چکیده:ایمان و اسلام ابوطالب از دیرباز میان شیعه و سنى، محل بحث و نزاع بوده؛ اما سمت و سوى مباحث از نگاه تاریخى، به مسأله كلامى تغییر مسیر داده است. در عرصه مجادلات حدیثى، هر دو فرقه، ابوابى را در مجامع حدیثى به موضوع ایمان ابوطالب اختصاص دادهاند كه در كتاب «الحجّة» از اصول كافى، روایتهایى در این باره و جایگاه او در مراحل گوناگون زندگى حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است.
ایمان و اسلام ابوطالب از دیرباز میان شیعه و سنى، محل بحث و نزاع بوده؛ اما سمت و سوى مباحث از نگاه تاریخى، به مسأله كلامى تغییر مسیر داده است. در عرصه مجادلات حدیثى، هر دو فرقه، ابوابى را در مجامع حدیثى به موضوع ایمان ابوطالب اختصاص دادهاند كه در كتاب «الحجّة» از اصول كافى، روایتهایى در این باره و جایگاه او در مراحل گوناگون زندگى حضرت رسول(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده است.[1] در دیگر كتب روایی نیز روایات بسیارى وجود دارد كه بر اساس آنها، شیعه مدعى است ابوطالب دارای ایمان بوده است.[2]
منابع تاریخى و حدیثى اهل سنت نیز چند نكته را ذکر کرده و قطعی میدانند:
1. سرپرستى ابوطالب از پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)؛
2. حمایت او از آن حضرت در برابر مشركان و از بین رفتن امنیت حضرت با مرگ ابوطالب؛
ولى در باب سكوتِ وى هنگامِ احتضار و بر زبان نیاوردن شهادتین، اختلاف دارند؛ هر چند روایتهایى كه نشان مىدهد كلمه شهادتین را بر زبان آورده، از دید آنان پنهان نمانده است.[3]
بر اساس روایتهاى تاریخى، نه تنها ابوطالب را نمىتوان در زمره افراد بىاعتنا به دعوت نبوى شمرد، بلكه به گواهى تاریخ، خلق و خو و رفتار فردى ـ اجتماعى پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در سالهاى پیش از بعثت، اثر تربیت خاندانى است كه به پاىبندى به آیین حنیف، شرافت، پاكدامنى و سخاوت شهره بودند و ابوطالب، رئیس چنین خاندان بزرگوارى بوده است. توفیق نسبى دعوت اسلامى در مكه بدون یاورى ابوطالب ممكن نبود. خدمت و هنر ابوطالب آن بود كه نزاع پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با قریش را به نزاعى میان دو طایفه مهم و معتبر تبدیل ساخت و با این تدبیر، پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) را در آماج نزاعها و مخالفتها تنها رها نكرد.[4]
از زاویهی كلامى، یکی از عالمان بزرگ اهل تسنن در توضیح ایمان ابوطالب میگوید: «ایمان، تصدیقِ قلبى و اسلام، اداى تكالیف ظاهرى شرعى است؛ بنابراین، اسلام و ایمان هر دو در كسى پیدا مىشود كه شهادتین را بر زبان جارى سازد و آن را در قلب نیز تصدیق كند. اسلام آنگاه از ایمان جدا مىشود كه شخصى فقط به تكالیف ظاهرى تن دهد؛ مانند منافقان. جدایى ایمان نیز از اسلام، زمانى است كه كسى فقط تصدیقِ قلبى داشته باشد. اگر ایمان باطنى وجود داشته و تكذیب ظاهرى نیز از روى كینه و دشمنى باشد، ایمانِ باطنى سودى ندارد؛ ولى اگر عدمِ اطاعت ظاهرى و عدم اقرار زبانى، به سببِ عذرى باشد، ایمانِ باطنى سودمند است و یكى از عذرهاى عدم اطاعت ظاهرى از اسلام، ترس از ستمگر است؛ مانند ماجراى ابوطالب».[5]
بنی امیه و جعل روایات بر علیه ابوطالب:
به نظر پژوهشگران منصف مانند «زینى دحلان» مفتى مکه و از علماى بزرگ اهل سنت و سید «محسن امین» [6] روایاتى كه درباره عدم ایمان ابوطالب نقل مىشود، نمىتواند درست باشد؛ بلكه ساخته و پرداخته قضایایى است كه در آن، رقابت و تفاخر میان خاندانهاى بنىامیه و بنىهاشم در یك دوره و بنىعباس و علویان در دوره دیگر به اوج خود رسیده بود.
طرفداران بنىامیه كه در منابر و مساجد به امیرالمومنین(علیهالسلام) ناسزا مىگفتند و روایات و احادیثى در ذم او جعل مىكردند، آزادانه به تبلیغات بر ضد حضرت و خاندان او مىپرداختند و علویان و شیعیان نیز جرأت رد و انكار نداشتند.
این احادیث به دو دلیل براى پایین آوردن مقام امیرالمومنین(علیهالسلام) و زدودن افتخارات خاندان او جعل و وضع شده است:
1. انكار افتخار امیرالمومنین(علیهالسّلام) كه پدرش در شكوفایى اسلام نقش آفریده بود؛ در مواجهه با معاویه كه پدرش از دشمنان سرسخت پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود و در فتح مكه به ناچار مسلمان شده بود؛
2. تلاش بنىعباس كه سر سلسله آنان نیز در مكه هنوز مسلمان نشده بود؛ در مقابله با علویانِ مدعى خلافت كه به ابوطالب نسب مىبردند.[7]
حاصل آنکه ابوطالب از مومنین به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) بود و همانطور كه اشاره شد، هدف از طرح اين مسأله، جز طعن در فرزندان ابوطالب و به ويژه امیرالمومنین(عليهالسلام) چيز ديگري نيست. به همين دليل، شيعيان اهل بيت(عليهمالسلام) در ايمان ابوطالب اتفاق نظر دارند. از اين رو، عدهای از علمای اماميه، مانند شيخ طوسی، مرحوم طبرسی، سيد بن طاووس، علامه مجلسی و... درباره ايمان ابوطالب، اجماع دارند و معتقدند كه او در ابتدای امر رسالتِ پيامبر(صلّياللهعليهوآله) به او ايمان آورد و هرگز بر بتی سجده نكرد.[8]
بنابراین حکام اموی برای انکار افتخارات امیرالمومنین(علیهالسلام) در دوران پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) به ابوطالب اتهام عدم ایمان زدند و حکام عباسی برای مشروعیت دادن به حکومت غاصبانه خود و انتصاب خود به پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) و اثبات این موضوع که آنها از علویان مدعی حکومت، در خلافت مقدمترند، اتهام عدم ایمان را گسترش دادند.
......................................................
برای مطالعه بیشتر به این کتب مراجعه فرمایید:
1. ابوطالب حامی الاسلام/ باقر شریف قرشی.
2. ایمان ابیطالب/ شیخ مفید.
پینوشت
[1]. الكافى، ج 1، ص 440ـ454.
[2]. المیزان، ج 7، ص 57ـ59.
[3]. السیر والمغازى، ص 238؛ السیرة النبویه، ج 2، ص 418.
[4]. البدایة والنهایه، ج 3، ص 98.
[5]. اسنىالمطالب، ص 1.
[6]. السیرة النبویة والآثار المحمدیة، ج1، ص43 و الذریعه، ج 2، ص 511.
[7]. الذریعه، ج 2، ص 511..
[8]. براي به دست آوردن نظرات علما ر.ك: شيعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ص674-675.