اخلاق برخورد با فحاش و متجاوز در قرآن چگونه است؟

11:01 - 1396/06/19

به توصيف قرآن: مؤمنين هنگامي که نادان ها ايشان را طرف خطاب قرار دهند با ملايمت و نرمي پاسخ مي گويند. خداوند همواره در دستوراتي که براي افراد بشر ابلاغ نموده سعي در حفظ سلامت نظام اجتماعي آنها داشته و از اين رو جواب جاهلين را ملايمت و نرمي مي داند.

پرسش: اخلاق برخورد با فحاش و متجاوز در قرآن چگونه است؟

کساني که فحاشي مي کنند و يا هر گناه زباني ديگري را انجام مي دهند، در زمره جاهليني هستند که در آيه شريفه 63 سوره مبارکه «فرقان» از ايشان ياد شده. در اين آيه خداوند يکي از اوصاف مؤمنين و بندگان شايسته خود را چنين بيان مي کند: « وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً » به توصيف آيه شريفه مؤمنين هنگامي که نادان ها ايشان را طرف خطاب قرار دهند با ملايمت و نرمي پاسخ مي گويند. خداوند همواره در دستوراتي که براي افراد بشر ابلاغ نموده سعي در حفظ سلامت نظام اجتماعي آنها داشته و از اين رو جواب جاهلين را ملايمت و نرمي مي داند. (البته نه ملايمتي که اگر کسي در صورتت زد آن طرف صورتت را نيز به طرفش برگردان). از سويي ديگر با کنکاش در آثار و احوالات پيامبر اکرم(ص) و ائمه معصومين(ع) مي توان به روش صحيح در برخود اجتماعي با چنين افرادي دست يافت. پيامبر اکرم(ص) چه در زماني که از قدرت ظاهري زيادي برخوردار نبودند (ايامي که در مکه سپري کردند) و چه زماني که به رياست حکومت جامعه دست يافتند (زماني که در مدينه بودند) در مقابل برخوردهاي تند و جسارت هاي زباني اعراب با ملاطفت و نرمي برخورد کرده، ايشان را از آن طريق به راه راست هدايت مي کردند. در زندگاني ائمه معصومين(ع) و بزرگان ديني نيز اين روش استمرار داشت. شايد داستان مالک اشتر - سردار حکومت حضرت علي(ع) - را به خاطر داشته باشيد که در مقابل توهيني که به وي شد به مسجد رفته براي وي طلب استغفار کردند. بسيار مناسب است توجه شما را به متن کامل و ترجمه حديث عنوان بصري از امام صادق(ع) از كتاب «ميزان الحكمه، ج 8، باب 2875، روايت 13911» جلب کنيم: «علامه مجلسي مي نويسد: دستخطي از استادمان شيخ بهايي ديدم كه عين آن اين است: شيخ شمس الدين محمد بن مكي گفت: از دستخط شيخ احمد فراهاني از قول عنوان بصري - كه پير سالخورده نود و چهار ساله اي بود -نقل كردم كه گفت: من سال ها به محضر درس مالك بن انس آمد و شد مي كردم. اما وقتي جعفر صادق(ع) به مدينه آمد به مجلس درس ايشان رفتم و دوست داشتم همچنان كه از مالك بهره گرفتم از ايشان نيز بهره مند شوم. روزي به من فرمود: من آدم گرفتاري هستم (ارباب رجوع زياد دارم) و با اين حال، در هر ساعتي از ساعت شب و روز براي خودم اوراد و ادعيه اي دارم؛ مرا از دعا خواندن باز ندار. از همان مالك علم بياموز و همچون گذشته پيش او برو. من از اين سخن غمگين شدم و آن حضرت را ترك كردم و با خود گفتم: اگر در من حسني مي ديد، مرا از آمد و رفت پيش خود و فرا گرفتن دانش از خويش نمي راند. پس به مسجد رسول(ص) رفتم و به آن حضرت سلام دادم و فرداي