آيا ابوطالب به پيامبر ايمان آورد؟

07:57 - 1393/08/07

چکیده: بسياري از علماي اسلام، با پيروي از اهل بيت همگي اتّفاق دارند كه ابوطالب يكي از افراد با ايمان و برجستة اسلام بوده است وبرخي از دانشمندان اهل سنّت چون «زيني رحلان» مفتي مكه، درباره ايمان ابوطالب كتاب نوشته وبه شبهات پاسخ داده اند.

با مطالعه در زندگي ابوطالب و تامل در نحوه حمايتش ازپيامبر، اين پرسش مطرح مي شود كه چه عاملي او را وادار كرد تا در راه اسلام وحمايت ازپيامبر ايثارگريهاي بي مانندي نموده وازجان و مال و رياست قبيله، گذشته و همة اين ها را وخود را به مخاطره بيندازد. آيا اين همه فداكاري هاي ابوطالب را مي توان به پاي خويشاوندي وي با پيامبرگذاشت، چون پيامبر خويشاوندان وعموهاي زيادي داشت و اكثر قريش با او قرابت داشتند.

معاندان ودشمنان اميرمومنان درباره ايمان ابوطالب به پيامبر ايجاد شبهه كرده اند، درپاسخ به اين شبهه كتابهاي فروان بااستدلال هاي استواري نوشته شده. دراينجا به برخي از آنها به اختصار اشاره مي شود:
1. ايثار وخود گذشتگي هاي بي نظير او علّت همة اين جانبازي هاي و اعتقاد راسخ او نسبت به نبوّت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي باشد. صفحات زندگي ابوطالب نشان مي دهد كه او چهل و دو سال تمام پيامبر را ياري نمود. ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد «هرگاه ابوطالب و فرزند او نبود، هرگز دين، قد راست نمي كرد.(1) او در راه حفظ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ از پا ننشست و سه سال آوارگي و زندگي در كوه ها و دره ها را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد. او راضي بود تمام فرزندانش كشته شوند ولي پيامبر زنده بماند. او در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمّد(ص) را به شما توصيه مي كنم، زيرا او امين قريش و راستگوي عرب، و حائز تمام كمالات است آئيني آورد كه دل ها بدان ايمان آورد...»(2)
2.گواهي آثارواشعار و سروده ها: ،علاوه بررفتار آثاري كه ازابوطالب برجاي مانده گواهي بر ايمان و اخلاص او مي دهد كه به ابياتي از آن ها اشاره مي شود:
وقتي علي عليه السلام خبر مرگ ابوطالب را به پيامبر صلي الله عليه و آله داد، وي سخت گريست و به علي عليه السلام دستور غسل و كفن و دفن داد و از خداوند براي او طلب مغفرت نمود.
نبيّ كموسي والمسيح بن مريم ليعلم خيارالناس انّ محمداً
فكل بأمراللّه يهدي و يعصم.(3) اتانابهدي مثل ما اتيا به
اشخاص شريف و فهميده بدانند كه محمد صلي الله عليه و آله بسان موسي و مسيح، پيامبر است. او هدايت را براي ما به ارمغان آورد، همان گونه كه مسيح و موسي و تمام پيامبران به فرمان خدا مردم را راهنمايي و از گناه باز مي دارند.ابوطالب نه تنها پيامبري محمد را پذيرفته بلكه ازاساس نبوت را كه يكي از اصول دين است ، آنرا به ديگران مي شناساند.
امانيكم هذي كاحلام نائم تمنيتم ان تقتلوه و انما
و من قال لايقرع بها من نادم نبيّ اتاه الوحي من عند ربّه
اي سران قريش! تصور كرده ايد كه مي توانيد بر او دست يابيد، در صورتي كه آرزويي را كه در سر مي پرورانيد، كم تر از خواب هاي آشفته نيست. او پيامبر است و از ناحيه خداوند بر او وحي نازل مي شود و كسي كه جواب منفي بدهد، انگشت پشيماني به دندان خواهد گرفت.
