آرزوهای هر شخص، آینهای از ویژگیهای شخصیتی آن شخص محسوب میشود که سطح بینش، امیال و دغدغههای او را نمایان میکند.
آدمها را از نوع و تیپ آرزوهایشان میتوان شناخت. آرزوها شناسنامه افراد هستند که به ما میفهماند که سطح و عمق نگاه، بینش، نیاز و دغدغهمندی افراد در زندگی چگونه است. این شناخت وقتی عمیقتر میشود که آدمها نسبت به آرزوهای اولویتدارشان سنجیده شوند.
کسی که شخصیت پولی داشته باشد، اولین آرزویش را رفع مشکلات مادی و اقتصادی و بهرهمندی از پولهای ناگهانی یا امکانات رفاهی ابراز میکند. کسی که به بیماری لاعلاجی مبتلاست، آرزویش حول درمان بیماری خود است یا اگر دارای حس نوعدوستی باشد، دامنه آرزویش درمان همه مریضهای دنیا خواهد بود.
شناسنامه و آرزوی اهل مذهب
حتی تیپهای معنوی هم دارای سطوح مختلفی از آرزوها هستند. اوج یک آرزو که نشان از عمق و وسعت دید یک شخص است، آرزویی است که ضمن اینکه از یک جهانبینی صحیح به هستی حکایت دارد، خواستار برآورده شدن همه دغدغههای بشریت (اعم از جهلها، نیازها، بیماریها، کمبودها و...) است. آن آرزو، آرزوی ظهور آخرین منجی است که با امر ظهور، زمین روی خوش حکومت الهی را با تمام برکاتش خواهد دید و به این نکته متذکر خواهد شد که چنین حکومتی میتوانست از همان آغازین زندگی بشر بر کره خاکی محقق شود، منتها منفعتطلبیها، هواهای نفسانیِ، خودخواهیها و لجاجت خواص اهل باطل، مجالی برای دائر شدن این حکومت نمیداد.
شناسنامه مهدیخواهان
بعضی از شیعیان، هم در عقیده و هم در عمل، فرج و ظهور حضرت بقیةاللهالاعظم را در صدر دعاها و آرزوهای خود قرار میدهند و اینچنین به او سلام میدهند: «السّلامُ عَلَيكَ أيها المُقَدّمُ المَأمول»؛[1] «سلام بر تو ای کسی که در صدر آرزوها هستی». چنین افرادی چندین مشخصه دارند:
1. معتقد به جهانبینی صحیح با محوریت نگاه توحیدی؛
2. معتقد به اصل امامت و ولایت به عنوان اولین و آخرین پناهگاه زندگی دنیوی و اخروی؛
3. معتقد به غیب و عقیده به قدرت لایزال الهی در باقی گذاشتن یک انسان کامل بعد از دهها قرن؛
4. برخورداری از حس نوعدوستی؛
5. پاکطینتی به سبب دوست داشتن انسانهای پاک و طاهر (مانند ائمه طاهرین علیهمالسلام)؛
6. عدالتخواهی و نفرت از فساد و کدخدایی طاغوت؛
7. دوست داشتن معروف به عنوان فرهنگ فراگیر، و نفرت از منکر به عنوان موریانههای جامعه انسانی؛
8. امیدوار به زندگی و مجهز به چشماندازی حسابشده.
پینوشت:
[1]. طبرسی، الإحتجاج، ج۴، ص۳۴۲.