آیات 60 تا 64

12:35 - 1397/06/10

سوره الزمر (39): آیات 60 تا 64

اشاره

وَ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ تَرَی اَلَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اَللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ (60) وَ یُنَجِّی اَللّٰهُ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا بِمَفٰازَتِهِمْ لاٰ یَمَسُّهُمُ اَلسُّوءُ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ (61) اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (62) لَهُ مَقٰالِیدُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْخٰاسِرُونَ (63) قُلْ أَ فَغَیْرَ اَللّٰهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا اَلْجٰاهِلُونَ (64)

ترجمه:

60-و روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند می بینی که صورتهایشان سیاه است،آیا در جهنم جایگاهی برای متکبران نیست؟ 61-و خداوند کسانی را که تقوی پیشه کردند با رستگاری رهایی می بخشد،هیچ بدی به آنها نمی رسد و هرگز غمگین نخواهند شد.

62-خداوند خالق همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیاء.

63-کلیدهای آسمان و زمین از آن او است،و کسانی که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارند.

64-آیا به من دستور می دهید که غیر خدا را عبادت کنم ای جاهلان؟!

تفسیر:

خداوند آفریدگار و حافظ همه چیز است

از آنجا که در آیات گذشته سخن از مشرکان دروغپرداز و مستکبری بود که در روز قیامت از کرده خود پشیمان می شوند و تقاضای بازگشت به این جهان می کنند،تقاضایی بی حاصل و غیر قابل قبول،در آیات مورد بحث در ادامه همین سخن می گوید:"در روز قیامت کسانی را که دروغ بر خدا بستند می بینی که صورتهایشان سیاه است"!( وَ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ ).

سپس می افزاید:"آیا در جهنم جایگاهی برای مستکبران نیست"؟! ( أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرِینَ ).

گر چه مفهوم" کَذَبُوا عَلَی اللّٰهِ "(دروغ بر خدا بستند)وسیع و گسترده است،ولی در مورد آیه بیشتر نظر روی نسبت دادن شریک به خدا و ادعای وجود فرزند برای او از فرشتگان یا حضرت مسیح ع و مانند آن است.

همچنین واژه"مستکبر"هر چند به تمام کسانی که خود بزرگ بین هستند اطلاق می گردد.ولی در اینجا بیشتر منظور کسانی است که در برابر دعوت انبیاء به آئین حق استکبار جستند،و از پذیرش دعوت آنها سر باز زدند.

روسیاهی دروغگویان در قیامت نشانه ذلت و خواری و رسوایی آنها است،و چنان که می دانیم عرصه قیامت عرصه بروز اسرار نهان و تجسم اعمال و افکار انسان است،آنها که در این دنیا قلبهایی سیاه و تاریک داشتند،و اعمالشان نیز همچون افکارشان تیره و تار بود،در آنجا این حال درونی آنها به برون منتقل می شود،و چهره هایشان تاریک و سیاه خواهد بود.

و به تعبیر دیگر:در قیامت ظاهر و باطن یکی می شود،و صورتها به رنگ دلها درمی آید،که قلبی تاریک دارند صورتی تاریک خواهند داشت،و آنها که قلبهایشان نورانی است صورتهایشان نیز چنین است.

چنان که در آیه 106 و 107 سوره آل عمران می خوانیم: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذٰابَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ- وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللّٰهِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ :"در آن روز صورتهایی سفید و صورتهایی سیاه می گردد،آنها که صورتهایشان سیاه شده به آنان گفته می شود:آیا بعد از ایمان کافر شدید،اکنون بچشید عذاب را به خاطر کفرتان-و آنها که چهره هایشان سفید و نورانی است در رحمت خدا جاودانه خواهند ماند".

جالب توجه اینکه از پاره ای از روایات که از منابع اهل بیت ع نقل شده استفاده می شود که دروغ بستن بر خداوند که مایه روسیاهی در قیامت است معنی گسترده ای دارد که ادعای امت و رهبری به ناحق را نیز شامل می شود، چنان که صدوق در کتاب"اعتقادات"از امام صادق ع نقل می کند هنگامی که از تفسیر این آیه از آن حضرت سؤال کردند فرمود:"

من زعم انه امام و لیس بامام"قیل و ان کان علویا فاطمیا؟قال و ان کان علویا فاطمیا: "منظور کسی است که خود را امام پندارد در حالی که امام نباشد"گفتند:هر چند از نسل علی ع و اولاد فاطمه ع باشد؟فرمود:"هر چند از نسل علی ع و اولاد فاطمه ع باشد"  1.

این در حقیقت بیان یک مصداق روشن است،چرا که ادعای امامت و رهبری الهی اگر واقعیت نداشته باشد از واضحترین مصداقهای دروغ بر خدا است.

