نظرات baharee

تصویر baharee baharee 06 فرو, 1393 هم از آیندۀ با او میترسم؛ هم از آیندۀ بی او

سلام دوستان، خیلی ممنون از نظراتتون. اینکه وقت میذارین برای بقیه قابل ستایش هست.. میدونم اشتباهاتم رو امین خان چیزی کم نداشتم ، اتفاقن از نظر موقعیت خانوادگی خیلی بالاتر از ایشون هستیم. اما خب کاش علم غیب داشتم، واقعن نمیدونستم با این مشکلات گریبانگیر میشم :( دوستش داشتم و همین باعث شده بود خیلی از مشکلاتو نتونم درست درک کنم! 2 هفته میگذره که همینجور گذاشته رفته.. نمیدونم چیکار کنم اصلن نمیخوام پا پیش بذارم برای آشتی. دعا کنید برام که زودتر تکلیف زندگیم معلوم بشه ، تو یه عالم سردرگمی هستم... بد جوووووور

بله بصیرت کاش ایشون هم میفهمید که نباید رو نقطه ضعف من دست بذاره، بارها ازش خواستم اینقد نگو طلاق اما مگه گوش میکرد.. شاید خواست واقعیش هست که اینقد میگفت دیگه :( . دعا کنید هرچی میشه به صلاحمون باشه. یه جورایی دیگه ناامید شدم و فکر میکنم واقعن راهی جز طلاق نمونده چون اون نمیخواد و من اصلن نمیخوام تو تصمیمش دخالتی کنم چون هر بار من گفتم نه طلاق نه! تا اینکه کار به اینجا رسیده که 2 هفته میذاره میره. شاید هم میخواد برگرده به زندگی قبلیش با اون خانوم.. افکار منفی تو ذهنم زیاد شده متاسفانه

تصویر baharee baharee 04 فرو, 1393 هم از آیندۀ با او میترسم؛ هم از آیندۀ بی او

سلام بچه ها، خیلی خیلی ممنون از نظراتتون. امیدوارم کمک حالم واقع بشن تا بتونم بهترین رفتار و تصمیم رو داشته باشم :).

مرسی متفکر جان بخاطر دعای قشنگت!

ترنم جون من اتفاقن به طلاق فکر نمیکنم اما تو هر دعوا اون منو تهدید به طلاق میکرد، الان هم که اصلن خبری ازش ندارم و نمیدونم داره الزامات طلاق مهیا میکنه یا چیز دیگه ای.. من فکر میکنم جا داریم هنوز برای ترمیم و بهبود زندگیمون!

هانا جان بچه هاش زیر سن هستن و طبق حکم دادگاه باید پیش مادرشون باشن اما چون تو دو شهر متفاوت زندگی میکنن به جای آخر هفته ها هر چند وقت یکبار میان اینجا. بنابر تقاضای مادر شوهر و پدر شوهرم بچه ها اونجا هستن چون دلتنگشون میشن و این چیزا. خواست شوهرم هم همین بوده، و من دخل و صرفی نداشتم تو این تصمیمشون و هیچ وقت هم مانع انجام وظایف پدریش نشدم و نمیشم! اما توقع اون زیاد شده روز به روز نمیدونین هر بار خونوادش میومدن خونه ما دعوا میکرد با هام که اینطور بودی و کم توجهی کردی و این چیزا در حالی که من چنین کاری نمیکردم. تا اینکه تصمیم گرفتم یه مدت رفت و امدمون کم باشه تا شوهرم بفهمه نباید اینقد بهانه گیری کنه بعد هر دید و بازدید. اما متاسفانه متوجه این مسئله هم نشد و بدتر این شد یک وسیله برای بیشتر شدن ناراحتیش از من که چرا نمیرم خونه مامانش اینا. در کل همه رفتارهامون سوتفاهم به بار آوردن و برعکس تعبیر شدن از جانب اون یکیمون.

