عمل حضرت خضر در کشتن جوان، نه جبر است و نه سلب اختیار وی در انتخاب سرنوشتش و نه بی جرم کشتن کسی و نه ظلم روا داشتن بر او؛ زیرا او با اختیار خود، سرنوشتش را کفر انتخاب نموده و جرمش ارتداد بود و عدالت حق، بر مرگ مرتدّ رقم خورده است.
شبهه: در قرآن در داستان حضرت موسی و خضر، طفلی سر بریده میشود، به این دلیل که پدر و مادرش را در آینده از دین خارج میکند! مگر طبق متن قرآن، هر کسی سرنوشتش را خود نمیسازد؟ پس چرا کسی به خاطر گناهی که هنوز مرتکب نشده باید کشته شود؟ مگر اینکه همه چیز از قبل تعیین شده باشد و ما تنها اجرا کننده باشیم.
پاسخ: این شبهه از چند ادعا تشکیل شده است:
ادعای اول: کسی که توسط حضرت خضر نبی، کشته شده طفل و کودک بوده است. این ادعا کذب محض است.
متن آیه این است: «فَانْطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّهً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُکْرًا [کهف/74] و باز هم روان شدند تا به پسری برخوردند، او پسر را (بیگفتگو) به قتل رسانید. باز موسی گفت: آیا نفس محترمی که کسی را نکشته بود بیگناه کشتی؟ همانا کار بسیار منکر و ناپسندی کردی».
گویا کلمه «غلام» او را به خطا واداشت که آن را به معنای پسر بچه گرفته است در حالیکه غلام در لغت عرب معنای عامّی دارد که هم شامل پسربچه و هم پسر جوان و نوجوان میشود. شاهد این سخن، عبارتی است که امام حسین(علیهالسلام) به هنگام فرستادن علی اکبر(علیهالسلام) به میدان جنگ فرموده است: «اللهم اشهد علی هؤلاء القوم فقد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خلقا... خداوندا ! گواه باش كه جوانى براى جنگ با آنان مى رود كه شبيه ترينِ مردم به پيامبرت از جهت صورت و سيرت و سخن گفتن است».[1] حداقل سنی که برای حضرت علی اکبر گفته شده 18 سال است پس امام حسین(علیهالسلام) برای یک جوان 18 ساله بالغ، تعبیر "غلام" آورده است.
فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب میگوید: «غلام شامل جوان بالغ میشود و شاهدش در این آیه که آن فرد، بالغ بوده، این است که حضرت موسی به عنوان اعتراض فرمود: "نفس محترمی را بی آنکه کسی را کشته باشد کشتهای". عبارت "بِغَیرِ نَفسٍ" به فرد بالغ مناسبتتر است تا به کودک نابالغ چون کودک نابالغ اگر کسی را بکشد قصاص نمیشود».[2] مقصود فخر رازی این است که کودک نابالغ در سنی است که شانیت قصاص ندارد و حکم قصاص بر وی جاری نمیشود و اینکه حضرت موسی اعتراض که چرا وقتی او کسی را نکشت او را کشتی نشان از آن دارد که او در سنی بود که شانیت قصاص داشت والّا آوردن عبارت «بغیر نفس» توسط حضرت موسی بی معنا و عبث میبود.
ادعای دوم: خضر(علیهالسلام) او سر بریده است. این ادعا نیز باطل و کذب است.
فخر رازی مینویسد: «و همچنین اینکه آیا خضر سر آن جوان را بریده و یا سرش به دیوار کوبیده و یا به روش دیگری او را به قتل رسانده هرگز در قرآن هیچ لفظی نیامده تا دلالت بر یکی از این کیفیات قتل بکند».[3] و اتفاقا در روایات آمده است که حضرت خضر(علیهالسلام) با ضربه مشت از پای در آورد.[4] اما این شبههافکن برای شدت بخشیدن و سنگینتر کردن بار شبهه و برانگیختن حس نفرت در مخاطب نسبت به عمل خضر، به دروغ گفته خضر نبی آن جوان را سر بریده است.