همچنین کسانی که به پیامبر ص یا امام بر حق نسبت دروغ دهند آن نیز در واقع دروغ بر خدا است،چرا که آنها از خود چیزی نمی گویند.

لذا در حدیث دیگری از امام صادق ع می خوانیم: من حدث عنا بحدیث فنحن سائلوه عنه یوما فان صدق علینا فانما یصدق علی اللّٰه و علی رسوله،


 1) "اعتقادات الامامیه"طبق نقل تفسیر نور الثقلین جلد 4 صفحه 496-همین معنی از تفسیر علی بن ابراهیم و کتاب کافی نیز نقل شده است(به کتاب کافی جلد اول"باب من ادعی الامامه و لیس لها باهل"حدیث اول و سوم مراجعه شود).

و ان کذب علینا فانه یکذب علی اللّٰه و رسوله،لانا اذا حدثنا لا نقول قال فلان و قال فلان،انما نقول قال اللّٰه و قال رسوله(ص)ثم تلا هذه الایه " وَ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ... ":

"هر کس حدیثی از ما نقل کند ما روزی از او سؤال خواهیم کرد:اگر راست گفته و از ما بوده،سخن حقی را به خدا و پیامبرش نسبت داده است،و اگر بر ما دروغ بسته دروغ بر خدا و رسول بسته است،زیرا ما هنگامی که حدیثی می گوئیم نمی گوئیم فلان و فلان گفته اند،بلکه می گوئیم خدا گفته،پیامبرش گفته است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: وَ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ تَرَی الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَی اللّٰهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّهٌ... "  1.

این حدیث به خوبی نشان می دهد که امامان اهل بیت ع از خود چیزی نمی گفتند،و تمام احادیث صحیح و معتبری که از آنها نقل شده بازگشت به احادیث پیامبر ص می کند،و این نکته ای است که برای همه دانشمندان اسلام قابل دقت است،بنا بر این افرادی هم که امامت آنها را نپذیرفته اند باید سخنانشان را به عنوان روایاتی از پیامبر ص بپذیرند،به مضمون همین حدیث،حدیث دیگری از امام صادق ع در کافی نقل شده که می گوید:"حدیث هر یک از ما امامان حدیث دیگری است و حدیث ما حدیث رسول اللّٰه است"(کافی جلد اول باب روایه الکتب و الحدیث حدیث 14).

این سخن نیز شایان توجه است که از آیات قرآن به خوبی استفاده می شود که سرچشمه اصلی کفر همان کبر است چنان که در باره شیطان می خوانیم: أَبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ :"او سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد"(بقره آیه 34).

و به همین دلیل جایگاه متکبران جز آتش سوزان جهنم نمی تواند باشد،


 1) "مجمع البیان"ذیل آیات مورد بحث.

حتی در حدیثی از پیامبر اسلام ص آمده:

ان فی جهنم لواد للمتکبرین یقال له سقر،شکی الی اللّٰه عز و جل شده حره،و سأله ان یتنفس فاذن له فتنفس فاحرق جهنم! "در جهنم سرزمینی است مخصوص متکبران که به آن سقر گفته می شود یک وقت از شدت حرارتش به خداوند شکایت کرد و تقاضا کرد تنفسی کند به او اجازه داده شد،نفسی کشید که جهنم را سوزانید! (1).

*** در آیه بعد سخن از نقطه مقابل این گروه یعنی گروه پرهیزگاران و سعادت آنها در قیامت در میان است،می فرماید:"خداوند کسانی را که تقوی پیشه کردند رهایی می بخشد و رستگار می سازد"( وَ یُنَجِّی اللّٰهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفٰازَتِهِمْ ) 2.

سپس این فلاح و پیروزی را با این دو جمله کوتاه و پرمعنی توضیح می دهد: "هیچ بدی به آنها نمی رسد و غم و اندوهی به آنها راه نمی یابد"( لاٰ یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ ).

در جهانی زندگی می کنند که جز نیکی و پاکی و وجد و سرور چیزی وجود ندارد،این تعبیر کوتاه در حقیقت تمام مواهب الهی را در خود جمع کرده است.

*** آیه بعد بار دیگر به مساله توحید و مبارزه با شرک باز می گردد و گفتگوهایی را که با مشرکان داشت ادامه می دهد.


 1) تفسیر"علی بن ابراهیم"طبق نقل نور الثقلین جلد 4 صفحه 496-همین معنی در تفسیر"صافی"ذیل آیات مورد بحث نیز آمده است.
 2) "مفازه"مصدر میمی و به معنی فلاح و رستگاری و پیروزی است و"با"در "بمفازتهم"یا برای ملابست است،یا سببیت،در صورت اول معنی آیه چنین می شود: "خداوند آنها را نجاتی همراه با رستگاری و پیروزی می دهد"و در صورت دوم معنی آیه این است که"خداوند آنها را به سبب رستگاریشان(کنایه از اعمال صالح و ایمان است) نجات و رهایی می بخشد".