رسولاً كموسي خطّ في اوّل الكتب الم تعلموا انّا وجدنا محمداً
و لاحيف فيمن خصّه اللّه بالحبّ و انّ عليه في العباد محبّة
اي قريش! آيا نمي دانيد كه ما او را مانند موسي، پيامبر مي دانيم و نام و نشان او در كتاب هاي آسماني قيد گرديده است. و بندگان خدا محبت مخصوص به وي دارند و نبايد درباره كسي كه خدا محبت او را در دل ها به وديعت گذارده است، تأسف خورد. حتي اوسد في التراب دفينا واللّه لن يضلوا اليك بجمعهم
وابشربذاك وقر منك عيونا فاصدع بامرك ماعليك غضاضة
ولقد دعوت و كنت ثم امينا ودعوتني و علمت انّك ناصحي
من خير اديان البرية دينا و لقد علمت انّ دين محمد صلي الله عليه و آله
اي برادر زاده ام هرگز قريش به تو دست نخواهند يافت و تا آن روزي كه لحد را بستر كنم و در ميان خاك بخوابم، دست از ياري تو برنخواهم داشت.
آنچه را مأموري، آشكار كن و از هيچ چيز مترس و بشارت ده و چشماني را روشن ساز. مرا به آئين خود خواندي و مي دانم تو پند دهنده من هستي و در دعوت خود امين و درستكاري. حقا كه كيش محمد صلي الله عليه و آله از بهترين آيين هاست!(4)
از اشعار معروف ابوطالب كه دلالت بر ايمان او دارد، قصيده هاي «لاميه» و «ميمنه» او مي باشد:
واحببته حبّ الحبيب المواصل لعمري لقد كلّفت وجداً باحمد
ودافعت عنه بالذري والكواهل وجدت بنفسي دونه فحميته
واظهر ديناً حقاً غير باطل(5) وايّده ربّ العباد بنصره
به جان خودم! به قدري به واسطه وجود احمد صلي الله عليه و آله در وجد و سرور غوطه ورم كه وجد را به زحمت آورده ام. زيرا او را به قدري دوست مي دارم مانند كسي كه دوست خود را به سينه گرفته باشد. جان خود را نثار او كنم و حمايت از او نمايم به اعضاي رئيسه و غير رئيسه خود. خداوند او را پاينده بدارد كه جمال اهل دنيا است و نقمت دشمنان و زينت هر كوي و محفل است. پروردگار بندگان او را با توفيقات خود تأييد و ياري نمود و ظاهر و محقق كرد دين حقي را كه باطل در او راه نداشت. از ديگر اشعار او كه صراحت بر ايمان ابوطالب دارد، شعري است كه ابن ابي الحديد در جلد سوم شرح نهج البلاغه آورده است:
انّي علي دين النّبيّ احمد يا شاهد اللّه عليّ فاشهد
من ضلّ في الدّين فانّي مهتد
«اي گواهان! شاهد باشيد كه من بر دين پيغمبر خدا احمد صلي الله عليه و آله استوارم. هركس از آن خارج است، باشد. من به او هدايت شدم.»
هريك از اين قطعات، قسمت كوچكي از عقائد مفصل و نغز ابوطالب است كه هريك به تنهايي در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آن كافي است.
«اشخاص شريف و فهميده بدانند كه، محمّد(ص) بسان موسي و عيسي پيامبر است. همان نور آسماني را كه آن دو نفر داشتند او نيز دارد. او پيامبر است، وحي از ناحية خدا بر او نازل مي كرد و كسي كه اين را انكار كند انگشت پشيماني به دندان خواهد گرفت. خطاب به پيامبرگفت: برادر زاده ام! هرگز قريش به تو دست نخواهد يافت و من دست از ياري تو بر نخواهم داشت، به آن چه مأموري آشكار كن، از هيچ چيزي مترس... مرا به آئين خود دعوت كردي و در اين دعوت خود امين و درست كاري، حقا كه كيش محمّد(ص) از بهترين آئين هاست...»(6) آري هريك از اين اشعار در اثبات ايمان و اخلاص گوينده آن ها كافيست ولي از آن جا كه دستگاه تبليغاتي سازمان هاي اموي و عباسي پيوسته بر ضد آل ابوطالب درتلاش بودند تا ازفضايل علي كاسته وخود را به او برسانند. از اين روي گروهي عداوت خودرا با علي از پدر او شروع كرده وجرياني منحرف درتاريخنگاري بوجود آوردند.
