حضرت علی(علیهالسلام) زیست خود را همچون زیست ضعیفترین افراد جامعه مسلمانان قرار میداد و دلیلش را همدردی با آنان بیان میکرد.
امیرالمومنین(علیهالسلام) خود را همگون با فرودستان جامعه قرار میداد با اینکه او از نظر مالی، تولیدکننده بوده و نیز بابت جایگاه حاکم اسلامی میتوانسته حقوق فراوانی بگیرد، اما همانند فرودستان لباس میپوشید و همانند پائینترین افراد جامعه غذا میخورد، به طوری که خورشتش، نمک و نانش نان جوی خشک بوده که گاهی با کمک زانوی پایش آنرا میشکست. ایشان زندگی خود را همانند زندگی فقرای جامعه اسلامی قرار داد با آنکه میتوانست همچون متمولین زندگی کند و علت این ساده زيستی خويش را همدردی با محرومان بيان نمود.[1]
حضرت در نامهاى كه به عثمان بن حنیف والى بصره نوشت میفرماید: «من كه امام شما هستم به دو جامه كهنه و دو قرص نان اكتفا كردهام، در صورتی كه میتوانم از جامههاى حریر، لباسى فاخر بپوشم و از عسل مصفى و مغز گندم غذاى لذیذ و مقوى تناول كنم، ولى هیهات كه هوى و هوس نفس بر من غلبه کند! آیا به همین قناعت كنم كه مردم بگویند من امیرالمومنین و خلیفه مسلمین هستم اما در اندوه و پریشانى فقراء شركت نكنم؟!»[2]
پس امیرالمومنین(علیهالسلام) فرودست نبود، بلکه سطح معیشت خود را همچون سطح معیشت فرودستان و ضعیفترین شهروندان حکومت اسلامی ساخته بود تا آنها حاکم اسلامی و خلیفه پیامبر را از جنس خود بدانند و بین خود و او در زیست اقتصادی خط فاصله نبینند و او را همسان خود بدانند.
به عنوان نمونه، چند روایت در مورد پوشش و غذای امیرالمومنین(علیهالسلام) ذکر میکنیم:
علاء بن زیاد به نزد امیرالمومنین(علیهالسلام) آمده و گفت: یا امیرالمومنین از برادرم عاصم بن زیاد به شما شکایت میکنم. حضرت فرمود: چه شکایتی؟
عرض کرد: او عبایی پوشیده و کار عبادت و رهبانیت پیشه کرده و دست از کار دنیا کشیده است.
حضرت فرمود: او را نزد من بیاورید. چون عاصم آمد، حضرت علی(علیهالسلام) به عاصم فرمود: «ای دشمنک جان خویش، شیطان سرگردانت کرده، آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمیکنی؟ تو میپنداری که خداوند نعمتهای پاکیزهاش را حلال کرده، اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچکتر از آنی که اینگونه با تو رفتار کند.»
عاصم در پاسخ به حضرت، گفت: ای امیرمومنان، پس چرا تو با این لباس خشن، و آن غذای ناگوار به سر میبری؟ فرمود: وای بر تو، من همانند تو نیستم، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو و برابر کنند، تا فقر و نداری، تنگدست را به هیجان و طغیان نکشاند».[3]
در روایت دیگری، ابی اسحاق سبیعی میگوید: «من در کودکی با پدرم به نماز جمعه رفتم، علی(علیهالسلام) را دیدم که خطبه جمعه میخواند، اما هر چند گاه پیراهن خود را با دست تکان میداد. از پدرم پرسیدم آیا برای گرما چنین میکند که به خود باد بزند؟ پدرم گفت: نه بلکه یک پیراهن دارد و آن را شسته و چون هنوز خشک نشده است آن را به حرکت در میآورد که زودتر خشک شود».[4]
عنتره بن عبد الرحمن شیبانی میگوید: خدمت امیرالمومنین(علیهالسلام) رسیدم، فصل زمستان بود، دیدم امام(علیهالسلام) قطیفی (یعنی لُنگی یا پارچه پُرزداری که برای خشک کردن بدن از آن استفاده میکنند) بر خود پیچیده و در آن سرما میلرزد و در زحمت است. گفتم: یا امیرالمومنین! خدا برای تو و اهل بیتت از اموال فراوان بیتالمال نصیبی قرار داده، اما تو با خود این چنین رفتار میکنی؟! (برای تهیه لباس از سهم بیت المالت بر نمیداری؟!). امیرالمومنین(علیهالسلام) پاسخ داد: به خدا قسم من بر شما سخت نگرفتهام و این لنگ (که میبینی) همان است که از مدینه همراه خود آوردهام.»[5]
ابو مخنف لوط بن یحیی نقل میکند: پس از جنگ جمل امیرالمومنین(علیهالسلام) در میان مردم بصره سخنرانی کرد و فرمود: «مردم بصره! چرا بر من ایراد میگیرید؟ سوگند به خدا این جامه و ردایی که میبینید از بافتههای اهل خانهام میباشد. سپس به کیسهای که همراه داشت و در آن مختصر نان خشک بود اشاره کرد و فرمود: سوگند به خدا، این خوراک از غلات خودم در مدینه است که از مدینه همراه خود آوردهام». آنگاه خطاب به مردم فرمود: پس اگر من از نزد شما مردم بصره خارج شوم، و بیشتر از آنچه که دیدید داشته باشم، پس در نزد خدا از خیانتکاران میباشم».[6]
علی(علیهالسلام) فرش خانهاش حصیر بود و كفش و لباسش پر از وصله بود تا جایی که می فرمود به خدا سوگند این رداى من آنقدر وصله خورده كه از وصله کردن آن خجالت می كشم![7]
غذای ایشان سادهترین غذا بود و در اغلب موارد، غذای ایشان نان جو و گاهی به همراه نمک و یا سرکه بود.
احنف بن قیس میگوید: روزی بـه دربار معاویه رفتم، وقت نهار، آن قدر طعام گرم، سرد، ترش و شیرین پیش من آوردند که تعجّب کردم. آنگاه طعام دیگری آوردند که آن را نشناختم. پرسیدم: این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد: ایـن طـعـام از رودههـای مـرغـابی تهیه شده، آن را با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِیشکر در آن ریختهاند.
احنف بن قیس میگوید: در اینجا بیاختیار گریهام گرفت و گریستم. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریهات چیست؟ گفتم: به یاد علی بن ابیطالب(علیهالسّلام) افتادم، روزی در خانه او بودم، وقت طعام رسید. فرمود: میهمان من باش. آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند. گفتم: در این سفره چیست؟ فرمود: آرد جو.
گفتم: آیا میترسید از آن بردارند یا بخل دارید (و نمیخواهید کسی از آن بخورد)؟!
فـرمـود: نـه، هـیـچکدام از اینها نیست، بلکه میترسم حسن و حسین(علیهماالسلام) بر آن روغن حیوانی یا روغن زیتون بریزند.
گفتم: یا امیرالمؤ منین مگر این کار حرام است؟!
حضرت فرمود: نه، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند ضعفا و مستمندان باشند تا فقرا از فقرشان شاکی نشوند و فقرشان باعث طغیانشان نگردد. معاویه گفت: ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او قابل انکار نیست».[8]
امام علی(علیهالسلام) اگر میخواست با نانش، چيزی بخورد، يا سركه میخورد يا نمك، و اگر میخواست قدری غذا را رنگينتر كند، كمی سبزيجات يا شير شتر هم ميل میكرد. گوشت نمیخورد، جز مقدار بسيار كم، و میفرمود: «دلهاتان را گورستان حيوانات قرار ندهيد!».[9]
همنشینی با فرودستان
او علاوه بر سادهزیستی و همگونی با فرودستان، خود را همنشین آنان نیز قرار میداد و دیگران را نیز توصیه به همنشینی با آنان مینمود.[10] و اصحاب و والیان خود را از همنشینی با متمولین و اهل ثروت، بازمیداشت.[11]
کمک به فرودستان
امیرالمومنین(علیهالسلام) کسی بود که از دسترنج خود به مستمندان و گرفتاران بهره میرساند چنانکه در حدیث آمده: «او هزار بنده را با دسترنج خویش و عرق جبینش آزاد کرد».[12]
هرگاه ثروتی دست امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میرسید، فقرا و تهیدستان را با خبر میساخت و پس از گردهم آمدنشان، پولها را از دست راست به دست چپ خویش میریخت و میفرمود: «ای درهمهای زرد و سفید، غیر مرا فریب دهید». آنگاه همهی آنها را بین محرومین تقسیم میکرد و سپس دو رکعت نماز شکر میخواند.[13]
او خود با دستانش برای فرودستان جامعه، غذایی تهیه میکرد و نیمههای شب بدون آنکه کسی ببیند و به آنها میرساند. حتی یکبار تا سه شب غذای خود و خانوادهاش را به فقیر و یتیم و اسیر بخشید و خود و اهلش گرسنه سر بر بالین گذاشتند. و خدا به خاطر این ایثار و از خودگذشتگی ایشان، در سوره انسان را فرمود: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا [انسان/8و9] و غذای (خود) را با اینکه به آن علاقه (و نیاز) دارند، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند! (و گویند) ما فقط برای رضای خدا به شما طعام میدهیم و از شما هیچ پاداش و سپاسی هم نمیطلبیم».
این، شأن فرمانروا و حاکمی الهی و مسئول و مدیری ربانی است که جامعه را در اوج عدالت اداره میکند و مستضعفان جامعه را رها نکرده و نگاهش به مستضعفان جامعه، نه تنها نگاه ارباب و رعیتی و نگاه از بالا به پائین نبود، بلکه او خود را نیز در زندگی کردن همانند آنها قرار میداد و چقدر بین این نگاه الهی با نگاه برخی مسئولین امروزی ما ناسازگاری وجود دارد!.
________________________
پینوشت
[1]. فرهنگ آفتاب، عبدالمجيد معاديخواه، تهران، نشر ذره، سال 1372، ش چاپ اول، ج 6، ص3030 - 3031.
[2]. «ولَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ ـ ولُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ ونَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ ولَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ ـ ويَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الأَطْعِمَةِ ولَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَه فِي الْقُرْصِ ولَا عَهْدَ لَه بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وحَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وأَكْبَادٌ حَرَّى..... أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ ـ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ـ ولَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِه الدَّهْرِ ـ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ». نهج البلاغة، أبو الحسن محمّد الرضی بن الحسن الموسوی[السيّد الرضیّ]، المحقق:الدكتور صبحی الصالح، بیروت، دار الكتاب اللبنانی، ص417، متن کتاب؛/ و
ربيع الأبرار ونصوص الأخيار، جار الله الزمخشری(م583ق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چاپ اول، 1412ق، ج3، ص242، متن کتاب؛/ و
التذكرة الحمدونية، محمد بن الحسن بن محمد بن علي بن حمدون البغدادی(م562ق)، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص99، متن کتاب.
[3]. «...فَقَالَ لَه الْعَلَاءُ ـ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ ـ قَالَ ومَا لَه ـ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ وتَخَلَّى عَنِ الدُّنْيَا ـ قَالَ عَلَيَّ بِه فَلَمَّا جَاءَ قَالَ: يَا عُدَيَّ نَفْسِه لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ ـ أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ ووَلَدَكَ ـ أَتَرَى اللَّه أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وهُوَ يَكْرَه أَنْ تَأْخُذَهَا ـ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّه مِنْ ذَلِكَ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ـ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وجُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ! قَالَ وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ ـ إِنَّ اللَّه تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ ـ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ ـ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُه!». نهج البلاغة، أبو الحسن محمّد الرضی بن الحسن الموسوی[السيّد الرضیّ]، المحقق:الدكتور صبحی الصالح، بیروت، دار الكتاب اللبنانی، ص324، متن کتاب؛/ و
المعيار و الموازنة في فضائل الإمام أمير المؤمنين علی بن أبی طالب (ع)، ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی(م240ق)، محقق: محمد باقر محمودی، 1402ق، بیجا، ص243، متن کتاب.
[4]. حدّثنا محمّد، حدّثنا الحسن، قال: حدّثنا إبراهيم؛ قال: أخبرنى الحسين بن هاشم عن أبى عثمان الدّوريّ عن أبى إسحاق السّبيعيّ قال: كنت على عنق أبى يوم الجمعة و أمير المؤمنين عليّ بن أبى طالب- عليه السّلام- يخطب و هو يتروّح بكمّه فقلت: يا أبه أمير المؤمنين يجد الحرّ؟- فقال لي: لا يجد حرّا و لا بردا، و لكنّه غسل قميصه و هو رطب و لا له غيره فهو يتروّح به». الغارات، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ثقفى(م283ق)، محقق: جلال الدين محدث، تهران، انجمن آثار ملى، چاپ اول، 1395ق، ج1، ص98، متن کتاب.
[5]. «وَقَالَ عَبَّادُ بْنُ الْعَوَّامِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيٍّ بِالْخَوَرْنَقِ، وَعَلَيْهِ سَمَلُ قَطِيفَةٍ، فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ جَعَلَ لَكَ لأَهْلِ بَيْتِكَ فِي هَذَا الْمَالِ نَصِيبًا، وَأَنْتَ تَفْعَلُ هَذَا بِنَفْسِكَ! فَقَالَ: إِنِّي وَاللَّهِ مَا أَرْزَؤُكُمْ شَيْئًا، وَمَا هِيَ إِلا قَطِيفَتِي الَّتِي أخرجتها من بيتي». تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، شمس الدين أبوعبدالله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَايْماز الذهبی(م748ق)، المحقق: عمر عبد السلام التدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، چاپ دوم، 1413ق-1993م، ج3، ص644، متن کتاب.
[6]. «وَ رَوَى أَبُو مِخْنَفٍ لُوطُ بْنُ يَحْيَى عَنْ رِجَالِهِ قَالَ: لَمَّا أَرَادَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع)التَّوَجُّهَ إِلَى الْكُوفَةِ قَامَ فِي أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ مَا تَنْقِمُونَ عَلَيَّ يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ أَشَارَ إِلَى قَمِيصِهِ وَ رِدَائِهِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ إِنَّهُمَا لَمِنْ غَزْلِ أَهْلِي مَا تَنْقِمُونَ مِنِّي يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ وَ أَشَارَ إِلَى صُرَّةٍ فِي يَدِهِ فِيهَا نَفَقَتُهُ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هِيَ إِلَّا مِنْ غَلَّتِي بِالْمَدِينَةِ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا تَرَوْنَ فَأَنَا عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَائِنِينَ». الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، الشيخ المفيد محمد بن محمد، محقق: علی ميرشريفى، قم، كنگره شيخ مفيد، مكان چاپ: ايران؛ قم، 1413ق، ص422، متن کتاب.
[7]. «واللَّه لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتِي هَذِه حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَاقِعِهَا ـ ولَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ أَلَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ ـ فَقُلْتُ اغْرُبْ عَنِّي فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى». نهج البلاغة، أبو الحسن محمّد الرضی بن الحسن الموسوی[السيّد الرضیّ]، المحقق:الدكتور صبحی الصالح، بیروت، دار الكتاب اللبنانی، ص229، متن کتاب.
[8]. «قَالَ الْأَحْنَف: دخلت على مُعَاوِيَة، فَقدم لي من الْحَار والبارد، والحلو والحامض مَا كثر تعجبي مِنْهُ، ثمَّ قدم لي لوناً لم أدر مَا هُوَ، فَقلت: مَا هَذَا؟ قَالَ: مصارين البط محشوة بالمخ قد قلى بدهن الفستق وذر عَلَيْهِ الطبرزد. فَبَكَيْت. فَقَالَ: مَا يبكيك؟ قلت: ذكرت عليا رَضِي الله عَنهُ. بَينا أَنا عِنْده وَحضر وَقت إفطاره فَسَأَلَنِي الْمقَام، إِذْ دَعَا بجراب مختوم، قلت: مَا فِي الجراب؟ قَالَ: سويق شعير، قلت: ختمت عَلَيْهِ أَن يُؤْخَذ أَو بخلت بِهِ؟ قَالَ: لَا وَلَا أَحدهمَا، وَلَكِنِّي خفت أَن يلته الْحسن أَو الْحُسَيْن بسمنٍ أَو زيتٍ. قلت: محرم هُوَ يَا أَمِير الْمُؤمنِينَ؟ قَالَ: لَا وَلَكِن يجب على أَئِمَّة الْحق أَن يعتدوا أنفسهم من ضعفة النَّاس؛ لِئَلَّا يطغي الْفَقِير فقره، فَقَالَ مُعَاوِيَة: ذكرت من لَا يُنكر فَضله». نثر الدر في المحاضرات، أبو سعد منصور بن الحسين الرازی الآبى(م421ق)، المحقق: خالد عبد الغني محفوط، بیروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1424ق-2004م، ج1، ص207، متن کتاب؛/ و
التذكرة الحمدونية، محمد بن الحسن بن محمد بن علي بن حمدون البغدادی(م562ق)، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1417ق، ج1، ص69، متن کتاب؛/ و
ينابيع المودة لذو القربى، سليمان بن ابراهيم القندوزی، قم، دار الاسوة، ج1، ص447، متن کتاب.
[9]. «وكان يأتدم إذا ائتدم بخل أو بملح، فإن ترقى عن ذلك فببعض نبات الارض، فإن ارتفع عن ذلك فبقليل من ألبان الابل، ولا يأكل اللحم إلا قليلا ويقول: لا تجعلوا قلوبكم مقابر الحيوان». بحار الأنوار، العلامة محمد باقر المجلسی، تحقيق: السيد إبراهيم الميانجي ، محمد الباقر البهبودی، چاپ سوم، ١٤٠٣ق-١٩٨٣م، ج41، ص148، متن کتاب.
[10]. «جالِسِ الْفُقَراءَ تَزْدَدْ شُكْراً». غرر الحكم و درر الكلم، عبد الواحد بن محمد تميمى آمدى(م550ق)، محقق: سيد مهدى رجائى، قم، دار الكتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق، ص336، متن کتاب.
[11]. به عنوان نمونه: در نامه به عثمان بن حنیف والی بصره او را در همنشینی با ثروتمندان سرزنش و مذمت فرمود: «أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ ـ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا ـ تُسْتَطَابُ لَكَ الأَلْوَانُ وتُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ ومَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ ـ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وغَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ ...». نهج البلاغه، پیشین، ص426، نامه 45، متن کتاب.
[12]. «علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن سيف بن عميرة، وسلمة صاحب السابري، عن أبي أسامة زيد الشحام، عن أبي عبد الله (عليه السلام) أن أمير المؤمنين (عليه السلام) أعتق ألف مملوك من كد يده». کافی، شیخ محمد بن یعقوب کلینی، محقق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1367ش، چاپ سوم، ج5، ص74، ح4، متن کتاب
«و لقد أعتق ألف عبد من كد يده كل منهم يعرق فيه جبينه و تحفى فيه كفه». شرح نهج البلاغة، ابن ابي الحديد المعتزلی، قم، مکتبة آیة الله العظمی المرعشي النجفي (ره)، ج4، ص110، متن کتاب
[13]. امالی، شیخ صدوق، تهران، کتابفروشی اسلامیه،1380ق، ص169.
امیرالمومنین(علیهالسلام) به عنوان حاکمی الهی، خود را همگون و همسان ضعفاء و مستمندان جامعه قرار میداد تا آنکه آنان احساس غریبی نسبت به حاکم جامعه نداشته باشند در حالیکه او هم از آنجهت که با همت بلندش، تولیدکننده اقتصادی بود و هم از آنجهت که حاکم و خلیفه مسلمین بود میتوانست معاشش را همچون معاش متمولین قرار دهد اما شدیدترین زهد را سیره خود قرار داده تا ضعیفترین و فقیرترین افراد جامعه نیز احساس همزیستی با ایشان نمایند. او ثروت و مالش را در راه خدا به فقرا و نیازمندان میبخشید.
نظرات
سلام علیکم
موضوع بسیار خوب انتخاب شده بود، ولی کاش به قسمت اموال آن حضرت بیشتر اشاره میکردید تا موضوع برای مخاطب پررنگ تر بشه که آن حضرت از در آمد خوب و مناسبی برخوردار بودن (مانند چاههای که حفر کردن و نخلستانهایی که آباد کردن و ...) ولی با این وجود در حد قشر پایین جامعه زندگی میکردند.
خدا ان شاء الله به شما توفیق بیشتری عنایت کنه موفق باشید