افزودن دیدگاه

تصویر حامد
نویسنده حامد در

سلام دوستان نظرات زیاد بود خیلی هاشو خوندم نمیدونم چی بگم ولی اجازه بدید تجربه شخصی خودم رو بهتون بگم من دیپلم رو که گرفتم بدلیل وضعیت اقتصادی تصمیم گرفتم قید دانشگاه رو بزنم و رفتم خدمت،بعد از خدمت نمیدونستم چکار کنم نه کسی رو داشتم برم پیشش برای کار ،نه پدرم پولی داشت بهم کمک کنه،نه کارش طوری بود که برم پیش خودش وایسم ،به قول خیلی از شماها شاید واقعا آدم بیچاره‌ ای بودم.ولی بجای نشستن و غصه خوردن،دیدم تو کوچه خودمون یه ساختمان داره ساخته میشه روبروی خونه خودمون از پنجره داخلشو نگاه کردم تو اکیپ هایی که داخلش کار میکردن از کار برقکاری خوشم اومد ،باور کنید یک لحظه وقت تلف نکردم رفتم به اوستا گفتم من میتونم پیشتون کار یاد بگیرم.......دیگه نمی خوام داستان تعریف کنم الان از اون روز ده سال میگزره الان از همون کار به هر چی می خواستم رسیدم .ازدواج .خونه .ماشین و.... فقط چیزی که یادمه اینه که همیشه درستکار و سختکوش بودم.خیلی کار میکردم شاید تا یکسال اول فقط پول خوبی نگرفتم ولی بعدش خوده اوستام برای اینکه نرم از پیشش پولای خوب بهم داد و از سال دوم و سوم هم خودم مشغول بتنها کار کردن شدم.ولی از اون موقع تا امروز حقیقتا یک نفر مثل خودم نتونستم پیدا کنم که بیاد کنارم هم بهش کار یاد بدم و هم کمکم باشه .تا حد زیادی احساس میکنم بعضی وقتها خودمون هم تنبلی و کوتاهی میکنیم.یک مقدارشو میشه به چیزهایی مثل شانس و قسمت و از این قبیل چرت و پرتا نسبت داد ولی نود در صد تلاش خود آدم و درست بودن اعمال و نیاتشه که بزندگی آدم جهت میده این نظر و تجربه شخصیه منه.حالا هر کسی خود بهتر داند

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
1 + 3 =
*****