می فرماید:"خداوند خالق همه چیز است و او حافظ و ناظر بر همه اشیاء می باشد"( اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ).

جمله اول اشاره به"توحید خالقیت"است،جمله دوم اشاره به"توحید ربوبیت".

اما مساله توحید خالقیت چیزی است که حتی مشرکان غالبا به آن معترف بوده اند چنان که در آیه 38 همین سوره خواندیم که"اگر از مشرکان سؤال کنی چه کسی آسمان و زمین را آفریده است می گویند اللّٰه".

ولی آنها در توحید ربوبیت گرفتار انحراف شده بودند،گاه حافظ و نگهبان و مدبر کارهای خود را بتها می دانستند و در مشکلات به آنها پناه می بردند،قرآن با بیان فوق در واقع به این حقیقت اشاره می کند که تدبیر امور عالم و حفظ و نگهداری آن به دست کسی است که آن را آفریده،بنا بر این در همه حال باید به او پناه برد.

"ابن منظور"در"لسان العرب"معانی متعددی برای"وکیل"ذکر کرده،از جمله:کفیل،حافظ و کسی که به تدبیر امور چیزی قیام می کند.

به این ترتیب ثابت می شود که بتها نه منشأ سودی هستند و نه زیانی، نه گرهی را می گشایند و نه گرهی به دست آنها زده می شود،موجودات ضعیف و ناتوانی هستند که هیچ کاری از آنها ساخته نیست.

جمعی از پیروان مکتب جبر از جمله" اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ "برای عقیده انحرافی خود استدلال کرده اند و می گویند:اعمال ما نیز در مفهوم آیه وارد است، بنا بر این خداوند خالق آن است،هر چند محل ظهور آن اعضای تن ما است! اشتباه بزرگ آنها اینجاست که نتوانسته اند این مطلب را درک کنند که خالقیت خداوند نسبت به افعال ما هیچگونه منافاتی با اختیار و آزادی اراده ما ندارد،چرا که این دو نسبت در طول هم است نه در عرض هم توضیح اینکه:اعمال ما نسبتی به خدا دارد،و هم نسبتی به ما از یک سو چیزی در تمام عالم هستی از حیطه قدرت خداوند بیرون نیست،و اعمال ما از این نظر مخلوق او است،زیرا قدرت و عقل و اختیار و ابزار کار و آزادی عمل را او به ما داده است،و از این نظر عمل ما را می توان به او نسبت داد،او خواسته است که ما آزاد باشیم و اعمال اختیاری بجا آوریم،و تمام وسائل را او در اختیار ما گذارده.

ولی در عین حال ما در عمل خود آزاد و مختاریم و از این نظر افعال ما به ما منتسب است و ما در برابر آن مسئولیم.

اگر کسی بگوید ما خالق اعمال خویش هستیم و خداوند هیچ دخالتی در آن ندارد،او مشرک است،چون معتقد به دو خالق شده،خالق بزرگ و خالق کوچک، و اگر بگوید خالق اعمال ما خداست و ما هیچ دخالتی نداریم،او منحرف است،چرا که حکمت و عدالت خدا را انکار کرده،مگر می شود اعمال مال او باشد و ما در مقابل آن مسئول باشیم؟در این صورت مجازات و پاداش و حساب و معاد و تکلیف و مسئولیت معنی ندارد.

بنا بر این اعتقاد صحیح اسلامی که از جمع بندی آیات قرآن به خوبی به دست می آید این است که تمام اعمال ما هم منتسب به او است و هم منتسب به خود ما و این دو نسبت هیچگونه منافاتی با هم ندارد چرا که دو نسبت طولی است نه عرضی(دقت کنید).

*** آیه بعد با ذکر توحید مالکیت خداوند بحث توحیدی آیه قبل را تکمیل کرده،می گوید:"کلیدهای آسمانها و زمین از آن او است"( لَهُ مَقٰالِیدُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ ).

"مقالید"به گفته غالب ارباب لغت جمع"مقلید"است(هر چند زمخشری در کشاف می گوید این کلمه مفردی از جنس خود ندارد)و"مقلید"و"اقلید" هر دو به معنی"کلید"است،و به گفته"لسان العرب"و بعضی دیگر اصل آن از"کلید" فارسی گرفته شده،و در عربی نیز به همین معنی استعمال می شود،بنا بر این " مَقٰالِیدُ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ "به معنی کلیدهای آسمانها و زمین می باشد 1.