ادعای سوم: چرا خضر نبی کسی را که هنوز گناهی مرتکب نشده کشته است؟ این نیز ادعایی بیش نیست، چون هرگز از عبارات قرآن استنباط نمیشود که او گناهی نکرده؛ بلکه نهایت چیزی که در متن آیه وجود دارد آن است که حضرت خضر فرمود: اگر او زنده میماند پدر و مادرش را نیز فاسد میکرد. این سخن حضرت خضر در واقع بیان علت عمل قتلش نیست بلکه بیان غایت زندهماندن آن فرد است که اگر زنده میماند پدر و مادر مومن خود را نیز منحرف میساخت.
ذکر این غایت، خود حکایت از حال فعلی آن فرد داشت. علت قتل آن جوان، فساد فعلی او بود نه فساد بالقوه. لکن آن فساد فعلی او با زنده ماندن تا جایی گسترده و رشد مییافت که از صفت فاسد به صفت مفسد فی الارض میرسید و علاوه بر انحراف خود، دیگران [یعنی پدر و مادر مومنش] را نیز از صراط حق خارج و آنان را نیز فاسد میساخت. پس اتهام غایی او افساد فی الارض بود و اتهام فعلی او فساد؛ آنهم فساد در آن مرحلهاش که امکان هدایت برای او از بین رفته است.[5]
این مانند آن میماند که کسی در ملا عام شمشیر بکشد و به دیگران حملهور شود و ایجاد رعب و وحشت در جامعه کند. قانون او را به خاطر ارتکاب این جرم، محارب میداند و او را اعدام میکند، چراکه چنین کسی اگر آزاد بماند قطعا انسانی را خواهد کشت. حال، آیا باید او را آزاد گذاشت تا حتما انسانی را به قتل برساند تا پس از ارتکاب قتل و گرفتن جان کسی، بخواهند او را قصاص کنند؟! خیر! برخی از حدود الهی، جهت پیشگیری از جرم بزرگتر است.
حال، حتما باید آن جوان زنده بماند و چند نفر را نیز فاسد و جهنمی کند و سپس او را به اتهام افساد فی الارض بکشند؟! این عمل خضر نبی، برای پیشگیری از جرم بزرگتر بود و اتفاقا از منظر اخروی نیز این پیشگیری حضرت خضر، به نفع آن جوان بود چراکه اگر زنده میماند مرتکب گناهان بیشتر و سختتر میشد، ولی اکنون با سطح کمتری از گناه و فساد وارد عالم آخرت شده است. روایات متعددی وجود دارد که این جوان بالغ، کافر بود در حالیکه پدر و مادرش مومن بودند.[6]
ادعای چهارم: "مگر طبق متن قرآن، هر کسی سرنوشتش را خود نمیسازد؟ پس چرا کسی به خاطر گناهی که هنوز مرتکب نشده باید کشته شود؟ مگر اینکه همه چیز از قبل تعیین شده باشد و ما تنها اجرا کننده باشیم".
مقصود این شبههانداز این است که کشتن آن کودک، در واقع، نفی اختیار جوان در انتخاب سرنوشت خود است چون او هنوز جرمی مرتکب نشده بود بلکه هنوز فسادش بالقوه بود، ولیکن خدا از آن رو که در علمش بر فساد او در آینده آگاه بود او را پیش از به فعلیت رسیدن فسادش به دست پیامبرش کشت و این خلاف اختیار است چون انسان مختار است که یا فاسد باشد و یا مومن اما خدا به او اجازه این انتخاب و اختیار را نداد و مانع انتخاب و اختیارش شد؛ و این چیزی نیست جز جبر.
