه بين موجودات جهان همكاري و هماهنگي محیرالعقولی هست که میرساند اجزاء و موجودات جهان، حتی نه همچون اجزاء یک كارخانه؛ بلكه همچون اعضاي یک پيكر زنده، با هم ارتباط و هماهنگی دارند؛ بهطوریکه از مجموع آن هدف و منظور خاصی تأمين میشود.
4. استفاده از دلیل نظم و وجود تدبیر در جهان.
در نهایت توصیه میکنیم اگر امکان دارد خود شخص را با مرکز مرتبط کنید تا سؤالات و شبهات خود را مستقیما مطرح کند.
سلامعلیکم
کارما آنگونه که در ادیان شرقی مطرح میشود و وسیلهای برای انکار معاد محسوب میگردد، مورد تأیید اسلام و ادیان ابراهیمی نیست.
فرهنگ ادیان جهان ذیل واژۀ کارما مینویسد: «مفهوم مهمی در دینهای آسیای جنوبی، مشترک میان هندوئیسم، آیین بودا و آیین چین، گرچه تعبیرشان در جزئیات مختلف است ... آن را تعیینکنندۀ سرنوشت انسان در آینده میدانند؛ خواه در همین زندگی باشد یا در یک زندگی آینده و در یک سطح عمیقتر، بهمثابه چیزی که انسان را به سنساره یا چرخۀ زاد و مرگ و دوباره زاییده شدن میبندد. بنیانگذار اکنکار، کارما را اینگونه تعریف کرده است: «قانون علت و معلول، عمل و عکسالعمل، عدالت؛ عقوبت و ثوابی که در جهانهای مادون اعمال میشود در عوالم فیزیکی، اثیری، علْی، ذهنی و إتری، قانون جهانی پاداش اعمال که تحت حاکمیت قانون ارتعاشات است، تابش و بازتاب، یکی از قوانین دوازدهگانه که جهان بهوسیله آن نگهداری میشود. اکیستها کارما را قانونی جهانی و عالم شمول میدانند که تمام مراتب زندگانی انسان را در برمیگیرد». از دیگر ویژگیهای مهم قانون کارما در ادیان شرقی، دقیق و بدون خطا بودن آن است. به تعبیری، هر کس به هر مقداری که کارما تولید کند، باید بازتاب آن را دریافت نماید و در این جهت، هیچ خبط و خطایی و هیچ کموکاست و فزونی رخ نخواهد داد.
دقت کنید که با این مطالب بدون دلیل و غیرقابلتوجیه میتوان هر بیعدالتی و ظلمی را توجیه کرد و دچار خمودگی و تسلیم در برابر ظالمان شد. با آموزه کارما شاید بتوان جهان آخرت و پاداش و عقاب اخروی را نیز انکار نمود؛ زیرا با اجرای کامل عدالت در جهان مادی، نیازی به وجود آخرت نیست. اصلیترین مشکل کارما نداشتن دلیل است. معتقدین به این مطلب تابهحال دلیل قانعکننده و محکمی برای ادعای خویش ارائه نکردهاند. اینگونه ترسیم از نظامِ عاقبتِ عمل، بهسادگی اختیار انسان را نفی کرده، او را در دامان جبر گرفتار میسازد و جبرگرایی از دیگر چالشهای اعتقاد به کارماست؛ درحالیکه ما اختیار خود را به علم حضوری مییابیم و در داشتن اختیار شک نداریم.
از جهت دیگر این آموزه با عقل کاوشگر و تحلیلگر بشر در نبردی آشکار است. اعتقاد به کارما و ویژگیهای منحصربهفرد آن، قائلین آن را دچار تسلسل فلسفی میکند. آنها معتقدند هیچ عکسالعملی در عالم به وجود نمیآید مگر اینکه زاییدۀ عمل قبلی باشد. عمل قبلی نیز بهنوبۀ خود عکسالعمل عملی قبلتر است و عمل قبلتر نیز عکسالعملی است نسبت به عمل ماقبلتر از خود. این سلسله و تسلسل همچنان ادامه دارد. اکنکار در تبیین اینکه بالاخره اولین عملی که موجب کارمای بشری شده خود، عکسالعمل چه عملی بوده، سخت درمانده است. همانگونه که بر همگان آشکار است، اینگونه تسلسلها ازنظر عقلای عالم، محال و ادعاهایی که بر پایۀ تسلسل استوار باشند ازنظر عقلی باطل است.
