درس ایثار در فرهنگ جانبازی

07:45 - 1394/07/28

بعد از اتمام دوره آموزش نظامی در پادگان، عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شدیم و در تقسیم بندی نیروها به گردان رزمی انصار المؤمنین، لشكر 27 محمد رسول اللَّه صلی الله علیه وآله انتقال یافتیم. هنوز با وضعیت گروه بندی و فرماندهان خود آشنا نشده و بیكار و سرگردان مانده بودیم كه برای سرگرمی شروع به بازی فوتبال كردیم.
چند دقیقه از بازی نگذشته بود كه ناگهان به طور اتفاقی توپ فوتبال به كلمن آب كه در گوشه زمین بود، برخورد كرد و چون دَرِ آن محكم بسته نشده بود، آب داخل كلمن به زمین ریخت و به خاطر اینكه بازی گرم شده بود، ما چندان توجهی به این امر نكردیم و به بازی خود ادامه دادیم.
یكی از بازیكنانی كه در تیم ما بازی می‌كرد، عبدصالح خداوند تبارك و تعالی برادر «صمد اَحَدی» بود كه از مدّتها پیش با همدیگر دوست و آشنا بودیم. او چند ماه بود كه برای بار دوم و پس از اندكی بهبودی در مجروحیتش از شهرستان ساوه به جبهه‌ها آمده بود و در گردان دیگری فعالیت می‌كرد و از بخت خوب من آن روز موفق به دیدار آقا صمد شده و برای بازی فوتبال به زمین دعوتش كرده بودم.
در پایان بازی چون هوا خیلی گرم شده بود و بچه‌ها هم تشنه بودند، همگی به سراغ كلمن آب رفتیم؛ اما با كمال تعجب دیدیم كه آب كمی در آن باقی مانده است. متأسفانه برای خوردن آب باقی مانده بین بچه‌ها اختلاف افتاد.
در این حین، برادر جانباز «صمد احدی» با مشاهده این وضعیت، بسیار ناراحت شد و با چشمانی اشكبار كه حكایت از تأسف عمیق وی از این روحیه و نزاع برادران تازه رزمنده داشت، بدون اینكه كسی متوجه شود، كلمن آب را برداشت و به همراه چند قمقمه رفت تا از چشمه‌ای كه حدود یك كیلومتر با ما فاصله داشت، آب خنك و گوارایی بیاورد. بعد از مدتی دیدیم كه آن جانباز بزرگوار با كلمن و 7 عدد قمقمه پر از آب برگشت و به هر نفر ما قمقمه‌ای داد و كلمن را در وسط زمین فوتبال گذاشت.
ما با خجالت و شرمساری آب را خوردیم؛ اما آقا صمد خودش هیچ آبی نخورد. من با تعجب پرسیدم: برادر عزیز! خودت زحمت كشیدی و آب آوردی، ولی پس چرا از آن نمی‌خوری؟
او سرش را پایین انداخت و جواب نداد. بنده با اصرار بیشتر باز هم این سؤال را از او پرسیدم. در جوابم گفت:
برادران! من امروز روزه مستحبی گرفته‌ام و در مقابل، از خداوند متعال خواسته بودم كه در جواب روزه، پاداش شهادت را نصیبم گرداند؛ ولی حالا از خداوند می‌خواهم كه فرهنگ و مرام از خود گذشتگی و ایثارگری را به من بیاموزد و كمی از معرفت قمر بنی هاشم ابو الفضل العباس علیه السلام را یادم دهد كه آن حضرت با اینكه شدیداً تشنه شده و رود فرات در مقابلش جاری بود، به احترام امام حسین علیه السلام و بچه هایش كه همگی تشنه و عطشان بودند، هیچ آب نخورد و تلاش كرد مشك آب را به خیمه آنها برساند.