3. گواهي اهل بيت و نزديكان ابوطالب : درمرحله اول پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه صداقت او مورد تاييد قرآن مي باشد اطمان ابوطالب راتصديق فرمود و علي ـ عليه السّلام ـ و ديگر ائمه ـ عليهم السّلام ـ بر ايمان او تأكيد كردند. امام باقر ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند «ايمان ابي طالب، بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و علي ـ عليه السّلام ـ دستور مي داد از طرف وي حج به جاي آورند»(7) آري جاي هيچ شك نيست كه هرگاه يك دهم گواهي هايي كه بر ايمان و اسلام ابوطالب در تاريخ و منابع معتبر ديگر آمده، دربارة يك فرد ديگري دور از كينه و بغض، آورده بودند همه به اتّفاق ايمان و اسلام او را تصديق مي كردند.
الاصبغ بن نباته قال: سمعت أمير المؤمنين صلوات الله عليه يقول: والله ما عبد أبي ولاجدي عبدالمطلب ولاهاشم ولا عبد مناف صنما قط، قيل له: فما كانوا يعبدون؟ قال: كانوا يصلون إلي البيت علي دين إبراهيم عليه السلام متمسكين به.(8)
اصبغ بن نباته مي گويد: أميرالمؤمنين (ع) فرمودند: «بخدا قسم هرگز پدرم و جدم عبدالمطلب و هاشم و عبد مناف عبادت بت نكرده اند.» گفتند: «پس چه را عبادت مي كردند؟ فرمودند: به سوي كعبه نماز مي خواندند و بر دين ابراهيم و به آن متمسك بودند.
در برخي از كتب اهل تسنن(9) جملاتي در مورد حضرت ابوطالب ديده مي شود كه حكايت از كم لطفي يا كينه نويسندگان آن كتاب ها نسبت به شخصيت حضرت ابو طالب عليه السلام دارد. جاي شك نيست كه اگر يك دهم گواه هايي كه بر ايمان و اسلام ابوطالب آمده است، درباره هر فرد ديگري آمده بود، همگي بالاتفاق اسلام و ايمان او را تصديق مي كردند. ولي چگونه است كه با وجود ده ها شاهد محكم بر ايمان او، باز گروهي وي را تكفير كرده اند و حكم به كفر و عذاب او نموده اند و گفته اند كه برخي از آيات كه درباره عذاب است، در حق ابوطالب نازل گرديده است؟ !
به راحتي مي توان فهميد كه هدف از طرح اين مسأله، جز طعن فرزندان ابوطالب، به ويژه اميرمؤمنان علي عليه السلام چيز ديگري نيست. برخي از نويسندگان اهل تسنن براي اين كه بهتر بتوانند ابوطالب را تكفير كنند، دامنه بحث را به پدران پيامبر صلي الله عليه و آله كشانيده اند و پدر و مادر آن حضرت را نيز غير مؤمن قلمداد نموده اند.(10)
مسلم است كه در موضوع نسب و نژاد، بعد از شخص خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله كسي به شرافت علي عليه السلام نمي رسد. به قدري نسبت و نژاد آن حضرت پاك و درخشان است كه برخي از متعصبين، مانند: علاءالدين قوشچي، جاحظ و سعدالدين تفتازاني گفته اند: ما از كلمات علي عليه السلام كه فرموده است: «نحن اهل البيت لايقاس بنا احد». ما اهل بيت رسول اللّه هستيم كه احدي را نتوان به ما قياس كرد، درحيرتيم.
