افزودن دیدگاه

تصویر رها جون
نویسنده رها جون در

آقای سجاد ایشان بادوز و کلک وارد شده و بعد از 6 ماه که از من خواستگاری میکرد و من رد میکردم خودش آدرس منزل مارا پیدا کرده و یک روز که از محل کار برمیگششتم دیدم این آقا امدند منزل ما پیش پدرم نشسته و میگویند دختر شما باور ندارند قصد من ازدواج با اوست و مرارد میکنند آمده ام ایشان را از شما خواستگاری کنم و پدرم گفتند برو و خانواده ات را بیاور من کاملا" قانونی و شرعی بوده ام و نیز اینکه بین ما صیغه محرمیت جاری شده و به عنوان نامزد اعلام شدیم
اما متاسفانه و صد افسوس که بنده واقعا" فریب موش مردگی ها و ابراز عشق های الکی ایشان را خوردم و حتی میدیدم یک روز نیامده سرکار جویا میشدم میفهمیدم خودکشی کرده و گفته یا این خانم یا هیچ کس دیگه!!!!!!!!
مثلا" رگش و میزد و.....
من همیشه از خداوند گله مندم که چرا همچین موجود حیوان و آشغالی را جلوی راه من قرار داد . در صورتیکه بنده حتی موقع راه رفتن هم مراقبم پایم مورچه ای را له نکند.
به نظر من هم توبه ایشان پذیرفته نیست و حتی ایشان لیاقت یک زندگی خوب را ندارند.به نظر من ظاهر خوب زندگی ایشان دروغ است و ترس از داشتن چنین گذشته ای و اینکه هر لحظه بترسد رازش پیش همسرش فاش شود خودش یک نوع بدبختی است و اینکه ماه هیچوقت پشت ابر نمیماند

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
8 + 4 =
*****