محمدحسن نبوی
اشاره: در شمارههای گذشتۀ ماهنامۀ مبلّغان (204 و 205) موضوع: «تفسیر تبلیغی قرآن کریم» آغاز گردید و در آن به تفسیر سورۀ مبارکۀ حمد و آیات اول و دوم سورۀ مبارکۀ بقره پرداخته شد؛ اکنون به حول و قوّۀ الهی به ادامۀ تفسیر آیات این سوره میپردازیم:
در شمارۀ گذشته (مبلّغان 205) ذیل آیۀ سوم: ]الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ[؛ «کسانی که به غیب ایمان آوردند و نماز به پا داشتند و از آنچه روزیشان کردیم، انفاق نمودند.» نکاتی پیرامون «ایمان» ذکر گردید؛ حال ادامۀ این آیه را بررسی میکنیم.
«بِالْغَیْبِ»
«باء» براى تعدیه است. بنابراین، غیب متعلّق «ایمان» میشود به این معنا که: «ایمان میآورند به امورى که غیب و نامشهود است.» ایمان به غیب ایمان به امورى است که از راه حواس ظاهرى بدان پی نمیبریم؛ بلکه از راه براهین عقلیه و استدلالات علمیّه براى انسان اثبات میشود، مانند ایمان به وجود صانع و توحید و... .
جابر بن عبدالله از رسول خدا(ص) روایت کرده که آن حضرت ائمة اثنىعشر تا حضرت مهدى(ع) را نام برد، سپس فرمود: «طُوبَى لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبَى لِلْمُقِیمِینَ عَلَى مَحَبَّتِهِمْ أُولَئِکَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ وَ قَالَ: ]الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ[ وَ قَالَ: ]أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[؛[1] خوشا به حال کسانى که در زمان غیبت حضرت مهدى(ع) صبر میکنند! خوشا به حال کسانى که بر دوستى اهلبیت( ایستادگى مینمایند. اینان کسانى هستند که خداوند در قرآن آنان را توصیف کرده و فرموده است: کسانی که به غیب ایمان دارند و فرمود: آنان حزب خداوند هستند و آگاه باشید که حزب خداوند پیروز است.»
از مصادیق دیگر ایمان به غیب در این روایت بیان شده است که حضرت رسول(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «اعْلَمْ أَنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ یَقِیناً قَوْمٌ یَکُونُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ یَلْحَقُوا النَّبِیَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ فِی بَیَاضٍ؛[2] بدان بزرگترین مردم از جهت یقین، گروهى هستند در آخر زمان که پیغمبر(ص) را درک نکرده و امام نیز از آنان پوشیده است؛ اما به سیاهى روی سفیدى ایمان میآورند»؛ یعنى به قرآن و اخبارى که از نبىّ اکرم(ص) و ائمّه اطهار( رسیده و در کتابها نوشته شده، ایمان میآورند، بدون آنکه آنان را دیده باشند.
نکته ها:
در ذیل آیه و روایات مذکور، نکات زیر قابل توجه است:
1. ایمان به غیب، گمشدة امروز جهان مادی است. آنان که برای غیر از ماده اصالتی قایل نیستند، اولین صفت متقین را دارا نبوده، خود را از بهرههای قرآنی محروم میکنند؛
2. برای هدایت انسانهای مادی، ابتدا باید در مورد غیب و عوامل غیبی و آثار غیر قابل انکار آن بحث نمود و پس از اثبات آن، به مباحث قرآنی پرداخت؛
3. بسیاری از مسلمانان تحت تأثیر تفکرات مادی از اذعان به مسائل غیبی فاصله میگیرند و یا پذیرش آن را غیر علمی میپندارند و برای اثبات صاحب اندیشه بودن خود، خیلی از مسائل روشن عالم غیب را انکار میکنند؛
4. کسی که به غیب ایمان دارد، به راحتی رزاق بودن خداوند را پذیرفته، برای زندگی دنیا، خود را به گناه آلوده نمیکند؛
5. کسی که به غیب ایمان دارد، معنای توکل بر خدا را فهمیده و از اعتماد به غیر خدا به شدت میپرهیزد؛
6. از همه مهمتر اینکه، مؤمن همیشه خود را در محضر خدا دانسته و از گناه و ظلم به خود و دیگران اجتناب میکند؛
7. کسی که به غیب ایمان دارد، به یکی از مصادیق مهم آن (قیامت) مؤمن میباشد که این خود میتواند بسیار سازنده باشد.
«وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ»؛
«قیام» داراى معنای جامعى میباشد و اصل آن به معنى «به پا ایستادن» است و چنانچه در معنای دیگری استعمال شود، به واسطۀ ملازمت و مناسبتى است که به طور طبیعی بین آن معنا و معناى اصلى وجود دارد. مثل اینکه قیام بر ذات حق تعالى اطلاق شود: ]هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ[[3] و یا در آیۀ ]و شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ[[4] که به معانى حفظ، تربیت، تدبیر، مراقبت، قدرت و تسلّط بر اشیاء است.
اینکه در اخبار بر حضرت مهدى(ع) لفظ «قائم» اطلاق شده، براى این است که آماده براى ظهور و قیام به امر امامت است و بر مردم صالح که در امر ایمان و اطاعت ثابت و پا برجا میباشند «قائمه» اطلاق شده است: ]مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ[.[5]
همچنین، بر اولیای اطفال که به مراقبت اموال و رسیدگى کارهاى فرزندان اقدام میکنند «قیّم» گفته میشود. بر تسلط مردان بر زنان گفته میشود: ]الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ[ [6] و بر روز رستاخیز نیز ]یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ[[7] اطلاق میگردد و به دین اسلام نیز ]دِیناً قِیَماً[ [8] گفته میشود.
تحقیق این است: «قیام» که ثلاثی مجرد است، با «اقامه» که ثلاثی مزید و از باب اِفعال است، معنای متفاوتی دارد؛ قیام نماز، بپا بودن آن است و اقامه نماز برپا داشتن آن.
در قرآن مواردی از مادة قیام برای نماز استفاده شده است. مانند:
]إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً[؛[9] «منافقان، با خدا نيرنگ مىكنند، و حال آنكه او با آنان نيرنگ خواهد كرد. و چون به نماز ايستند، با كسالت برخيزند. با مردم ريا مىكنند و خدا را جز اندكى ياد نمىكنند.»
در مواردی نیز از مادة «اقامه» استفاده شده است که آیة مورد بحث (وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ) از همان باب است. اقامه میتواند به چند معنا باشد که ذیلاً به مواردی اشاره میشود:
1. حفظ و نگهدارى نماز است از اینکه مندرس و بىاهمیت شود؛
2. ترویج و رونق دادن نماز در جامعه؛
3. انجام نماز با جمیع واجبات، شرایط و آداب آن و ادامة آن و عدم تهاون و بىاعتنایى به نماز؛
4. بیان احکام و ارشاد جاهل به نماز و امر به خواندن و نهى از ترک آن، چنانچه اقامة دین به اعلای کلمة اسلام و ترویج و نشر معارف و احکام آن است.
اهمیت اقامۀ نماز
در آیات شریفة امر به اقامة «صلاة» و مدح اقامه کنندگان آن بسیار شده و آن را از صفات و علامات مؤمن قرار داده است. در زیارات ائمه( نیز آن بزرگواران به صفت «اقامة صلاة» ستوده شدهاند. در زیارت جامعة کبیره مىخوانیم: «وَ اَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتُمُ الْزَّکَاةَ وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ.»[10]
نکات
دربارة معناى صلاة چند نکته وجود دارد:
1. مواردی که «صلاۀ» در قرآن با «الف و لام» تعریف آمده است، همگی به معنای «نماز» آمده، مانند:
* ]حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتینَ[؛[11]
* ]فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا[؛[12]
* ]إِنَّنی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْری[؛[13]
* ]الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ[؛[14]
2. در مواردی که واژة «صلاۀ» بر اثر اضافه، کسب تعریف کرده باشد، غالباً به معنای نماز است. مانند:
* ]وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ[؛[15]
* ]الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ[؛[16]
3. در بقیة موارد از مادة «صلاۀ» معنای «رحمت» فهمیده میشود. مانند:
* ]إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ[؛[17]
* ]هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً[؛[18]
صاحب کتاب «معجم مقاییس اللغة» مینویسد: «الصاد و اللام و الحرف المعتل أصلان: أحدهما النار و ما أشبهها من الحُمَّى، و الآخر جنسٌ من العبادة. فأمَّا الصَّلاة من اللَّه تعالى فالرَّحمة؛[19] صاد و لام و حرف معتل (چون هم از صلو آمده، هم از صلی) دو اصل است؛ یکی آتش و آنچه شبیه آن است از گرمی شدید و دوم نوعی از عباده. اما صلاة از جانب خداوند تعالی، پس رحمت است.»
در تفسیر شریف «اطیب البیان» در این مورد مطلبی آمده که با کمی تغییر عبارت نقل میکنیم:
«تحقیق این است که صلاة به معنى ارادة خیر است و این معناى جامعى است که مصادیق آن متفاوت میشود؛ چون ارادة خیر از خدا عین فعل اوست؛ یعنى فعل از اراده منفک نیست، پس صلاة از جانب خدا همان فعل خیر است که عبارت از انحای رحمت و نعمت و برکت باشد.
و ارادة خیر از جانب فرشتگان و مردم، طلب خیر از خداوند است، و خیر تمام برکات و انحای رحمت و نعمت دنیوى و مثوبات اخروى و شفاعت و ارتفاع درجه و نظایر اینها را شامل میشود.
نتیجه آنکه وقتی ما بر پیامبر(ص) و آل او( صلوات میفرستیم، در حقیقت از خداوند برای آن بزرگواران طلب خیر داریم.»[20]
فضیلت و اهمیت نماز
دربارة اهمیت نماز روایات بسیاری وجود دارد که مبلغین بزرگوار میتوانند با استفاده از کتب روایی برای مردم نقل کنند؛ چون بیان آنها در انگیزهسازی برای اهتمام به نماز و نماز جماعت و حضور در مسجد میتواند بسیار موثر باشد؛ ولی مرحوم صاحب جواهر; چکیدة بسیای از روایات را در چند جمله اینگونه بیان فرمودهاند:
«التي تنهى عن الفحشاء و المنكر، و بها تطفأ النيران و قربان كلّ تقي و معراج كلّ مؤمن نقي و تغسل الذنوب كما يغسل النهر الجاري درن الجسد، و تكرارها كلّ يوم خمساً كتكراره و أوصى اللّٰه بها المسيح ما دام حيّاً و غيره من الرسل، بل هي أصل الإسلام، و خير العمل، و خير موضوع، و الميزان، و المعيار لسائر أعمال الأنام، فمن و فى بها استوفى أجر الجميع و قبلت منه كلّها. فهي حينئذٍ للأعمال بل للدين كالعمود للفسطاط، و لذا كانت أوّل ما يحاسب به العبد و ينظر فيه من عمله، فإذا قبلت منه نظر في سائر عمله و قبل منه، و إذا ردّت لم ينظر في باقي عمله و ردّ عليه؛[21] نماز نهی از فحشا و منکر میکند و با آن آتش جهنم خاموش میشود. نزدیک کنندة هر انسان با تقوا به خداوند و باعث اوجگیری هر مؤمن باتقوایی است. گناهان را میشوید، همانگونه که نهر جاری بدن را از کثافات تمیز میکند. و تکرار نماز پنج مرتبه در هر روز مثل تکرار شستن است. و خداوند حضرت مسیح(ع) را تا زنده بودند و پیامبران دیگر را به آن توصیه فرمود. نماز اصل اسلام و بهترین عمل و بالاترین موضوع است. نماز معیار قبولی و رد بقیة اعمال مردم است. هر کس به نماز وفا کرد، بقیة اعمال هم از او قبول میشود، پس نماز برای اعمال بلکه برای دین همانند ستون خیمه است. از اینرو، اول چیزی که از بنده حساب آن را میخواهند و از بین اعمال به آن توجه میکنند، نماز است و اگر قبول شود، به بقیة اعمال او توجه و پذیرفته میشود و اگر نماز رد شود، به بقیة اعمال نگاه نشده و رد میشود.»