ما در فرازهای قبلی پاسخ دادیم که اتفاقا آن مقتول، کودک نبوده بلکه بالغ بوده و مرتکب جرم نیز شده و فسادش نیز فعلی بود نه بالقوه. و اتفاقا کشته شدن او همان بازتاب اختیارش بود، زیرا او مختارانه، کفر و ارتدادی را انتخاب نمود که در دنیا، حکمی جز توقف حیات فیزیکی ندارد. پس انتخاب مختارانه خود او بود که در نهایت، او را به ورطه اعدام کشاند. و این کشتن، هیچ گونه سلب اختیار از آن جوان در تعیین سرنوشتش نبود چون او سرنوشتن را با ضلالت انتخاب کرد. خدا به این جوان نیز عمر کافی در تعیین سرنوشتش بخشید. اما اینکه چرا به او عمر بیشتر نبخشید، بدین خاطرست که آن جوان با انتخابی که کرد به مرحلهای از شقاوت رسید که دیگر امکان هدایت و سعادت برایش فراهم نبود پس زنده ماندنش فایدهای برای سعادتش نداشت، بلکه ضرر نیز داشت؛ چرا که اگر بیشتر زنده میماند علاوه بر گمراهی خود، باعث گمراه سازی والدینش و دیگران نیز میشد لذا خدا برای مصلحت بقای والدینش بر هدایت در آینده، دفع مفسدهی بالقوه در زمان حال کرد و آن مفسده بالقوه، ضلالت والدین آن جوان در آینده بود.
بنابراین، در جریان کشته شدن آن جوان توسط حضرت خضر، نه جبری است و نه سلب اختیاری و نه بی گناه کشته شدن کسی و نه ظلم روا داشتن به او؛ چون او با انتخاب و اراده خودش کفر را انتخاب کرده بود و جرمش محرز بود.
_________________________
پینوشت:
[1]. مقتل الحسین علیه السلام، موفق بن احمد خوارزمی(م568ق)، انوار الهدی، چاپ دوم، 1381ش-1423ق، ج2، ص34، متن کتاب.
[2]. مفاتيح الغيب، أبوعبدالله محمد بن عمر الملقب بفخر الدين الرازی(م606ق)، دار إحياء التراث العربی، چاپ سوم، 1420ق، ج21، ص486، متن کتاب.
[3]. «وَأَيْضًا فَهَلْ قَتَلَهُ بِأَنْ حَزَّ رَأْسَهُ أَوْ بِأَنْ ضَرَبَ رَأْسَهُ بِالْجِدَارِ أَوْ بِطْرِيقٍ آخَرَ فَلَيْسَ فِي لفظ القرآن مَا يَدُلُّ عَلَى شَيْءٍ مِنْ هَذِهِ الْأَقْسَامِ». مفاتيح الغيب، پیشین، ج21، ص486، متن کتاب.
[4]. «عن اسحق بن عمار عن أبيعبد الله (عليه السلام) قال: سمعته يقول: بينما العالم يمشى مع موسى اذ هم بغلام يلعب قال ..... فوكزه العالم فقتله...». نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید علی عاشور، موسسه التاریخ العربی، ج3، ص286، ح167، متن کتاب.
[5]. ر.ک: تفسير نمونه، آيت الله العظمى ناصر مكارم شيرازى، تهران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ32، 1374ش، ج12، ص506، متن کتاب.
[6]. نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید علی عاشور، موسسه التاریخ العربی، ج3، ص285-286، ح164 تا ح169، متن کتاب.
برخی میپندارند حضرت خضر، کودکی را بی آنکه جرمی مرتکب شده باشد به این دلیل که در آینده، والدین را منحرف و گمراه خواهد ساخت کشته است. این تصورات اشتباه است چراکه اولا: آن فرد، کودک نبوده بلکه جوان بالغی بود. ثانیا: او جرمش کفر و الحاد و ارتداد بود. ثالثا: او را بخاطر فساد بالقوه و جرمی که نکرده بود نکشت بلکه او را به خاطر فساد فعلی و جرم ارتدادش کشت. اما این عبارت «که او در آینده، والدینش را گمراه میساخت» به عنوان علت قتل نیست بلکه بیان غایت و نهایت تدوام حیات آن جوان بود که اگر زنده میماند گمراهی و فسادش به افساد و گمراه ساختن منجر میشد. و خدا بخاطر دفع این مفسده بزرگ بالقوه، او را به جرم همان مفسدههای بالفعلاش با دست پیامبرش کشت چراکه ادامه حیاتش نه تنها به سعادتش ختم نمیشود بلکه به شقاوت کشاندن دیگران منتهی میشود.
نظرات
سلام علکیم
ممنون از مطلب زیبا و کامل شما، این متن در توئیتر منتشر شد.
علیکم السلام.
تشکر از انتشار شما