احمدبن محمدكرزي بغدادي مي گويد: از عبداللّه بن احمد بن حنبل شنيدم كه گفت: «وقتي در مورد فضيلت صحابه از پدرم، احمدبن حنبل سؤال كردم، گفت: ابوبكر، عمر و عثمان.
گفتم: پس جايگاه علي ابن ابي طالب عليه السلام كجاست؟
پدرم گفت: «هو من اهل البيت لايقاس به هؤلاء».
علي عليه السلام ازاهل بيت پيامبر است وصحابه را نبايد با او قياس كرد.
امام احمدبن حنبل در كتاب مسند خود، ميرسيدعلي همداني شافعي در كتاب «موده القربي» ابن مغازلي شافعي در مناقب و محمدبن طلحه شافعي در كتاب «مطالب السؤل» نقل كرده اند:
پيامبراكرم صلي الله عليه و آله فرمود: من و علي نوري بوديم در اختيار قدرت خداي تعالي، چهارده هزار سال قبل از خلقت آدم. پس چون خداوند آدم را خلق نمود، ما را كه نور بوديم، در صلب آدم قرار داد و ما در صلب آدم پيوسته باهم بوديم، تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شديم. پس در من، نبوت و در علي، خلافت را ظاهر ساخت.(11)
اين حديث را بسياري از علماي اهل تسنن از جمله خوارزمي در فصل چهارم مناقب. ـ ابن جوزي در تذكره الخواص، ابن صباغ مالكي در فصول المهمه، گنجي شافعي در كفايه الطالب، ابن ابي الحديد در جلد دوم شرح نهج البلاغه، شيخ سليمان بلخي حنفي در ينابيع المودة، حمويني دركتاب فرائدالسّمطين.نقل كرده اند.
از طرف ديگر، طبق آنچه كه از كتب تاريخي و انساب استخراج مي شود، نياكان حضرت علي عليه السلام برخلاف ديگران، همگي تا آدم ابوالبشر عليه السلام موحد و خدا پرست بودند و در صلب و رحم ناپاكي قرار نگرفتند.
راه دوم. طرز رفتار و كردار او در ميان جامعه
راه دوم، نوع رفتار ابوطالب با پيامبر صلي الله عليه و آله و نحوه فداكاري ودفاع او از ساحت اقدس رسول خداست. هر كدام از آن خدمات مي تواند آيينه فكر و روشنگر روحيات او باشد، زيرا ابوطالب شخصيتي است كه راضي نشد برادر زاده او دل شكسته شود و علي رغم تمام موانع و نبود امكانات، زحمت بردن او را به شام پذيرفت.
پايه اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن حد است كه او را همراه خود به مصلّي برد و خدا را به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبيد. وي در راه حفظ رسول خدا صلي الله عليه و آله از پاي ننشست و سه سال زندگي در شكاف كوه و اعماق دره را بر رياست و سيادت مكه ترجيح داد، تا آن جا كه اين وضعيت او را فرسوده ساخت و باعث رحلت او گرديد.
ايمان او به رسول خدا صلي الله عليه و آله به قدري محكم بود كه راضي شد تمام فرزندانش كشته شوند، ولي پيامبر صلي الله عليه و آله زنده بماند.
ابوطالب شب ها علي را در رختخواب پيامبر صلي الله عليه و آله مي خوابانيد تا اگر سوء قصيدي دركار باشد، به پيامبر صلي الله عليه و آله اصابت نكند. او حاضر شد تمام سران قريش به عنوان انتقام كشته شوند و طبعاً تمام قبيله بني هاشم نيز كشته مي شد.(12)
موضع ابوطالب در آغاز بعثت
روزي كه پيامبر صلي الله عليه و آله تمام خويشاوندان خود را جمع كرد و آيين اسلام را بر آنان عرضه نمود، ابوطالب به او گفت: «برادر زاده ام! قيام كن! تو والامقامي! حزب تو گرامي ترين حزب هاست! تو فرزند مرد بزرگي هستي! هرگاه زباني تو را آزار دهد، زبان هاي تيزي به دفاع تو برمي خيزد. به خدا سوگند! اعراب مانند خضوع بچه حيوان نسبت به مادرش در پيشگاه تو خاضع خواهند شد.»(13)
از آن جا كه اهل خانه بهتر مي دانند كه درخانه چيست و چه مي گذرد، ايمان ابوطالب را بايد از زبان اهل بيت عليهم السلام شنيد:
.ـ يا عم ربّيت صغيرا و كفّلت يتيما و نصرت كبيرا فجزاك الله عني خيرا.(14)
اي عمو در كوچكي مرا تربيت نمودي و در يتيمي مرا كفالت كردي و در بزرگي ام مرا ياري نمودي پس خداوند بهترين پاداشها رابه تو عنايت كند.