حقیقت نماز
نماز، همانند انسان دارای روح و جسم است. جسم نماز شامل مواردی است که به صحت نماز مربوط میشود. مانند: قرائت، رکوع، سجده، سلام و...؛ اما روح نماز مثل روح انسان است که دارای مراتب بسیار متفاوت و خیلی گستردهای است. روح انسانهایی مانند پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) با انسانهای کافر لجوج چقدر تفاوت دارد! به همان نسبت روح نماز این بزرگواران نسبت به نمازِ حتی مؤمنین، دارای جایگاه بسیار بالایی میباشد.
روح نماز عبارت از امور قلبى معنوى است که رأس آنها: قصد قربت، خلوص نیّت و حضور قلب میباشد و از اینها امور دیگرى مانند فراغ قلب از غیر خدا، خشوع، خضوع، تعظیم نسبت به خداوند، امید به رحمت و لطف او و خوف از سخط و غضب او، حیا، ادب و فهم معانى کلمات نماز متفرع میشود.
خالى بودن دل از موانع قبول، مانند: کبر، عجب، حسد، عقوق والدین، قطع رحم، نشوز و سایر اخلاق رذیله و معاصى و اعمال ناپسند، به روح نماز مربوط میشود. قرآن کریم در وصف مؤمنین میفرماید: ]الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ[؛[22] «مؤمنان کسانى هستند که در نمازشان خاشع هستند.»
و نیز میفرماید: ]أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی[؛[23] «نماز را به پاى دار تا به یاد من باشى.» در این آیه فلسفه و نتیجة نماز را توجه به معبود و تذکر نسبت به خداوند معرفی کرده است.
همچنین میفرماید: ]فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ[؛[24] «واى بر نمازگزارانى که از نمازشان غافلاند.»
خداوند متعال در این آیه نمازگزارانى را که از نمازشان غافل هستند؛ یعنى به غایت، نتیجه و روح نماز توجهی ندارند، مذمت فرموده است. و نیز میفرماید: ]لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ[؛[25] «به نماز نزدیک نشوید و حال آنکه مست باشید، تا اینکه بدانید چه مىگویید.» که به قرینة جملة «حتى تعلموا ما تقولون» میتوان نتیجه گرفت که انسان باید در نماز بفهمد که چه میگوید.
قرآن در مذمّت منافقین میفرماید: ]إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا کُسالى[؛[26] «هرگاه به نماز میایستند، با کسالت و بیحالى میایستند.» و در جای دیگر میفرماید: ]وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى[؛[27] «نماز را به جا نمیآورند؛ مگر در حال کسالت.»
پیغمبر خدا(ص) میفرماید: «لَا یَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاةَ امْرِئٍ لَا یَحْضُرُ فِیهَا قَلْبُهُ مَعَ بَدَنِهِ؛[28] خداوند نماز کسی را که قلبش با بدنش حاضر نباشد، قبول نمیکند.»
امام صادق(ع) میفرماید: «لَا تَجْتَمِعُ الرَّغْبَةُ وَ الرَّهْبَةُ فِی قَلْبٍ إِلَّا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ فَإِذَا صَلَّیْتَ فَأَقْبِلْ بِقَلْبِکَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ یُقْبِلُ بِقَلْبِهِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی صَلَاتِهِ وَ دُعَائِهِ إِلَّا أَقْبَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ بِقُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ إِلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ مَعَ مَوَدَّتِهِمْ إِیَّاهُ بِالْجَنَّةِ؛[29] ترس و امید در قلبی جمع نمیشود؛ مگر آنکه بهشت بر آن واجب میشود، پس زمانی که نماز خواندی، با قلب خود به خداوند عزوجل روی کن! هر آینه هیچ بندة مؤمنی نیست که در نماز و دعا با قلبش به خداوند عزوجل روى آورد، جز اینکه خداوند دلهاى مؤمنین را به او متوجه ساخته، با دوستى ایشان وى را در بهشت تأیید میکند.»
حضرت باقر(ع) میفرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ لَیُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلَاتِهِ نِصْفُهَا وَ ثُلُثُهَا وَ رُبُعُهَا وَ خُمُسُهَا فَمَا یُرْفَعُ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَیْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ وَ إِنَّمَا أُمِرُوا بِالنَّوَافِلِ لِیُتَمَّمَ لَهُمْ بِهَا مَا نَقَصُوا مِنَ الْفَرِیضَةِ؛[30] همانا گاه از نماز بنده نیمى بالا میرود و یا یک سوم و یا یک چهارم و یا یک پنجم، پس از نماز بالا نمیرود؛ مگر آن مقدار که با قلب بدان توجه شده باشد و همانا به خواندن نمازهای مستحب دستور داده شده که به وسیلة آن کاستیهای نماز واجب تکمیل شود.»
از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمود: «إِذَا قَامَ الْعَبْدُ إِلَى الصَّلَاةِ فَکَانَ هَوَاهُ وَ قَلْبُهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى انْصَرَفَ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ؛[31] زمانی که بنده به نماز میایستد و علاقه و قلبش با خداوند تعالی است، از نماز فارغ میشود مانند روزی که مادرش او را به دنیا آورد.» بدین معنا که هیچ گناهی نخواهد داشت.
و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ مُقْبِلٌ عَلَى الْعَبْدِ مَا لَمْ یَلْتَفِتْ؛[32] تا زمانی که انسان از خداوند غافل نشود، خدا به آدمی توجه دارد.»
روزی پیامبر(ص) نمازگزاری را دید که در حین نماز با ریش خود بازی میکرد، پس فرمود: «أَمَا هَذَا لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُهُ؛[33] اگر این فرد قلبش خاشع بود، اعضای بدن او نیز خاشع میشد.»
و در جای دیگر میفرماید: «یَمْضِی عَلَى الرَّجُلِ سِتُّونَ سَنَةً أَوْ سَبْعُونَ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً؛[34] گاهی بر شخصی شصت و یا هفتاد سال میگذرد؛ اما خداوند یک نماز از او قبول نمیکند.»
حضرت صادق(ع) میفرماید: «إِذَا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ فَآیِسْ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا وَ الْخَلْقِ وَ مَا هُمْ فِیهِ وَ فَرِّغْ قَلْبَکَ عَنْ کُلِّ شَاغِلٍ یَشْغَلُکَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ عَایِنْ بِسِرِّکَ عَظَمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اذْکُرْ وُقُوفَکَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛[35] هرگاه رو به قبله ایستادى، پس از دنیا و آنچه در آن است و از خلق و آنچه که با آنان است، مأیوس شو و دل را از هرچه که از خدا بازت میدارد، آزاد کن. در باطن به عظمت و بزرگى خدا توجه کن و وقوف خود را در برابر خداوند یاد آور!»
اما اذان و اقامه
حضرت رضا(ع) میفرماید: «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ بِالْأَذَانِ لِعِلَلٍ کَثِیرَةٍ مِنْهَا أَنْ یَکُونَ تَذْکِیراً لِلنَّاسِ وَ تَنْبِیهاً لِلْغَافِلِ وَ تَعْرِیفاً لِمَنْ جَهِلَ الْوَقْتَ وَ اشْتَغَلَ عَنْهُ وَ یَکُونُ الْمُؤَذِّنُ بِذَلِکَ دَاعِیاً إِلَى عِبَادَةِ الْخَالِقِ وَ مُرَغِّباً فِیهَا مُقِرّاً لَهُ بِالتَّوْحِیدِ مُجَاهِراً بِالْإِیمَانِ مُعْلِناً بِالْإِسْلَامِ مُؤَذِّناً لِمَنْ یَنْسَاهَا وَ إِنَّمَا یُقَالُ لَهُ مُؤَذِّنٌ لِأَنَّهُ یُؤَذِّنُ بِالْأَذَانِ بِالصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا بَدَأَ فِیهِ بِالتَّکْبِیرِ وَ خَتَمَ بِالتَّهْلِیلِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ الِابْتِدَاءُ بِذِکْرِهِ وَ اسْمِهِ وَ اسْمُ اللَّهِ فِی التَّکْبِیرِ فِی أَوَّلِ الْحَرْفِ وَ فِی التَّهْلِیلِ فِی آخِرِه؛[36] مردم به اذان امر شده اند، براى جهات بسیارى که از جملة آنها تذکر به مردم و آگاه نمودن غافل و شناساندن زمان به کسی است که وقت نماز را نمیداند و سرگرم کار بوده است. مؤذن با اذان گفتن به بندگى آفریدگار دعوت و ترغیب میکند، در حالی که به توحید اقرار، آشکار کنندة ایمان و اعلان کنندة اسلام و یاد آورندة کسانی است که نماز را فراموش کردهاند. مؤذن را مؤذن گویند، براى اینکه نماز را اعلان میکند و همانا اذان با تکبیر شروع و با تهلیل تمام شده است؛ زیرا خداوند اراده کرده است که شروع با یاد و نام الله باشد و و در تهلیل نیز نام الله آخرین باشد.»
