سلام..یک ساله ازدواج کردم...قبل عروسی میدونستم شوهرم مشروب میخوره... ولی بهم قول داد که دیگه نخوره... حقیقتش اطرافیان خودشو من میخورن... من سعی کردم تا الان از اونا که خیلی میخورن دورش کنم... ولی یه سری دیگه توی عروسی ها میخورن یا توی روستامونن.. حالا زیاد نمیریم روستا.... عروسی هم که عروسی اقوام نزدیک نمیشه نریم... چون مجلس عروسیامون سالن مردا و زنا جداس من نمیفهمم چی میشه..میخورن یا ن... ولی ب احتمال زیاد میخورن همیشه...اونم اگه بهش تعارف کنن میخوره..نمیتونه کنترل کنه.چون بعد عروسی دهنش بوی مشروب میده... با اقوامم ک رفتیم بیرون شب همه داشتن می خوردن..من به همه گفتم نمیزارم شوهرم بخوره.. ولی بعد دهنش بو میداد...خیلی انکار کرد ک نخورده..ولی بعدش مشخص شد ک خورده... همون شب بهش گفتم ازت میخوام جدا بشم... گفت من دوست دارم.. بخاطرت دیگه نمیخورم... ولی همین چند وقت پیشا دهنش بو میداد....خیلی انکار کرد... و خیلی عصبانی شد..گفت اعصابم میریزه بهم وقتی نخوردم بهم میگی خوردم... بعد دیروز بهش گفتم دیگه برام مهم نیست بخوری یا نه... بهش گفتم منم باهات میخورم.... بعد خوشحال شد.. فهمیدم که دوست داره بخوره... الان مثل همیشه ارامشم ریخته بهم... ولی خیلی خیلی خیلی زیاد دوسش دارم..زندگی بدون اونو نمیتونم تحمل کنم... بسختی رسیدیم بهم... ولی حتی میترسم بریم عروسی یکی از اقوام نزدیکمون که عیده..چون میخوره... و حالم بد میشه..اگه میشه راهنماییم کنید.... خیلی نیاز به راهنمایی دارم که باید چکار کنم
سلام..یک ساله ازدواج کردم...قبل عروسی میدونستم شوهرم مشروب میخوره... ولی بهم قول داد که دیگه نخوره... حقیقتش اطرافیان خودشو من میخورن... من سعی کردم تا الان از اونا که خیلی میخورن دورش کنم... ولی یه سری دیگه توی عروسی ها میخورن یا توی روستامونن.. حالا زیاد نمیریم روستا.... عروسی هم که عروسی اقوام نزدیک نمیشه نریم... چون مجلس عروسیامون سالن مردا و زنا جداس من نمیفهمم چی میشه..میخورن یا ن... ولی ب احتمال زیاد میخورن همیشه...اونم اگه بهش تعارف کنن میخوره..نمیتونه کنترل کنه.چون بعد عروسی دهنش بوی مشروب میده... با اقوامم ک رفتیم بیرون شب همه داشتن می خوردن..من به همه گفتم نمیزارم شوهرم بخوره.. ولی بعد دهنش بو میداد...خیلی انکار کرد ک نخورده..ولی بعدش مشخص شد ک خورده... همون شب بهش گفتم ازت میخوام جدا بشم... گفت من دوست دارم.. بخاطرت دیگه نمیخورم... ولی همین چند وقت پیشا دهنش بو میداد....خیلی انکار کرد... و خیلی عصبانی شد..گفت اعصابم میریزه بهم وقتی نخوردم بهم میگی خوردم... بعد دیروز بهش گفتم دیگه برام مهم نیست بخوری یا نه... بهش گفتم منم باهات میخورم.... بعد خوشحال شد.. فهمیدم که دوست داره بخوره... الان مثل همیشه ارامشم ریخته بهم... ولی خیلی خیلی خیلی زیاد دوسش دارم..زندگی بدون اونو نمیتونم تحمل کنم... بسختی رسیدیم بهم... ولی حتی میترسم بریم عروسی یکی از اقوام نزدیکمون که عیده..چون میخوره... و حالم بد میشه..اگه میشه راهنماییم کنید.... خیلی نیاز به راهنمایی دارم که باید چکار کنم