باز هم ممنون دوستان از نظراتتون خیلی کمکم میکنید :) . خدا خیرتون بده. اما میشه بگین که اگه اومد برای طلاق من بهتره چه واکنشی نشون بدم؟ اگه برای درست کردن زندگی اومد که حتمن برمیگردم و کمکش میکنم اما اگه گوش شیطون کر برای جدایی اومد چی؟؟

تصویر baharee baharee 01 فرو, 1393 دوس داشتم شوهرم خانوادۀ باکلاسی داشته باشه

مشکلت خیلی مهم و بغرنج نیست دوستان نظرات خوبی دادن که منم باهاشون موافقم اما در اثر تجربه به این رسیدم که خیلی وقتها گوش آدم به نصیحت نمیره!! تو هم فکراتو همین الان که عقد نیستی بکن، و با خودت قشنگ فیصله کن که اگه قراره هر چند وقت یکبار به خاطر با کلاس نبودن خونواده شوهرت ناراحت بشی و روی رفتارت تاثیر بذاره مطمین باش اون زندگی زهر میشه به کام هردوتون! بیشتر اون بنده خدا.. پس همین الان فکراتو بکن و اگه خواستی راهو باهاش ادامه بدی با خدا عهد کن که هیچ وقت دیگه به این مسیله فکر نکنی و هیچ وقت خدای نکرده به اون طعنه نزنی به خاطر این مسیله. در ضمن میتونی تشویقش کنی ادامه تحصیل بده، و با بهتتر شدن وضع مالیتون تو یه منطقه بهتر خونه بگیرین. این مشکلا که اخه قابل حله عزیزم. اییییییییی از دست تو!!

تصویر baharee baharee 01 فرو, 1393 دو عاشق

به نظر من حتمن از چیزی ناراحته که بهانه های الکی میگیره.. باهاش صحبت کن خیلی منطقی و اروم و قبلش هم بهش یاداور شو که عاشق اون و زندگیتون هستین اما بگو این بهانه ها و حرفاش ناراحتت میکنه و میخوای وقتی ازت ناراحته حرف دلت رو بهش بگی نه بهانه گیری. شاید خیلی وقتها هم سر همین خوب نبودت با خواهرتون چیزی ازون میبینه که بعد در مقابل شما اونطور برخورد میکنه.. بهترین راه یک صحبت آرام و منطقی هست. همیشه باید یک طرف گذشت کنه گاهی میبینی اون خیلی ناراحته شما گذشت کن و به دل نگیر اون رفتارهاشو. بخدا عشقتون مهم تره. با همین بچه بازی ها یهو نمیفهمی چطور یک زندگی عاشقانه به لجن کشیده میشه :(. بچه ها یکیتون منو هم راهنمایی کنین چظور سوالم رو اینجا طرح کنم من یک هفته میشه یک سوال مرتبط با مشاوره خانواده پرسیدم اما این مشاورای سایت جوابمو ندادن :( میخوام سوالمو اینجا طرح کنم شماها راهنماییم کنین اما نمیدونم چطور عنوان جدید بزنم.

تصویر baharee baharee 29 اسف, 1392 قبلا نازم بیشتر خریدار داشت

همه همین طورن عزیزم، هیچ چیزی مثل سابق نمیمونه! نمونش زندگی خودمن با عشقی شروع شد که زبانزد همه بودیم اما الان کارمون به جایی کشیده که شب عیدی باید بیام ببینم مشاور جواب سوالمو داده یا نه :( . اما از من به تو نصیحت که نه، مشورت: نازشو زیاد نکش عادت میکنه و تو بزرگترین دعواهای زندگیتون اون برای آشتی اقدام نمیکنه چون میفهمه تو طاقت دوری رو نداری. بعد هم زیاد بهانه نگیر و سعی کن با چیزهای دیگه هم گاهی خودتو سرگرم کنیُ مثل کتاب و کلاسهای مختلف ، این باعث میشه اونو زیر ذره بین نزاری و بهانه نگیری که بعد دعوا بشه! توفعاتت رو بیار پایین چند وقت و ببین نتیجه چی میشه..سعی کن وقتی خوبین انقد بهش محبت کنی که اون طاقت قهر نداشته باشه. بخدا زیاد دعوا نکنین همین دعوا های کوچیک آخر کار رو به جاهای باریک میکشونه . عشق حقیقی فقط خداست نماز بخون و سعی کن عشق و همه توقعت رو از خدا داشته باشی نه شوهرت. امیدوارم صحبتهام به دردت خورده باشه

صفحه‌ها

آمار مطالب

مطالب ارسالی: 1