و همچنين فرمودند: من در قيامت شفيع پدر، مادر و عمويم ابوطالب هستم.(15)
وقتي علي عليه السلام خبر مرگ ابوطالب را به پيامبر صلي الله عليه و آله داد، وي سخت گريست و به علي عليه السلام دستور غسل و كفن و دفن داد و از خداوند براي او طلب مغفرت نمود.
امام علي(ع):
والذي بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع ابي في كل مذنب علي وجه الارض لشفّعه الله.(16)
قسم به كسي كه محمد را به حق به پيامبري برگزيد اگر پدرم در حق تمام گناهكاران روي زمين شفاعت كند، خداوند مي پذيرد. اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهند ايمان ابوطالب فزوني خواهد داشت.(17)
در محضر امام سجاد عليه السلام از ايمان ابوطالب سخن به ميان آمد. آن حضرت فرمود: در شگفتم كه چرا مردم در اخلاص او ترديد دارند، در صورتي كه هيچ زن مسلماني نبايست بعد از اسلام آوردن در حباله شوهر كافر خود بماند و فاطمه بنت اسد كه از سابقين در اسلام است، تا هنگام مرگ ابوطالب در نكاح او بود.»
امام باقر عليه السلام فرمود: «ايمان ابوطالب بر ايمان بسياري از مردم ترجيح دارد و اميرمؤمنان دستور مي داد از طرف وي حج به جا آورند.(18)
امام صادق عليه السلام فرمود:
ان اصحاب الكهف اسروا الايمان و اظهروا الكفر فاتاهم الله اجرهم مرتين و ان اباطالب اسروا الايمان واظهر الشرك فاتاه الله اجره مرتين.
«حضرت ابوطالب بسان اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و تظاهر به شرك مي نمودند. از اين جهت دوبار مأجور خواهند بود.»(19)
حضرت عبدالعظيم حسني در نامه اي از محضر امام رضا عليه السلام در مورد ايمان ابوطالب سؤال نمود. امام رضا عليه السلام در جواب فرمود:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم. اگر در ايمان ابوطالب شك كني، سرنوشت تو آتش جهنّم است.»(20)
عن ابي عبداللّه الصادق عليه السلام قال: نزل جبرئيل عليه السلام علي النبي صلي الله عليه و آله فقال: يا محمد! انّ ربّك يقرئك السلام و يقول: انّي قد حرّمت النّار علي صلب اَنزلك و بطن حملك و حجركفلك فالصلب صلب ابيك ابيه عبداللّه بن عبدالمطلب و البطن الذي حملك آمنة بنت وهب و اما حجر كفلك فحجر ابي طالب.(21)
امام صادق عليه السلام فرمود: جبرئيل بر پيامبر نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند به تو سلام مي رساند و مي فرمايد: «من حرام كردم آتش را بر صلبي كه تو را حمل كرد و شكمي كه تورا پروراند و دامني كه تو را متكّفل شد. پس صلب يعني پدرت عبداللّه و شكم يعني مادرت آمنه و دامن يعني عمويت ابوطالب.»(22)
ابوطالب در واپسين لحظات - وصيت ابوطالب هنگام مرگ ابوطالب هنگام مرگ به فرزندانش چنين گفت:
من محمد را به شما توصيه مي كنم. زيرا او امين قريش و راستگوي عرب و حائز تمام كمالات است. آييني آورده است كه دل ها بدان ايمان دارند، اما زبان ها از ترس شماتت به انكار آن برخاسته است. من مي بينم كه افتادگان و ضعيفان عرب به حمايت او برخاسته، به او ايمان آورده اند و محمد به كمك آن ها برشكستن صفوف قريش قيام نموده است.