موفق باشید و برای اطلاع بیشتر به پیوند ذیل مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/119071
سلامعلیکم
از اینکه در جستجوی اندیشه و درک اعتقادات هستید، متشکرم.
این سؤال را میشود با افزودن مواردی مانند پزشک تکمیل و تقویت کرد. مسیح علیهالسلام، یک مرتاض منحرف و افراد عارف و اولیای خدا همگی ممکن است در شفای بیمار نقش ایفا کنند؛ اما آیا اینها یکسان هستند؟ باید تفاوت آنچه مسیح علیهالسلام انجام میداد با پزشک، مرتاض و مانند آن را در فرق بین معجزه و کارهای عادی جستجو کرد. دقت کنید که کار حضرت عیسی علیهالسلام معجزه بود و ویژگیهای اعجاز را دارا بود. معجزه عبارت است از انجام کار خارقالعاده برای اثبات نبوّت که با تحدی و عدم معارضه همراه است. معجزه را تصدیق عملی از سوی خدا دانستهاند که مردم با دیدن آن، به ارتباط غیبی شخص با خدا پی میبرند. حال نیکوست بهاختصار به خصوصیات معجزه و تفاوت آن با کارهای دیگر اشاره کنیم:
1. معجزه خارقالعاده است؛ یعنی انسانهای عادی توان انجام مثل آن را ندارند. مرتاض و پزشک نمیتوانند کور مادرزاد را به شکل خارقالعاده بینا کنند یا بیماری لاعلاجی چون پیسی و برص را از بین ببرند؛ اما مسیح علیهالسلام به شکل خارقالعاده بیماریهایی را شفا میداد که افراد دیگر ازجمله پزشکان و مرتاضان از انجام آن عاجز بودند. ایشان حتی مرده را به اذن پروردگار متعال، زنده کرد.
2. معجزه همراه با ادعای پیامبری و تحدی (مبارز طلبی) و ناتوانی دیگران است. پزشکان و مرتاضان و مانند آنها عموماً چنین ادعایی ندارند. اگر همچنین ادعایی کنند و افراد دیگر را به مبارزه بطلبند انجام کار آنها برای افراد دیگر ممکن است؛ زیرا هم مطالعه پزشکی در دسترس مردم است و هم دیگران میتوانند ریاضت بکشند و کار مرتاض را تکرار کنند. اساساً معجزه امری آموزشی نیست و موهبت خداست؛ درحالیکه اموری مانند طبابت و... قابلتعلیم و یادگیری است. دقت کنید که حتی کارهای عارفان راستین نیز معجزه نیست؛ زیرا همراه ادعای نبوت نیست و میتوان مشابه آن را از عارفی دیگر انتظار داشت.
3. علت معجزه، یا امر طبیعی است که بشر از شناخت آن ناتوان است یا امری فراطبیعی است یا ترکیبی از این دو عامل؛ پس در معجزه عموم مردم دسترسی به راز آن ندارند و نمیتوانند مانند آن را بیاورند.
4. دقت کنید که بسیاری از کارهایی که ساحران و مرتاضان انجام میدهند، فریب و دروغ است. حداقل پزشکان کار واقعی بر روی بدن انجام میدهند؛ اما غالباً مرتاضان دست به دامان چشمبندی و فریبکاری میشوند و شفای واقعی را برای مخاطبان خود به ارمغان نمیآورند. بارها گزارش شده که شخصی که به این افراد مراجعه کرده بهطور موقت از درد و بیماری رها شده است؛ اما بعد از گذشت زمان، بیماری با شدت بیشتر بازگشته یا بیماری دیگری گریبان شخص را گرفته است.
