حکم حجاب، حق خداست و چون حق خدا است، نه شخص در آن حق اعمال سلیقه دارد و نه حکومت اسلامی حقی در برداشتن آن؛ کسی که حکومت را هم قبول نداشته باشد، عقل و جهانبینیِ صحیح، او را به سمت حجاب رهنمود میکند.
سوال میشود که حکومت چه حقی دارد که در مورد پوشش بانوان دخالت کند و قانون حجاب بنویسد؟
در یک نگاه کلان و در راستای یک جهانبینی صحیح، باید گفت وقتی صاحب این هستی تعیین تکلیف کرده و حجاب را به عنوان یک دستور اجتماعی مطرح کرده است،[1] بانوان چه حقی دارند که در مورد حجاب یا بیحجابی خود سلیقه به خرج دهند؟! مگر انسان در این نظام آفرینش چه حق مالکیت حقیقی یا حقوقی دارد که بتواند بیحجابی را حق مسلم خود بداند؟ انسان از وقتی که از مایع منی نطفهاش بسته میشود، تا وقتی که به مرداری متعفن تبدیل میشود، در همه این مراحل به انضمام ترکیب روح با بدن، تحت مدیریت خدا قرار دارد و خود انسان کوچکترین نقشی در این فرایند ندارد. چرا با وجود دستور خدا، انسان باز هم در مورد کیفیت پوشش، خود را صاحب حق میداند؟
درست است که انسان مختار آفریده شده، اما اختیار داشتن به معنای جواز و مباح بودن تضییع حق خدا نیست؛ همانطور که اجباری نبودن دین، به معنای جواز لاابالیگری و بیهزینه بودن "بیدینی" نیست. در قالب مثالی دیگر باید گفت وقتی کسی مختار است که دروغ بگوید یا نگوید، به این معنی نیست که دروغگویی بیهزینه است و هیچ قبحی ندارد. کسی که حق خدا را ضایع میکند طبعاً خودش را آماده یک عقوبت و برخورد میکند؛ همانطور که وقتی حق یک انسان را ضایع میکند، چنین تهدیدی را از دیگران انتظار دارد. برخورد قانونی در این دنیا برای جلوگیری از عقوبت در آخرت، امری معقول و مطلوب است؛ همانطور که پیشگیری همواره بهتر از درمان است.
در مورد حجاب، قانون حکومت، همان قانون خداست و بدحجابی فارغ از یک تخطی قانونی، یک تخطی الهی است. کسی که خود را خطاکار میداند باید جوابگو باشد، نه حکومتی که مجری قانون خداست. پس اساساً حکم حجاب چون حق خداست، سلیقه بردار نیست؛ همانطور که تضییع حقوق دیگران سلیقه بردار نیست.
پینوشت:
1- نور/31.