اي خويشاوندان من! از دوستان و حاميان حزب او (اسلام) باشيد. هركس او را پيروي كند، سعادتمند مي گردد و اگر اجل مرا مهلت مي داد، من حوادث و مكاره روزگار را از او دفع مي نمودم.(23)
ابوطالب در واپسين لحظه هاي عمر خود نيز دست از ياري پيامبر اكرم برنداشت. بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنين گفت: چهار تن را به ياري پيامبر سفارش مي كنم فرزندم علي و بزرگ قبيله عباس و شير خدا حمزه كه هماره از پيامبر حمايت كرده و فرزندم جعفر تا او را ياور باشيد و شما كه عزيزان من به فدايتان باد هميشه براي رسول خدا در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد.(24)
علامه اميني آخرين سخنان او را چنين بازگو مي كند:
يا معشر بني هاشم اطيعوا محمدا و صدّقوه تفلحوا و ترشدوا(25) اي جماعت بني هاشم محمد را اطاعت و تصديق كنيد رستگار و هدايت مي شويد.
و نيز گفت: محمد امين قريش است، راستگوي عرب است، داراي همه كمالات است، دلها به او ايمان دارد ولي زبانها از ترس به افكار برخاسته اند. من مي بينم كه در آينده مستضعفان را خواهد شكست. و بزرگان آن را خوار و خانه هايشان را خراب و بي پناهان را نيرومند خواهد كرد. و در آخر گفت: به او مهر ورزيد و از حمايت كنندگان حزب محمد باشيد.(26) ابوطالب بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد و اندي سال درگذشت.(27)
او را در سال 10 بعثت در كنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستان حجون به خاك سپردند.
مزار او در سال 1325 ق همراه گنبد عبدالمطلب تجديد بنا شد.(28)
نكته قابل توجه اين است كه بحث مربوط به ايمان ابو طالب وتشكيك در اسلام آن بزرگوار از ابتدا جريان داشته است و بد خواهان همواره در مقام اين بوده اند كه او را بي ايمان ونا مسلمان معرفي نمايند و حتي اين امر را منافقان در محضر امير المو منين علي عليه السلام نيز اظهار داشته اند و حضرت بدان جواب داده اند در روايتي از امام صادق آمده است:
عن الصادق عن آبائه عليهم السلام ان امير المؤمنين كان ذات يوم جالسا في الرحبة، والناس حوله مجتمعون، فقام اليه رجل فقال: ياامير المؤمنين انت بالمكان الذي أنزلك الله به وأبوك معذب في النار؟ فقال له علي بن أبي طالب: مه فض الله فاك، والذي بعث محمدا بالحق نبيا لو شفع أبي في كل مذنب علي وجه الارض لشفعه الله فيهم، أبي معذب في النار وابنه قسيم الجنة والنار؟ ! والذي بعث محمدا بالحق نبيا ان نور أبي يوم القيامة ليطفئ أنوار الخلايق كلهم الا خمسة أنوار: نور محمد صلي الله عليه واله، ونوري، ونور الحسن، ونور الحسين، ونور تسعة من ولد الحسين، فان نوره من نورنا خلقه الله تعالي قبل ان يخلق آدم عليه السلام بالفي عام امام صادق از پدر گراميشان نقل كرد كه روزي امير المومنين در فضاي مسجد نشسته بود ومردم گرد او جمع بودند كه مردي برخاسته و گفت: اي اميرالمومنين چگونه است كه شما در مكاني هستي كه خداوند شما را در آن مكان قرار داده، در حاليكه پدرت به آتش دوزخ در غذاب است؟
حضرت فرمود: خدا زبانت را ببرد ! به خدايي كه محمد را به پيامبري مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهكاران زمين را شفاعت كند خداوند آن را بپذيرد، مگر مي شود پدرم در آتش عذاب باشد و پسرش تقسيم كنند بهشت وجهنم باشد؟ قسم به آنكه محمد را به پيامبري مبعوث فرمود بي شك نور پدرم در روز قيامت همه انوار خلائق جز نور پنج نور: نور محمد، نور من ونور حسن ونور حسين و نور نه فرزند از اولاد حسين را خاموش وبي اثر مي كند، زيرا نور او از نور ماست و خداوند آن را دوهزار سال قبل از خلق آدم آفريده است.(29)
بسياري از علماي اسلام، با پيروي از اهل بيت همگي اتّفاق دارند كه ابوطالب يكي از افراد با ايمان و برجستة اسلام بوده است وبرخي از دانشمندان اهل سنّت چون «زيني رحلان» مفتي مكه، درباره ايمان ابوطالب كتاب نوشته وبه شبهات پاسخ داده اند.
درنتيجه طرز تفكر و عقيده هرشخصي را ازچند راه مي توان به دست آورد:
1 ـ بررسي آثار علمي و ادبي كه از او مانده است.
2 ـ طرز رفتار و كردار او در ميان جامعه.
3 ـ عقيده دوستان و نزديكان او.(30)براساس اين سه گواهي شك وترديدي درايمان استوار ابوطالب برپيامبر نمي ماند.

پاورقی:

1. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، چاپ بيروت، ج 14، ص 84.
2. سيرة حلبي، ج 1، ص 390. آمدي، تاريخ الخميس، ج 1، ص 339.
3. فروغ ابديت، ج 1، ص 300
4. فروغ ابديت، ج 1، ص 300
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ص 316
6. سيرة ابن هشام، بيروت، دارالکتاب العربي، ج 1، ص 373. تاريخ ابن کثير، ج 2، ص 42. ديوان ابوطالب، ص 32.
7. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، چاپ بيروت، ج 14، ص 68.
8. شیخ صدوق،کمال الدين ج1 ص174-175 باب 12 –ح32
9. از جمله اين کتابها، فصوص الحکم ماحي الدين ابن عربي عارف نماي منحرف اهل سنت است که ابوطالب پدر امير المومنين را کافر مي داند
10. الغدير، ج 7، ص 330
11. مودة القربي، (المودة الثانيه.)
12. بايد گفت در اين موقعيت از تاريخ اسلام معاويه وپدرش در کجا بودند. سيره حلبي، ج 1، ص 389.
13. جعفر سبحانی، فروغ ابديت، ج 1، ص 303.
14. علامه امينی، ابوطالب مظلوم تاريخ، ص 1.
15. سيد جعفر مرتضی، الصحيح من السيرة، ج 1، ص 134 تا 142.
16. الحجة، ص 24.
17. علامه امينی الغدير، ج 7، ص 380. نهج البلاغه، ج 14، ص 68.)
18. الغدير،همان، ج 7، ص 390
19. شرح نهج البلاغه، ج 14، ص 70. الحجة، ص 17 و 15. اصول کافي، ص 244.
20. الغدير،همان، ج 7، ص 395.
21. الغدير،همان، ج 7، ص 392.
22. دلايلي بر ايمان ابو طالب – شمس الله صفر لکي با مقداري تلخيص واضافه
23. سيره حلبي، ج 1، ص 389.
24. متشابهات القرآن از ابن شهرآشوب در تفسير سوره حج ذيل آيه ولينصرون مي باشد.
25. الغدير،همان، ج 7، ص 367
26. همان، ص 366. نيز در سيره حلبي، ج 1، ص 291 رجوع کنيد.
27. طبري، تاريخ الامم والملوک، ج 2، ص 277.
28. لبيب البيتوني، الرحلة الحجازيه، ص 95.
29. طبرسي، احتجاج ج1 ص546
30. الغدير،همان، ج 7، ص 331
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.