موفق باشید. برای مطالعه بیشتر به پیوند ذیل مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/58482
B2n.ir/b40537
سلامعلیکم
ارتداد یکی از اصطلاحات علم کلام و فقه و به معنای خروج از دین اسلام است. فردی که از اول مسلمان بوده و از دین خارج شده، مرتد فطری نام دارد. طبق نظر مشهور فقها، مرتد فطری توبهاش قبول نشده و مجازات سنگین دارد. کیفر سنگین مرتد به خاطر این است که عقاید دیگران را تضعیف کرده و حق معنوی آنان را ضایع کرده است. علت مجازات، اظهار و ترویج عقیده است، نه خود عقیده قلبی؛ لذا با آزادی عقیده منافات ندارد.
خروج از دین دو صورت دارد:
۱. برگشت از دین اسلام و انکار آن؛
۲. انکار برخی از آموزههای مسلم و ضروری دین.
فردی که شما درباره او سؤال کردید اگر مطالبی مانند دین، نبوت، نماز و... را بهخوبی میشناسد و باوجود داشتن آگاهی انکار میکند، از دایره اسلام خارج است؛ اما دقت کنید که غالب این افراد دچار شبهه فکری هستند و با رفع شبهه مشکلشان حل میشود. برخی از این افراد اساساً مسئله دینی ندارند و مخالفت آنان با دین ناشی از عصبانیت از مشکلات معیشتی و مانند آن است. شخصی که از روی غلبه احساسات و شبهات دست به انکار ضروریات دین میزند، مرتد اصطلاحی نیست. با فرض اینکه کسی در عقاید مرتد نیز باشد تا زمانی که این مطالب را منتشر نکند و درصدد ایجاد شک در دل بقیه برنیاید با او برخورد نمیشود و مجازات مرتبط با مرتد شامل حال او نیست.
برای اطلاع بیشتر درباره ادعا قبول خدا و انکار بقیه مطالب به پیوند ذیل مراجعه کنید:
B2n.ir/q28073
سلامعلیکم
وحدت وجود اصطلاحی عرفانی است. در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. درنتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابراین نظریه هیچگاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
مبحث وحدت وجود از مسائل مشکل عرفان و فلسفه اسلامی است که فهم آن منوط به مطالعات عمیقی است. از آن روی در اینجا به بیانی تمثیلوار و ساده از وحدت وجود کفایت میکنیم و در صورت نیاز، شما را به کتابهای نوشتهشده در این زمینه ارجاع میدهیم.
عرفا معتقدند که تنها وجود حقیقی در این عالم خدا است و دیگران وجود حقیقی ندارند، بلکه همگی مظاهر و سایههایی از وجود خدایند؛ بنابراین، مجازاً به آنها وجود میگویند. این سخن نه انکار خدا و نه انکار جهان است. عرفا میگویند ما کثرت را در جهان میپذیریم، اما میگوییم این کثرت در مظاهر وجود است، نه خود وجود.
عارفان برای تبیین دیدگاه خود دلیلهایی از قرآن و روایات بیان کردهاند که در کتابهای عرفانی مفصل به آنها پرداخته شده است. در اینجا تنها به یکی از ادله قرآنی آنها اشاره میکنیم: در سوره حدید درباره وجود خدا چنین میگوید: «اول و آخر و ظاهر و باطن او است».
این آیه بیانگر آن است که تنها او ظاهر است و تنها او باطن است. عارف نیز همه عالم را جلوه حق میداند. به همین دلیل است که به دریا و صحرا که مینگرد او را میبیند؛ بنابراین، اینکه عارف میگوید وقتی همگان در جستوجوی خدایند، من در جستوجوی غیر خدایم، حرف درستی زده است؛ چون تنها کسی که ظاهر است او است. کجا است که او دیده نشود.
عرفا برای ساده کردن فهم این مطلب، به برخی مثالها رو آوردهاند. اگرچه مثال نمیتواند بیانگر همه معنا باشد و این مطلب نیاز به درک قلبی و معنوی دارد، اما تا حدودی میتواند به تفهیم مطلب کمک کند.