این تعبیر معمولا کنایه از مالکیت و یا سلطه بر چیزی است،چنان که می گوئیم:کلید این کار به دست فلان است،لذا آیه فوق می تواند هم اشاره به توحید مالکیت خداوند بوده باشد،و هم توحید تدبیر و ربوبیت و حاکمیت او بر عالم هستی.

به همین دلیل بلافاصله بعد از این جمله چنین نتیجه گیری می کند:"کسانی که به آیات خداوند کافر شدند زیانکارند"( وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ اللّٰهِ أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ ).

چرا که منبع اصلی و سرچشمه واقعی همه خیرات و برکات را رها کرده و در بیراهه ها سرگردان شده اند،از کسی که تمام کلیدهای آسمان و زمین به دست او است روی برتافته و به سراغ موجودات ناتوانی رفته اند که مطلقا کاری از آنها ساخته نیست.

در حدیثی از امیر مؤمنان علی ع آمده است که از رسول خدا ص تفسیر"مقالید"را پرسیدم،فرمود:"

یا علی!لقد سئلت عن عظیم المقالید، هو ان تقول عشرا اذا اصبحت،و عشرا اذا امسیت،لا اله الا اللّٰه و اللّٰه اکبر و سبحان اللّٰه و الحمد للّٰه و استغفر اللّٰه و لا قوه الا باللّٰه(هو)الاول و الآخر و الظاهر و الباطن له الملک و له الحمد(یحیی و یمیت)بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر ":"از کلیدهای بزرگی سؤال کردی آن این است که هر صبح و شام ده بار این جمله ها را تکرار کنی لا اله الا اللّٰه و اللّٰه اکبر و سبحان اللّٰه


 1) به گفته بعضی از فرهنگ نویسان فارسی:"کلید"معربش"اقلید"و"اکلیل"و "مقلاد"ابزاری است که به آن قفل را گشایند و بندند(برهان قاطع-پاورقی ها).!

و الحمد للّٰه...تا آخر حدیث".

سپس افزود:"کسی که هر صبح و شام ده بار این کلمات را تکرار کند خداوند شش پاداش به او می دهد که یکی از آنها را این می شمارد که خداوند او را از شیطان و لشکر شیطان حفظش می کند تا سلطه ای بر او نداشته باشند" 1.

ناگفته روشن است که گفتن این کلمات بصورت لقلقه لسان برای اینهمه پاداش کافی نیست بلکه ایمان به محتوی و تخلق به آن نیز لازم است.

این حدیث ممکن است اشاره لطیفی به اسماء حسنای خداوند بوده باشد که مبدء حاکمیت و مالکیت او بر عالم هستی است(دقت کنید).

*** از مجموع آنچه در باره شاخه های توحید در آیات گذشته ذکر شد به خوبی می توان نتیجه گرفت که توحید در عبادت یک حقیقت غیر قابل انکار است،تا آنجا که هیچ انسان فهمیده و عاقلی نباید به خود اجازه دهد که در برابر بتها سجده کند،لذا به دنبال آن با لحنی قاطع و تشددآمیز می گوید:"بگو:آیا به من دستور می دهید که غیر خدا را عبادت کنم ای جاهلان"؟!( قُلْ أَ فَغَیْرَ اللّٰهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجٰاهِلُونَ ).

این سخن مخصوصا با توجه به اینکه کفار و مشرکان گاهی پیامبر اسلام ص را دعوت می کردند که خدایان آنها را احترام و پرستش کند،و یا حد اقل از عیبجویی و انتقاد نسبت به بتها بپرهیزد مفهوم عمیقتری پیدا می کند،و با صراحت اعلام می دارد که مساله توحید و نفی شرک مطلبی نیست که بتوان بر سر آن معامله و سازش کرد،شرک باید در تمام چهره هایش در هم کوبیده شود و از صفحه جهان محو گردد!


1) "تفسیر قرطبی"جلد 8 صفحه 5719،و"تفسیر ابو الفتوح رازی"جلد 9 صفحه 417 ذیل آیات مورد بحث(با تلخیص ذیل آن).

مفهوم آیه این است که بت پرستان عموما مردمی جاهلند،نه تنها نسبت به پروردگار جهل دارند که مقام والای انسانی خود را نیز نشناخته و لگدمال کرده اند.

تعبیر به امر و دستور در آیه فوق نیز پرمعنی است،و نشان می دهد که آنها با لحنی آمرانه و بدون ذکر دلیل و منطق،پیغمبر اسلام ص را دعوت به بت پرستی می کردند!این موضع گیری از افراد جاهل و نادان عجیب نیست.

آیا این جهل و نادانی نیست که انسان اینهمه نشانه های خدا را در عالم هستی که گواه بر علم و قدرت و تدبیر و حکمت او است رها کرده،و به موجودات بی ارزشی بچسبد که مبدء هیچ اثر و منشأ هیچ خاصیتی نیستند.

برچسب‌ها: