عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی
اگر مقدار در معنا و مفهوم نسخ در آیات و فرهنگ قرآن دقت و تأمل نماییم هیچ گونه چالش ذهنی به وجود نخواهد آمد، چرا که نسخ یک آیه به این معنا نیست که آیه قبلی دارای خلل و یا ضعف بوده به این معنا بوده باشد، بلکه به این معنا است که برای یک بازه زمانی بهترین نسخه و برنامه ای که می شد ارائه داده همان آیه قبلی بود و در زمان بعد از آن نیز بنا بر مصلحت و حکمت موجود نیاز به یک فرایند و برنامه متفاوت است، از لحاظ عقلی هم این مطلب قابل فهم و درک هست. برای درک و تقریب به ذهن یک مثال می زنم مثل این می ماند که ما در یک بازه ای با عده ای مردم مواجه هستیم که برای درمان و رفع بیماری آنها باید یک نسخه و فرمولی را ارائه دهیم، ولی در زمان بعدی بعد از گذشت یک بازه زمانی یا همین مردم در اثر رشد و بلوغ و یا مسائل دیگر نیازمند به یک فرمول و برنامه جدید هستند، حکمت و عقل ایجاب می کرد که براساس نیاز برنامه ارائه می شد.
شما رو ارجاع می دهم در معنای نسخ در آیات دقت و تأمل فرمایید: « نسخ در قرآن، بیان پایان زمان اعتبار حکم منسوخ است به این معنی که مصلحت جعل و وضع حکم اولی مصلحتی محدود و موقت باشد و طبعاً اثرش نیز که حکم است محدود و موقت در میآید و پس از چندی حکم دومی میآید و خاتمه یافتن مدت اعتبار حکم اولی را اعلام میکند »[1]
در واقع خداوند عالماً و عامداً حکم اول را میفرستد و خود میداند که آن موقت و زماندار است، اگرچه این زمانداری آن بر بندگان یا حتی پیامبر پوشیده باشد. سپس چون زمان آن سررسید، حکم دوم را که متضمن تبدیل (اعم از تشدید یا تضعیف) حکم اول است فرومیفرستد [2]
برای فهم و درک بهتر مساله نسخ در قرآن لطفا این لینک مطالبی که برای شما ارجاع داده می شود را مطالعه فرمایید.
https://www.btid.org/fa/news/51617
[1]. طباطبایی، قرآن در اسلام، ۱۳۷۶ش، ص۴۱.
[2]. قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه: بهاءالدین خرمشاهی، ص۱۷.
عرض سلام و ادب خدمت شما پرسشگر گرامی پاسخ سوال خود را می توانید در ادرسی که به شما ارائه می شود مشاهده فرمایید،
http://btid.org/node/127847
ارائه تعاریفی در خصوص تفال و استخاره بیان شده
با سلام و عرض ادب
بهترین کار این هست که هیچ وقت زمینه عصبانیت و ناراحتی ایشان را فراهم نکنید و از تبعات نفرین والدین باید ترسید، و مقداری باید اون رو جدی گرفت بهترین کار تلاش برای خوشحال کردن ایشان هست
با سلام و عرض ادب خدمت شما پرسشگر گرامی علامه طباطبایی در طی جواب تفصلی پاسخ سوال شما را این چنین بیان داشته است:
مراد از علم به اسماء و اينكه مسميات، حقائق و موجودات خارجى و داراى حيات و علم بودهاند
(وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها، ثُمَّ عَرَضَهُمْ) اين جمله اشعار دارد بر اينكه اسماء نامبرده، و يا مسماهاى آنها موجوداتى زنده و داراى عقل بودهاند، كه در پس پرده غيب قرار داشتهاند، و به همين جهت علم به آنها غير آن نحوه علمى است كه ما باسماء موجودات داريم، چون اگر از سنخ علم ما بود، بايد بعد از آنكه آدم بملائكه خبر از آن اسماء داد، ملائكه هم مثل آدم داناى بان اسماء شده باشند، و در داشتن آن علم با او مساوى باشند، براى اينكه هر چند در اين صورت آدم به انان تعليم داده، ولى خود آدم هم به تعليم خدا آن را آموخته بود. پس ديگر نبايد آدم اشرف از ملائكه باشد، و اصولا نبايد احترام بيشترى داشته باشد، و خدا او را بيشتر گرامى بدارد، و اى بسا ملائكه از آدم برترى و شرافت بيشترى ميداشتند.
