من 31 سالمه و 9 سال ازدواج کردم خودم فردی مذهبی هستم و همسرمم را چون فرد معتقدی دیدم انتخاب کردم.
در ابتدای زندگیمون مادرشوهرم گفت حواسم به شوهرم باشه و نگذارم پای کامپیوتر بره من متوجه منظورش نشدم و چندبار همسرم را حین دیدن عکسهای بد دیدم که هربار هول شد ویک بهانه ای آورد.من حامله شدم باز به این کارش ادامه دادو آنموقع گفت من احتیاج دارم.بعد تولد بچمون چندبار در این حالت دیدم و قول داد تکرار نشه.البته بگم که هربار هم حاشا می کرد و می گفت من اینکار را نکردم.تا یکسال قبل گوشیش معمولی بود و من اینقدر نشکل نداشتم از یکسال قبل تبلت گرفت و اکثر وقتش با تبلته و وقتی من میرم سمتش هول میشه و صفحه اش را قایم میکنه الان باز متوجه شدم که دوباره همش اون عکسها را میبینه.
میگه من ازت راضیم،از رابطمون راضیم ولی من وقتی میبینم که با تمام تلاش من باز میره و آن عکسها را میبینه بهم میریزم.
نمازهاش که آخر وقت شده،وقتی پای بحثهای مذهبی بیاد وسط کلی برام حرف میزنه و حرفاش برام بی معنیه و همش فکر میکنم دروغگواست.
بخاطر بچم باهاش دارم ادامه میدهم حس میکنم داره به اعتمادم،عشقم،محبتم،گذشتم و...خیانت می کنه.
همش میگم این آدم که من را دید چقدر اعتقادات برام مهمه پس چرا من را انتخاب کرد؟؟؟همشم میگه من تو را و زندگیمو دوست دارم ولی من باور ندارم.
الان من باید چکار کنم؟؟؟خودش این موضوع را انکار میکنه.
سلام
من 31 سالمه و 9 سال ازدواج کردم خودم فردی مذهبی هستم و همسرمم را چون فرد معتقدی دیدم انتخاب کردم.
در ابتدای زندگیمون مادرشوهرم گفت حواسم به شوهرم باشه و نگذارم پای کامپیوتر بره من متوجه منظورش نشدم و چندبار همسرم را حین دیدن عکسهای بد دیدم که هربار هول شد ویک بهانه ای آورد.من حامله شدم باز به این کارش ادامه دادو آنموقع گفت من احتیاج دارم.بعد تولد بچمون چندبار در این حالت دیدم و قول داد تکرار نشه.البته بگم که هربار هم حاشا می کرد و می گفت من اینکار را نکردم.تا یکسال قبل گوشیش معمولی بود و من اینقدر نشکل نداشتم از یکسال قبل تبلت گرفت و اکثر وقتش با تبلته و وقتی من میرم سمتش هول میشه و صفحه اش را قایم میکنه الان باز متوجه شدم که دوباره همش اون عکسها را میبینه.
میگه من ازت راضیم،از رابطمون راضیم ولی من وقتی میبینم که با تمام تلاش من باز میره و آن عکسها را میبینه بهم میریزم.
نمازهاش که آخر وقت شده،وقتی پای بحثهای مذهبی بیاد وسط کلی برام حرف میزنه و حرفاش برام بی معنیه و همش فکر میکنم دروغگواست.
بخاطر بچم باهاش دارم ادامه میدهم حس میکنم داره به اعتمادم،عشقم،محبتم،گذشتم و...خیانت می کنه.
همش میگم این آدم که من را دید چقدر اعتقادات برام مهمه پس چرا من را انتخاب کرد؟؟؟همشم میگه من تو را و زندگیمو دوست دارم ولی من باور ندارم.
الان من باید چکار کنم؟؟؟خودش این موضوع را انکار میکنه.