آن روز به روضه (حرم رسول خدا(ص)) برگشتم و دو ركعت نماز خواندم و گفتم: خدايا! خداوندا! از تو مي خواهم كه دل جعفر را به من متمايل و مهربان گرداني و از دانش او آن روزيم فرمايي، كه در پرتو آن به راه راست تو رهنمون شوم. غمزده به خانه ام برگشتم و چون دلم از عشق و محبت جعفر پر شده بود، ديگر به درس مالك بن انس نرفتم. از خانه ام فقط براي خواندن نماز واجب بيرون مي رفتم، تا آن كه سرانجام صبرم تمام شد و حوصله ام سر آمد. بعد از آن كه نماز عصر را خواندم، كفش هايم را پوشيدم و ردايم را بر تن كردم و به طرف خانه جعفر رفتم. چون به در منزل او رسيدم در زدم، خدمتكارش بيرون آمد و گفت: چه مي خواهي؟ گفتم بر آن مرد شريف سلامي كنم. خدمتكار گفت: ايشان در حال خواندن نمازند. من مقابل در نشستم. ديري نگذشت كه خدمتكار بيرون آمد و گفت: به اميد خدا، وارد شو. من داخل خانه رفتم و به حضرت سلام كردم. جواب سلامم را داد و فرمود: بنشين، خدا تو را بيامرزد. من نشستم. حضرت مدتي سر به زير افكند و آن گاه سرش را بلند كرد و فرمود: كنيه ات چيست؟ گفتم: ابو عبدالله. فرمود: خداوند كنيه ات را استوار بدارد و تو را توفيق دهد. اي ابو عبدالله! چه مي خواهي؟ با خودم گفتم: اگر از ديدار او و سلام گفتن براي من بهره اي جز همين دعا نباشد، باز هم بهره زيادي برده ام. حضرت دوباره سرش را بلند كرد و فرمود: چه مي خواهي؟ گفتم من از خداوند خواستم كه دل تو را نسبت به من متمايل و مهربان گرداند و از دانش تو روزيم فرمايد و اميدوارم كه خداي تعالي خواهشي را كه از او درباره اين مرد شريف كردم اجابت كرده باشد. حضرت فرمود: اي ابو عبدالله! دانش به آموختن نيست بلكه نوري است كه در دل هر كس كه خداوند تبارك و تعالي خواهان هدايتش باشد، مي افتد. بنابراين اگر خواهان دانش هستي پيش از هر چيز حقيقت عبوديت را در جان خودت جستجو كن و علم را با به كار بستن آن بجوي و از خداوند فهم بخواه تا به تو بفهماند. گفتم: اي بزرگوار! فرمود: بگو، اي ابو عبدالله. گفتم: اي ابو عبدالله! حقيقت عبوديت چيست؟ گفت: سه چيز: اول اين كه بنده در آنچه خداوند به او عطا فرموده است، براي خود مالكيتي قائل نباشد؛ زيرا بندگان و غلامان مالك چيزي نيستند، مال را مال خدا مي دانند و آن را در هر جا كه خداوند فرموده است به مصرف مي رسانند. دوم اين كه بنده براي خود تدبير و چاره انديشي نكند. سوم اين كه: همه سرگرمي و اشتغالش به چيزي باشد كه خداي تعالي او را به انجام آن فرمان داده يا از ارتكابش نهي فرموده است؛ زيرا هرگاه بنده در آنچه خداي تعالي به او داده است، براي خود مالكيتي قائل نباشد، انفاق كردن آنها در مواردي كه خداوند فرمان به انفاق داده است، برايش آسان مي شود و هرگاه بنده تدبير و چاره گري كار خود را به مدبر خويش واگذارد، مصائب و گرفتاري هاي دنيا بر وي آسان گردد و هرگاه بنده به اوامر و نواهي خدا سرگرم شود، ديگر فرصتي براي ستيزه گري و فخر فروشي با مردم پيدا نمي كند. پس، هرگاه خداوند بنده را با اين سه خصلت بنوازد، مشكل دنيا و شيطان و مردم بر او آسان شود و دنيا را