اما اجزای نماز
اجزای نماز بر دو قسم است: «اقوال» و «افعال» و هر قسم از آنها بر چهار صنف است:
اقوال: قرائت، ذکر، دعا و سلام
افعال: قیام، قعود، رکوع و سجود که میتوان هر کدام از این موارد را به بحث گذاشت.
فعالیتهای عملی
در پایان موارد زیر به عنوان فعالیتهای عملی در راستای ترویج فرهنگ «نمازخوانی» و «جذب مردم و جوانان به نماز» توصیه و سفارش میشود:
1. از بین مردم چند نفر انتخاب شوند که موقع اذان در نقاط مختلف شهر یا محل اذان بگویند.
2. فردی برای سؤال و پیگیری انجام اذان انتخاب و به افراد معرفی شود.
3. از توجه در نماز در هر جلسه سؤال شود.
4. روایات مربوط به اهتمام به نماز جماعت بیان شود.
5. جایگاه مسجد و اهمیت نماز در مسجد برای مردم بیان شود.
6. حفظ ترجمة نماز در دستور کار شرکت کنندگان قرار گیرد.
7. هر چند جلسه یک بار در مورد کارهای عملی تذکر داده شود.
ادامه دارد...
_____________________________________
[1]. البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، مؤسسه بعثت، قم، 1374ش، ج 1، ص 124.
[2]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1403ق، ج 52، ص 125.
[3]. بقره/ 255.
[4]. آل عمران/ 18.
[5]. همان/ 113.
[6]. نساء/ 34.
[7]. مطففین/ 6.
[8]. انعام/ 161.
[9]. نساء/ 142.
[10]. زاد المعاد، محمدباقر مجلسی، مؤسسه أعلمی، بیروت، 1423ق، ص 514.
[11]. بقره/ 238.
[12]. نساء/ 101.
[13]. طه/ 14.
[14]. حج/ 41.
[15]. انعام/ 92.
[16]. مؤمنون/ 2.
[17]. احزاب/ 56.
[18]. همان/ 43.
[19]. معجم مقاییس اللغة، ابن فارس، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1404ق، ج 3، ص 300.
[20]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، انتشارات اسلام، تهران، 1378ش، ج1، ص154.
[21]. جواهر الکلام، محمد حسن نجفی، مؤسسه دائرۀ المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت(، قم، چاپ اول، 1421ق، ج4، ص7.
[22]. مؤمنون / 2.
[23]. طه / 14.
[24]. مائون / 4 و 5.
[25]. نساء / 43.
[26]. نساء / 142.
[27]. توبه / 54.
[28]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محدث نوری، مؤسسه آلالبیت(، قم، چاپ اول، 14108ق، ج4، ص109.
[29]. من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1413ق، ج1، ص209.
[30]. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1407ق، ج2، ص341.
[31]. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج81، ص261.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. همان.
[35]. مصباح الشریعه، منسوب به امام صادق(س)، نشر اعلمی، بیروت، 1400ق، ص87.
[36]. وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، مؤسسه آلالبیت(، قم، 1409ق، ج5، ص418.