با وجود اینکه قیام سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) یک حرکت الهی و فراتر از هرگونه تعلقات است؛ ولی متأسفانه عدهای به شبهه پراکنی علیه این نهضت الهی میپردازند.
یکی از شبهات بیاساسی که این افراد منحرف به آن دامن میزنند این است که میگویند: «امام حسین (علیهالسلام) توسط شیعیان کوفه به این شهر دعوت شد و به شهادت رسید».
ما در چند نوشتار به بررسی این شبهه میپردازیم و تلاش میکنیم قاتلان امام حسین (علیهالسلام) را به خوانندگان محترم معرفی کنیم، تا مشخص شود که این جنایتکاران چه نسبتی با تشیع و اهلبیت(علیهمالسلام) داشتهاند.
این نوشتار به زندگی «عمر بن حجاج زبیدی» یکی از جنایتکاران واقعه عاشورا اختصاص دارد.
عمرو بن حجاج زبیدی فرمانده جناح راست سپاه عمر سعد و از جنایتکاران واقعه کربلا است. وی که از اشراف و بزرگان کوفه به حساب میآمد در دوران پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) ایمان آورد.[1] دشمنی او با شیعیان به سالها قبل از قیام امام حسین(علیهالسلام) و به ماجرای حجر بن عدی باز میگردد. عمرو بن حجاج جز افرادی بود که به فرمان زیاد بن ابیه و بر علیه حجر بن عدی و یارانش، شهادت دروغ داد و باعث شد تا معاویه آنان را به شهادت برساند.[2]
دستگیری و اعدام «هانی بن عروه»
عمرو بن حجاج در دوران حکومت یزید بن معاویه، جزء افراد فرصتطلب و سودجویی بود که با سنجیدن توازن قوا موضع خود را مشخص میکردند. عمرو بن حجاج وقتیکه متوجه شد هواداران امام حسین(علیهالسلام) روز به روز در حال افزایش هستند به همراه برخی دیگر از اشراف قریش به حضرت نامه نوشت و قول همکاری داد، ولی چون ابن زیاد بر کوفه مسلط شد، از موضع خود دست کشید و به ابن زیاد پیوست.[3]
ابن زیاد پس از ورود به کوفه و آگاهی از فعالیتهای مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، تصمیم گرفت تا آنان را از هم جدا کند، ولی از آنجایی مسلم در کوفه مخفی بود، تنها به هانی بن عروه دسترسی داشت. ابن زیاد میدانست که هانی از افراد شناخته شده کوفه و بزرگ قبیله خود است و به همین علت نمیتوان او را به راحتی دستگیر کرد و از طرف دیگر هانی به بهانه بیماری حاضر نبود که به ملاقات ابن زیاد برود، پس چارهای اندیشید تا هانی را به قصر بکشاند. به همین جهت از عمرو بن حجاج که پدرزن هانی بود را به همراه دو تن از دوستان هانی به خانه او فرستاد و از آنان خواست تا هانی را قانع کنند تا به دیدار او بیاید. این افراد نزد هانی سوگند خوردند که از جانب ابن زیاد گزند و آسیبی به هانی نخواهد رسید و سرانجام هانی به سابقه خویشاوندی و سوگند آنان اعتماد کرد و پذیرفت تا نزد ابن زیاد برود.[4]
ابن زیاد پس از دیدن هانی، او را مورد بازجویی قرارداد و خواست تا مسلم را تسلیم کند، اما زمانی که با مقاومت هانی مواجه شد، هانی را مورد ضرب و شتم قرار داد و او را با صورتی مجروح و بینی شکسته روانه زندان کرد.[5] گروهی از مردم مذحج که از زندانی شدن هانی مطلع شده بودند به سرعت خود را به در قصر ابن زیاد رسانده و خواستار آزادی سرور قبیله خود شدند. ابن زیاد این بار هم با خوشخدمتی شریح قاضی و عمرو بن حجاج توانست مذحجیان را متفرق کند. عمرو بن حجاج پس از آنکه شریح قاضی به مردم گفت که هانی زنده است، عمر بن حجاج که خود نیز از اشراف قبیله مذحج بود به هواداران هانی گفت: «اگر هانی زنده است، برای فتنهانگیزی و شتاب نکنید و برگردید». به این ترتیب آنان بازگشتند.[5]
کربلا
پس از شهادت مظلومانه هانی بن عروه، عمرو بن حجاج با چهار هزار نفر از افراد قبیلهاش به سپاه عمر سعد پیوست و در روز هفتم محرم به دستور ابن زیاد و عمر سعد مأمور محافظت از شریعه فرات شد تا آب را بر امام حسین(علیهالسلام) ببندد. او که در روز عاشورا فرمانده جناح راست لشکر عمر سعد بود، لشکریان را بر علیه امام حسین(علیهالسلام) تحریک میکرد و فریاد میزد: «از امیر خود اطاعت کنید و همراه با جماعت باشید و از کشتن کسی که از دین خارج شده و با امیرالمؤمنین یزید مخالفت کرده، به خود شکی راه ندهید».
امام حسین(علیهالسلام) پس از شنیدن هتاکیها و گستاخیهای عمرو بن حجاج خطاب به او فرمود: «وای بر تو ای پسر حجاج، مردم را علیه من تحریک میکنی؟ ما از دین برگشتهایم و شما استوار ماندهاید؟ به خدا اگر جانتان را بگیرند و بر اعمال خویش بمیرید خواهی دانست که کدامیک از ما از دین برگشته و کداممان درخور این است که در آتش بسوزد». عمر بن حجاج بار دیگر هنگامیکه امام حسین(علیهالسلام) با لبتشنه به سوی فرات حرکت کرد به امام جسارت کرد. وی از جمله کسانی بود که سرهای مطهر شهدا را با خود به کوفه برد [6] و به این ترتیب نام خود را در طومار سیاه قاتلان امام حسین(علیهالسلام) ثبت کرد.
نبرد با مختار
واقعه دردناک کربلا پایان دشمنی عمرو بن حجاج با شیعیان نبود. او پس از قیام مختار در کوفه، مردم را بر علیه او بسیج میکرد و در روز قیام به نبرد با یاران مختار پرداخت، ولی پس از شکست مقابل خونخواهان امام حسین(علیهالسلام) از کوفه گریخت.[7]
سرنوشت عبرت آموز
عمرو بن حجاج که حتی آب را بر کودکان امام حسین(علیهالسلام) بست، پس از پیروزی مختار در کوفه از شهر گریخت و به سرنوشت شومی دچار شد. ابوحنیفه دینوری، از مورخان صاحب نام اهل سنت مینویسد: «عمرو بن حجاج ... از کوفه گريخت و به سما بصره رفت، ولى از سرزنش بصریها ترسيد و به منطقهای به نام سراف رفت، مردم آنجا به او گفتند ما از مختار در امان نيستيم؛ از پيش ما برو، او حركت كرد و رفت ولی آنان يكديگر را سرزنش كردند و گفتند كار بدى كرديم و گروهى از ايشان سوار شدند و به تعقيب او رفتند كه او را برگردانند، عمرو بن حجاج همينكه آنان را از دور ديد گمان کرد لشكريان مختارند كه به تعقيب او آمدهاند و در شدت گرماى تابستان در منطقهاى بنام بييضه كه ميان سرزمينهاى قبايل كلب و طى بود، به صحراى شنزارى رفت و در گرماى نيمروزى خود و همراهانش از تشنگى مردند».[8] و به این ترتیب زندگی ننگین او به شکل دردناکی به پایان رسید.
سخن آخر
همانطور که ملاحظه شد عمرو بن حجاج زبیدی که یکی از قاتلان سنگدل امام حسین(علیهالسلام) است، نه تنها جزء شیعیان نیست، بلکه در شمار دشمنان سرسخت تشیع به حساب میآید. وی در شهادت حجر بن عدی و همراهانش، مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و شهادت امام حسین(علیهالسلام) نقشآفرینی کرد و پس از آن نیز به مبارزه با خونخواهان امام حسین(علیهالسلام) میپردازد. هر چند این مطلب تنها به زندگی یکی از جنایتکاران کربلا پرداخت، ولی باید دانست که هیچیک از قاتلان امام حسین(علیهالسلام) از شیعیان حضرت نیستند و این قبیل شبهات تنها از جانب مخالفان اسلام راستین و مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) منتشر میشود و بر خلاف واقعیتهای تاریخی است.
برای مطالعه بیشتر به کتاب «دوزخیان جاوید» اثر دکتر مرضیه محمد زاده مراجعه کنید.
_____________________
پینوشت
[1]. اسد الغابه، ابن اثیر، چاپ عادل رفاعی، بیروت، 1417ق، ج3، ص170.
[2]. تاريخ الأمم و الملوك، طبری، محمد بن جرير، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث، ط الثانية، 1387ق، ج5، ص270.
[3]. همان، ص353.
[4]. همان، ص349، الطبقات الكبرى، ابن سعد، تحقيق محمد بن صامل السلمى، الطائف ، مكتبة الصديق، ط الأولى، 1414/1993م، خامسه1، ص462.
[5]. تاريخ الأمم و الملوك، همان، ص367، اخبار الطوال، دینوری، قاهره، 1960م، ص238.
[6]. تاريخ الأمم و الملوك، همان، ص435، البدایه و النهایه، ابن کثیر، قاهره، 1932م، ج8، ص182.
[7]. همان، ص267.
[8]. اخبار الطوال، ابو حنيفه، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش، ص347.