براي فزونخواهي و فخر فروشي نجويد و چشمش دنبال جاه و جلال مردم نباشد و روزگار خويش را بيهوده نگذراند. اين نخستين پلكان پرهيزگاري است. خداي تبارك و تعالي فرموده است: «اين سراي آخرت را براي كساني قرار مي دهيم كه خواهان برتري و تبهكاري در زمين نيستند و فرجام (نيك) از آن پرهيزگاران است». گفتم: اي ابو عبدالله! به من سفارشي بفرما. فرمود: تو را به نه چيز سفارش مي كنم كه اينها سفارش من به طالبان راه خداي تعالي است و از خداوند مي خواهم كه تو را در به كار بستن آنها توفيق دهد. سه چيز از اين نه چيز به رياضت نفس مربوط مي شود و سه چيز به بردباري و سه چيز ديگر به دانش. اينها را حفظ كن و زنهار كه ناچيزشان شماري. عنوان مي گويد: دلم را به كلي به آن حضرت سپردم. حضرت فرمود: آن سه چيز كه به رياضت مربوط مي شود اينهاست: از خوردن آنچه كه ميل و اشتها بدان نداري، خودداري كن؛ زيرا اين كار حماقت و كودني به بار مي آورد. ديگر آن كه تا گرسنه نشده اي غذا نخور و هرگاه غذا خوردي، حلال بخور و نام خدا بگو و اين حديث رسول خدا(ص) را به ياد آر كه: آدمي هيچ ظرفي بدتر از شكم خويش پر نكرد. اما چون چاره اي از خوردن نيست، پس يك سوم معده را به غذا اختصاص ده، يك سوم ديگرش را به آب و نوشيدني و يك سوم را هم به نفس آن. آن سه چيز كه به بردباري مربوط مي شود اينهاست: چنانچه كسي به تو گفت: اگر يكي بگويي ده تا مي شنوي، در پاسخش بگو: اگر ده تا بگويي يكي هم نخواهي شنيد. اگر كسي به تو ناسزا گفت، به او بگو: اگر آنچه مي گويي راست باشد، از خداوند مي خواهم كه مرا بيامرزد و اگر دروغ باشد، از خداوند مي خواهم كه تو را بيامرزد. (سوم اين كه) اگر كسي به تو سخن زشتي گفت، تو او را نصيحت و ارشاد كن. آن سه چيز كه به دانش مربوط مي شود، اينهاست: آنچه نمي داني از دانشمندان بپرس و زنهار كه به قصد مجادله و آزمودن از ايشان سؤالي كني. زنهار كه براساس رأي خود كاري كني و در كارها تا جايي كه راه دارد، به احتياط عمل كن. از فتوا دادن بگريز چنان كه از شير مي گريزي و گردن خود را پلي براي مردم قرار مده. اينك؛ اي ابو عبدالله تو را نصيحت و راهنمايي كردم. برخيز و مرا تنها بگذار و ورد و دعايم را بر من خراب مكن؛ زيرا من مردي هستم كه نسبت به نفس خود بخل و مضايقه مي ورزم و درود بر كسي كه از راه هدايت پيروي كند». به نظر مي آيد اگر شما اين سخنان امام صادق را نصب العين خود قرار دهي و به آنها عمل كنيد هم از شر آن ناسزاگو به تدريج خلاص خواهي شد و هم بر اعصاب خود تسلط خواهي يافت و با صبر و شكيبايي در مقابل اينگونه افراد چه بسا بتوانيد رفتار آنها را نيز تغيير دهيد. در هر حال اگر شما براي خودت شخصيت، كرامت و ارزش قائل باشيد كه هستيد هيچگاه ناسزاگويي هاي اين افراد را با ناسزاگويي پاسخ ندهيد و سكوت در مقابل چنين افراد جاهلي بهترين شيوه برخورد است.

برگرفته شده از سایت پرسش و پاسخ نهاد رهبری.

کلمات کلیدی: 

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
5 + 4 =
*****

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.