- برخی میگویند فلسفه اسلامی، همان فلسفه یونانی است؛ اما این سخن درست نیست، زیرا اکثر مسائل فلسفه کنونی در قدیم نبوده و اثری از آنها در کتب یونانی یافت نمی شود و از مبدعات فلاسفه اسلامی است.
انسان موجودی متفکر و اندیشمند است، نسبت به دنیای پیرامون خود، سوالاتی را مطرح کرده و تلاش میکند هستی را بشناسد و به سه سوال اساسی خود پاسخ دهد: از کجا آمدهام؛ آمدنم بهر چه بود؛ به کجا میروم؟ این سوالات که در شریعت اسلام نیز به اصول دین معروفند، کاملا عقلی بوده و باید بر اساس دلیل و برهان به آنها پاسخ داد.
برای هستیشناسی عالم، علم فلسفه بنا شده است که علمی کاملا عقلی است و بر مبنای برهان و ادله عقلی سخن میگوید؛ این علم از اثبات واقعیت، در مقابل سوفسطائیان که منکر واقعیت بودند، شروع کرده و بعد از اثبات اینکه در خارج از ذهن ما واقعیتی وجود دارد، به بیان خصوصیات و ویژگیهای این واقعیت میپردازد، یعنی تلاش میکند، با حجت درونیای به نام عقل، آثار و ویژگیهای این واقعیت را فهمیده و آن را از غیر واقعیت تمییز دهد و امور وهمی را نیز شناخته و از هم جدا کند، و هستیشناسی را بر اساس واقعیت موجود خارج از ذهن به دست آورد.
حال فرقی نمیکند که این علم از کجا شروع شده و مبدع این علم چه کسی باشد، بهتر است بگوییم مبدع این علم، خود بشر از همان روز اول است، زیرا تفکر با اولین انسان به وجود آمد، و تفکر نیز همچنان به سیر تکاملی خود ادامه داده و بر سوالات بشر افزوده شده تا به زمان حال رسیده است و هم اکنون به یک علم مستقل، بلکه مهمترین علم در زندگی بشر تبدیل شده است.
این درست است که اولین کتبی که در این زمینه وجود دارد، از حکمای یونانی است، اما این دلیل نمیشود که ما این علم را یونانی بدانیم و بگوییم فلسفه اسلامی همان فلسفه یونانی است. این علم عقلی است و بر مبنای اصول منطقی بنا شده است، بر این اساس هر سخنی از هر کسی که منطقی بوده و برهانی باشد، مورد قبول است.
نکته دوم اینکه: مطالبی در فلسفه کنونی مطرح شده که در فلسفه های قبلی اصلا سابقه نداشته است، مثلا بحث اصالت وجود که مهمترین بحث حکمت صدرایی است، اصلا در کتب قبلی سابقه نداشته است، همچنین فروعات اصالت وجود، یا برهان صدیقینی که ملاصدرا مطرح میکند، امکان فقری که او مطرح کرده و صدها مطلب دیگر که او مبدع آنها بوده است. همچنین برهانی که ابن سینا بر اثبات خداوند متعال مطرح کرده و به برهان امکان و وجوب یا برهان سینوی مشهور است نیز از مبدعات ابن سیناست.
همچنین بحث در مورد علم الهی، قدرت الهی، اراده خدا و... همه از ابداعات فلاسفه اسلامی است. این فلسفه از فارابی شروع شده و تا علامه طباطبایی(رحمهاللهعلیه) ادامه داشته است و بسیاری از مباحث جز ابداعات آنها بوده است و در کتب قبلی سابقه نداشته است. تاجایی که ملاصدرا فلسفه خود را فلسفهای جدید نامید و در آن مدعی شد قرآن و برهان را در کنار هم جمع کرده است و فلسفه خود را حکمت متعالیه نامید.
به اعتراف بسیاری از فیلسوفان کنونی، حکمت متعالیه روشی جدید در مباحث عقلی بود و جمع بین فلسفه مشاء و اشراق و قرآن بود؛ لذا این بیانصافی است که گفته شود فلسفه اسلامی همان فلسفه یونان است و چیزی اضافه بر آن ندارد. بله، ممکن است اصول و مبانی این علم از یونان شروع شده باشد، اما در طول تاریخ توسط حکمای اسلامی بسیار پر بار شده و تغییراتی اساسی کرده است؛ برخی از مسائل اصلاح شد، برخی از مسائل بسیار غنی شد، بسیاری از مسائل جدید به آن اضافه شد تا به دست ما رسیده است.
در نتیجه: فلسفه یک علم عقلی است و مربوط به شناخت عالم؛ یعنی انسان با استفاده از این علم تلاش میکند که هستی را بشناسد و سوالات ذهن خود را پاسخ دهد؛ لذا میتوان گفت: تولد این علم با تولد انسان بوده است. حال درست است که اولین کتب تالیف شده در این علم از یونان باستان بوده است، اما این دلیل نمیشود که بگوییم تمام مطالبی که هم اکنون در دست ماست، همان فلسفه یونان است، زیرا مسائل بسیاری هم اکنون در فلسفه وجود دارد که توسط فلاسفه مسلمان تولید شد و از مبدعات حکمای اسلامی است و اثری از آن در کتب یونانی وجود ندارد.