یکی از این مثالها مثال صورت در آینه است. یک شخص را در نظر بگیرید که در کنار ده آینه که در محدب و مقعر بودن با هم اختلاف دارند قرار گیرد. طبیعتاً این یک شخص است؛ درحالیکه تصاویر مختلفی از او در آینهها به وجود آمده است. این شخص ده جلوه از خود نشان داد، اما این موجب تعدد در اصل ذات او نمیشود، بلکه او یک حقیقت است با ده جلوه؛ بنابراین، کثرت وجود دارد، اما در جلوهها، نه در اصل ذات او.
بهبیاندیگر، قائلان به نظریه وحدت وجود هیچگاه در پی آن نیستند که بگویند کثرت در عالم وجود ندارد، بلکه معتقدند که وجود حقیقی از آن خدا است و او است که دارای وجودی حقیقی است و دیگر موجودات سایه و جلوهای از حضرت حق هستند.
اگر به مثال آینه دقت کنیم متوجه میشویم که همه تصاویر به وجود آمده یکی نبوده، بلکه هرکدام برحسب نوع آینه شکلی داشتند؛ بنابراین، منظور ما از وحدت وجود این نیست که همه موجودات عالم یکچیزند و با هم تفاوتی ندارند، بلکه بحث بر سر این است که وجود حقیقی تنها از آن خدا است، یا اینکه موجودات عالم نیز وجودی حقیقی دارند؟
بنابراین، روشن شد که در نظریه وحدت وجود تنها وجود حقیقی در عالم از آن خدا است و دیگران همه جلوهها و سایههایی از حضرت حق هستند. درنتیجه کثرت در عالم وجود دارد، ولی این کثرت در جلوهها است.
مثالهای دیگری نیز در کتابهای عرفانی بیان شده است که برای پرهیز از طولانی شدن سخن از بیان آنها میگذریم.
نکته دیگر اینکه این نظریه هیچ تلازمی با شرک ندارد؛ یعنی بنابر این نظریه هیچگاه یک انسان، خدا خوانده نمیشود. چون اصلاً این انسان وجودی ندارد و تنها وجود واقعی خدا است. این انسان تنها جلوهای است از حضرت حق.
برای اطلاع بیشتر میتوانید به پیوند ذیل مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/video/186339
https://btid.org/fa/news/190007
سلامعلیکم
امیدوارم در حفظ و تقویت عقاید درست موفق باشید و در مرحله بعد بتوانید حقایق را به دیگران منتقل کنید.
این مطلب که فرمودید؛ «میگه اگه بتونین وجود خدا رو ثابت کنین من ایمان میارم و خودشم واقعاً دنبال این مسئله هست» بسیار مهم و خوشحالکننده است؛ زیرا برخی از اين افراد مطالعات بسياری پيرامون عقايد خودشان دارند؛ مثلاً کتابهای افرادی مانند كانت يا هيوم و ... را میخوانند و با غروری عجیب غالباً در مباحثه با افراد عادی كم نمیآورند و به تعبیری خود را به خواب میزنند. اگر همکار شما اینگونه بود کار بسیار مشکل میشد.
برخورد علمی و مبنایی
در رابطه با مادیگرایی (ماتریالیسم)، چند مرحله از برخورد و تقابل باید لحاظ شود. دقت کنید که این تفکر غالباً پیش از آنکه به قضاوت درباره هستی بپردازد؛ شبهه و اشکال معرفتشناختی دارد. غالباً کسی که مدعی میشود چیزی بهغیراز جسم و جسمانی وجود ندارد، در پس ذهن این مطلب را قبول کرده که روش تحقیق و شناخت حقایق، منحصر در حس و تجربه است و استدلال عقلی را معتبر نمیداند. برخی از این افراد اگر استدلال عقلی را بپذیرند نیز تنها آن را در حیطه ماده جسمانی معتبر میدانند؛ پس خوب است شما هم در بحث علمی ابتدا این مبنای آنها را زیر سؤال ببرید و درباره دلیل آن بپرسید. هیچ دلیل منطقی و قابل قبولی بر اینکه روش شناخت حقایق انحصار در حس و تجربه داشته باشد، نداریم و از همینالان خیال شما را راحت کنم که نخواهد توانست چنین ادعای بزرگی را ثابت کند. دقت کنید که اعتبار حس و تجربه را نمیشود با خودِ حس ثابت کرد و مدعی نیاز دارد تا به استدلال عقلی پناه ببرد و خودبهخود به اعتبار روش عقلی اعتراف کند. مثال زدن به علوم عقلی که نزد همگان اعتبار دارند نیز برای روشن شدن ذهن مخاطب راهگشاست؛ مثلاً ریاضیات، هندسه و اصول منطق را که موردپذیرش عاقلان جهان است را مطرح کنید؛ زیرا این علوم اعتبار زیادی دارند و درعینحال بر حس و تجربه متکی نیستند.
