افزودن دیدگاه

تصویر علی 35 ساله
نویسنده علی 35 ساله در

سلام به همه

دوستان میخوام بگم زندگی من هم کلکسیونی از بدترین و خدا میدونه که بدترین هایی که شما گفتین بود و هست. ولی اتافاقایی افتاد اتفاقای مثبت که استارتش از همین سایتا خورد. خواستم ادای دین کنم . گفتم نظرم رو بنویسم . همه کامنت هارو تک تک خوندم . دختر و پسری عاشق هم میشن تو سن های جوونی و به هزار امید و ارزو ازدواج میکنن. چیزی مثل الانای ما. بعدن بزرگ میشن با هزار و یک مشکل بر میخورن . بیکاری. مشکلات اجتماعی . خیانت . حق خوری. جوری که زورشون هم به کسی نمیرسه. با هزار ارزو ازدواج میکنن اما میوفتن تو دل مشکلاتی که کم کم ؛ کم کم این مشکلا بهشون یه شکل جدید میده. شکلشونو عوض میکنه . خیانت کلاهبرداری احساساتشونو اعتمادشونو خشک میکنه . بیکاری توقعات خانواده از اون طرف یه جور دیگه فشار میاره . به هر شکلی زندگیشون جوری میشه که اصلا شبیه ارزوهاشون نیست. یه جایی از زندگیشون  دیگه میبرن . یکی با گوشه گیری یکی با اهانت به بچه ها که دیوار کوتاه تر نیست یا به هزار روش دیگه سعی میکنن احساسات بدشونو از زندگیشون خالی کنن . رفتارایی که هر بار تو دلشون میدونن که دارن دور میشن از بچه ها . شاید هم تو دلشون بگن به درک . بزار همه دور شن . زندگی که این باشه میخوام نباشه . این جور موقع ها کسیم بخواد کمک  کنه خوب برخورد کنه باهاشون چون یه جور ترحم میبینن قابل قبول نیست براشون و برعکس ممکنه بدتر هم بشه . حتی کسایی که شاید وضع مالیشون خوبه یا خیلی چیزای دیگه ولی تو یه چیز اونی که میخواستن نشده. شاید هم رده ای هاشون رو میبینن که به کجا ها رسیدن و خودشون موندن . و خدا نکنه ادم یه چیز براش بزرگ بشه . بعضی وقت ها هم رفتار تند یه جور حمله ست واسه این که مثلا بچه نیاد بگه بابا فلان چیزو میخوام یا اگه نرم برخورد کنه بچه میاد میگه بابا کار ندارم خونه ندارم تقصیر توه هم سن و سالام همه دارن . اینا چیزاییه که تو ذهن خیلی از باباهاس و چون نمیتونن یا فک میکنن که نمیتونن از ترس این که شرمنده شن بعدا این طوری رفتارشون حمله ای میشه . دست پیشو میگیرن که بچه چیزی نگه . بچه دعا کنه همین که دعوا نکنه خودش کافیه . شاید بعضیا بگن خاب بچه دار نشن وقتی پول ندارن ولی واقعیت اینه که اونا همه سعیشونو تو یه مقطعی کردن که مثل همه بهترین زندگی رو داشته باشن ولی ظاهرا یه جاهایی دیگه بریدن . مشکل میتونه از خیلی چیزا باشه . از مشکل اقصادی جامعه  و ... که مهمترینش همین اقتصادیه معمولن. شکم گرسنه عشق و محبت یادش میره.. نمیخوام تقصیر رو گردن دولت یا کس خاصی بندازم ولی چیزیه که واقعا وجودداره واعتیاد هم معمولا به خاطر مشکل اقتصادی به وجود میاد(استثنا هم هست) تو این شرایط به تنها چیزی که باید فکر کرد اینه که بدونیم اونا هم یه روزی مث من و تو بودن . یه روزی عاشق شدن . یه روزی کلی ارزو داشتن. هیچ ادمی بد به دنیا نمیاد  . شرایط عوضشون میکنه . شاید خانواش با اون بد برخورد کردن و تلافیشو سر بچش در میاره. میخوام بگم که اگه کتکتون زدن و مستن و عصبانی و جلو جمع خرابتون کردن ( اتفاقایی که همش واسه من افتاد) میشه که تو روشون وایساد ولی سکوت کنین. اگه نمیتونین پاشین برین . با ناراحتی برین . ولی جوابی ندین. اگه فک میکنین میتونین برین مستقل شین. جدا زندگی کنین. ولی خدا میدونه اونا هم یه روزی مث ما بودن . و همه همه همه مشکلات و بی احترامی ها  و اینا یه جور التماسه که بابا با من هم مث بقیه ادمای دنیا خوب برخورد کنین. عاشق منم باشین . یه جور خودزنیه . تورو میزنه ولی تو دلش داره چنگ به زندگی خودش میندازه . حرف زیاد زدم ولی اینا رو گفتم که راه حل بگم . اگه واقعا میخواین درست شه زندگیتون . رابطتون . یا بهتر شه لااقل... راهش اینه. نمیگم سکوت کنین که ترحم کنین. نه ..

اتفاقا سکوت نکنین. ولی واقعا مثل یه مرد متشخص مثل یه پدر رویایی که تو ذهنته باهاش برخورد کن . نمیگم دستشو ببوس یا پدر صداش کن . ولی چیزایی که ازت برمیاد انجام بده . سخته ولی میشه. مثلا مواردی که میدونی نظرش باب میل خودت هم هست رو بیا الکی بشین باهاش مشورت کن . چشم هم که نگی ولی همین که میبینه داری نظر اونو انجام میدی این کم کم راه ساز میشه . از یه جایی شروع کن . هر کسی بالاخره یه نقطه ضعفی داره از یه جا بالاخره میشه شروع کرد . مثلا وقتی خوابه برگرد به بقیه تذکر بده که یواش تر بابام خوابه . اگه میتونی باهاش شوخیایی کن که دوست داره . براش چایی بیار نه زمانی که خودش بهت میگه . اتفاقا تو چایی گلاب هم بریز. یه کاری کن که واقعا خوشش بیاد و فک نکنه داری ترحم میکنی. از چیزای کوچیک شروع کنین. راه زیاده .. ولی تا اینجا هم خیلی زیاد حرف زدم. من خودم از دل این مشکلات اومدم بیرون . و مشتاقانه هر کی تو این زمینه کمک بخواد حاضرم راهنمایی کنم . تنها چیزی که مهمه اینه که واقعا یادت باشه که اونا هم مث ما بودن و تضمینی نیست که ما هم سنشون بشیم مث اون نشیم و دوم اینکه اونا دنبال احترام واقعی ان نه این که سکوت کنی که تو دلش بفهمه مثلا داری خودتو نگه میداری که این هم یه یاداوریه واسش که رفتار درستی نداره . از یه چیز کوچیک ولی واقعی شروع کنین. یا علی

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
2 + 2 =
*****