و نيز اگر علم نامبرده از سنخ علم ما بود، نبايد ملائكه بصرف اينكه آدم علم باسماء دارد قانع شده باشند، و استدلالشان باطل شود، آخر در ابطال حجت ملائكه اين چه استدلالى است؟ كه خدا به يك انسان مثلا علم لغت بياموزد، و آن گاه وى را برخ ملائكه مكرم خود بكشد، و بوجود او مباهات كند، و او را بر ملائكه برترى دهد، با اينكه ملائكه آن قدر در بندگى او پيش رفتهاند كه، (لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ، از سخن خدا پيشى نمىگيرند، و بامر او عمل مى كنند)،[سوره انبياء آيه 27] آن گاه باين بندگان پاك خود بفرمايد: كه اين انسان جانشين من و قابل كرامت من هست، و شما نيستيد؟
آن گاه اضافه كند كه اگر قبول نداريد، و اگر راست مىگوييد كه شايسته مقام خلافتيد، و يا اگر در خواست اين مقام را مىكنيد، مرا از لغتها و واژه هايى كه بعدها انسانها براى خود وضع مى كنند، تا بوسيله آن يكديگر را از منويات خود آگاه سازند، خبر دهيد. علاوه بر اينكه اصلا شرافت علم لغت مگر جز براى اين است كه از راه لغت، هر شنوندهاى بمقصد درونى و قلبى گوينده پى ببرد؟ و ملائكه بدون احتياج به لغت و تكلم، و بدون هيچ واسطهاى اسرار قلبى هر كسى را ميدانند، پس ملائكه يك كمالى ما فوق كمال تكلم دارند. و سخن كوتاه آنكه معلوم ميشود آنچه آدم از خدا گرفت، و آن علمى كه خدا بوى آموخت، غير آن علمى بود كه ملائكه از آدم آموختند، علمى كه براى آدم دست داد، حقيقت علم باسماء بود، كه فرا گرفتن آن براى آدم ممكن بود، و براى ملائكه ممكن نبود، و آدم اگر مستحق و لايق خلافت خدايى شد، بخاطر همين علم باسماء بوده، نه بخاطر خبر دادن از آن، و گر نه بعد از خبر دادنش، ملائكه هم مانند او با خبر شدند، ديگر جا نداشت كه باز هم بگويند: ما علمى نداريم، (سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا، إِلَّا ما عَلَّمْتَنا، منزهى تو، ما جز آنچه تو تعليممان دادهاى چيزى نمىدانيم). پس از آنچه گذشت روشن شد، كه علم باسماء آن مسميات، بايد طورى بوده باشد كه از حقايق و اعيان وجودهاى آنها كشف كند، نه صرف نامها، كه اهل هر زبانى براى هر چيزى مىگذارند، پس معلوم شد كه آن مسميات و ناميده ها كه براى آدم معلوم شد، حقايقى و موجوداتى خارجى بوده اند، نه چون مفاهيم كه ظرف وجودشان تنها ذهن است، و نيز موجوداتى بوده اند كه در پس پرده غيب، يعنى غيب آسمانها و زمين نهان بوده اند، و عالم شدن بان موجودات غيبى، يعنى آن طوريكه هستند، از يك سو تنها براى موجود زمينى ممكن بوده، نه فرشتگان آسمانى، و از سوى ديگر آن علم در خلافت الهيه دخالت داشته است. كلمه (اسماء) در جمله (وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها) الخ، از نظر ادبيات، جمعى است كه الف و لام بر سرش در آمده، و چنين جمعى به تصريح اهل ادب افاده عموم مىكند، علاوه بر اينكه خود آيه شريفه با كلمه (كلها، همهاش) اين عموميت را تاكيد كرده.در نتيجه مراد بان، تمامى اسمايى خواهد بود كه ممكن است نام يك مسما واقع بشود، چون در كلام، نه قيدى آمده، و نه عهدى، تا بگوئيم مراد، آن اسماء معهود است. از سوى ديگر كلمه: (عرضهم، ايشان را بر ملائكه عرضه كرد)، دلالت مىكند بر اينكه هر يك از آن اسماء يعنى مسماى بان اسماء، موجودى داراى حياة و علم بوده اند، و در عين اينكه علم و حياة داشتهاند، در پس حجاب غيب، يعنى غيب آسمانها و زمين قرار داشته اند. گو اينكه اضافه غيب به آسمانها و زمين، ممكن است در بعضى موارد اضافه تبعيضى باشد، و لكن از آنجا كه مقام آيه شريفه مقام اظهار تمام قدرت خداى تعالى، و تماميت احاطه او، و عجز ملائكه، و نقص ايشان است، لذا لازم است بگوئيم اضافه نامبرده (مانند اضافه در جمله خانه زيد-) اضافه ملكى باشد.
در نتيجه مى رساند: كه اسماء نامبرده امورى بوده اند كه از همه آسمانها و زمين غايب بوده، و بكلى از محيط كون و وجود بيرون بوده اند.وقتى اين جهات نامبرده را در نظر بگيريم، يعنى عموميت اسماء را، و اينكه مسماهاى بان اسماء داراى زندگى و علم بوده اند، و اينكه در غيب آسمانها و زمين قرار داشته اند، آن وقت با كمال وضوح و روشنى همان مطلبى از آيات مورد بحث استفاده مى شود
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی
اگر به طور دقیق متن را مطالعه فرمایید به گوشه ای از سوالاتی که مطرح کرده اید دست خواهید یافت، ولی این چنین که ما بتوانیم دقیقه و ساعت نزول آیات را هم استخراج کنیم البته به نظر نمی رسد که دقیقه و ساعت نزول آیات نیز تأثیر تربیتی برای مخاطب داشته باشد.
عرض سلام و ادب و احترام هر چند منکر تأثیر و اثر بخشی به همراه داشتن آیات و اذکار الهی نیستیم، ولی اثر بخشی واقعی زمانی تحصیل خواهد شد که قلب را درگیر و همراه بکنه به عبارتی باید قلب مأنوس و همراه با ذکر الهی باشه نه صرفا جسم انسان موفق باشید
عرض سلام و ادب و احترام هر چند منکر تأثیر و اثر بخشی به همراه داشتن آیات و اذکار الهی نیستیم، ولی اثر بخشی واقعی زمانی تحصیل خواهد شد که قلب را درگیر و همراه بکنه به عبارتی باید قلب مأنوس و همراه با ذکر الهی باشه نه صرفا جسم انسان موفق باشید
عرض سلام و ادب و احترام:
ان شالله که هیچ وقتی این چنین اتفاقی به وقوع نپیوندد، ولی قاعدتا در صورت بروز این چنین خطای اخلاقی باید جلوی اون گرفته بشه با امر به معروف و نهی منکر و حفظ ابروی همسرتون، در این چنین فضایی اگه هوشمندانه، اخلاقی، منطقی و برخورد بشه به نوعی که مانع بروز خطا بشه خالی از اجر نخواهد شد.
Páginas