برخورد استدلالی و اثباتی
پسازاینکه بهجای انفعال به مبنای فکری او هجوم بردید و او قبول کرد که استدلال عقلی معتبر داریم، میتوانید استدلالهای عقلی و محکم اثبات وجود خدا را با او مطرح کنید. دقت کنید که استدلالهای اصلی و قاطعی مانندِ (برهان امکان و وجود)، (برهان صدیقین ملاصدرا) و چنین مواردی را مطرح کنید و در بحث با چنین افرادی ابتدای کار به سراغ دلیل نظم و دلایل جهان شناختی نروید.
تفکیک مسائل
عجله نکنید. تصور نداشته باشید که روح، نفس، فرشتگان، خدا و هر مطلب غیرمادی را با یک استدلال جداگانه باید ثابت کرد. اولویت شما اثبات وجود خدا باشد. بعد از اثبات وجود خدا میتوان به سراغ بقیه مباحث رفت. میشود برای تقریب به ذهن مخاطب از مطالبی که به اعتراف بسیاری از اندیشمندان تمام خواص مادی را ندارند، سخن گفت و مطالبی مانندِ «آگاهی»، «حالات درونی مثلِ اختیار و درد» و «ذهن» را مثال آورد؛ اما تمرکز خود را بر اثبات خدا بگذارید.
اشکالات نقضی
در آخر میتوانید، سلسله نقدها و نقضهایی که بر ماتریالیسم وارد است را مطرح کنید؛ مثلاً بگویید؛
1. غالباً مادیون نادانسته به وجود خدا اعتراف دارند؛ زيرا همان صفاتی را که ما الهیون برای خدا قائليم، آنان برای طبيعت کر و کور و بیشعور قائلاند. چنانکه مثلاً میگويند: طبيعت قلب را برای رساندن و توزيع خون در سلولهای بدن قرار داده است، کبد را برای کنترل قند و چربی و غيره، دستها را طوری ساخته که اشيا را بگيرند، پاها را طوری که برای راه رفتن مناسب باشند و... .
2. فرضيات و نظریههای پيدايش جهان، نياز جهان به خدا را منتفی نمیکنند.
3. همكاری و هماهنگی بين موجودات جهان نيز نظر مادیون را رد میكند؛ زيرا جهان مانند یک انبار كالا نيست كه موادی بدون ارتباط با هم در آن ريخته باشند؛ بلكه بين موجودات جهان همكاري و هماهنگي محیرالعقولی هست که میرساند اجزاء و موجودات جهان، حتی نه همچون اجزاء یک كارخانه؛ بلكه همچون اعضاي یک پيكر زنده، با هم ارتباط و هماهنگی دارند؛ بهطوریکه از مجموع آن هدف و منظور خاصی تأمين میشود.
4. استفاده از دلیل نظم و وجود تدبیر در جهان.
در نهایت توصیه میکنیم اگر امکان دارد خود شخص را با مرکز مرتبط کنید تا سؤالات و شبهات خود را مستقیما مطرح کند.
موفق باشید. برای اطلاع بیشتر به پیوند ذیل مراجعه کنید:
https://btid.org/fa/news/125828
https://btid.org/fa/news/110988
صفحهها