حضرت علامه مصباح یزدی و شهید حاج قاسم سلیمانی در هنگامیکه نظام اسلامی در عرصه معرفت و مقاومت، نیاز به ظهور مکتب علمی و عملی داشت همچون دو کاریزمای مکمل در زمینه جنگ نرم و سخت درخشیدند.
علامه مصباح یزدی | «شخصیت کاریزماتیک» شخصیتی است که در الگودهی، به نماد و سمبل تبدیلشده است. چنین فردی دارای کششی انفرادی (فردی) است که اثری اجتماعی (جمعی) دارد. معمولاً دوره ظهور شخصیتهای کاریزما در زمانهایی است که جامعه دچار یک نیاز فراگیر است و در بستر همین شرایط اجتماعی، کسانی که توان برآورده کردن نیاز جامعه را دارند، تبدیل به شخصیتی آرمانی و الهامبخش میشوند؛ در واقع پیدایش کاریزما، برآیند یک خلأ معنایی است، وقتی یک گفتمان آرمانی به واسطه انقلاب یا جنبش نوینی در جامعه ارزش پیدا کند ولی معنا و امکان وقوعی آن به صورت کامل و اطمینانآور برای عموم جامعه روشن نباشد، در این شرایط پدیدار شدن شخصیت کاریزما کمک بزرگی خواهد بود؛ چراکه افزون بر معنابخشی به آن آرمان، مصداقی واقعی از امکان محقق شدن را نیز به دنبال دارد.
در این راستا شخصیت ویژه و منحصربهفرد علامه مصباح یزدی رحمهالله و سردار حاج قاسم سلیمانی رحمهالله را میتوان در چارچوب نظریه «کاریزما» تحلیل و ارزیابی کرد.[1] دو شخصیتی که فراخور نیاز جامعه همچون طبیبی حاذق در میان عموم مردم حضور یافتند. در زمانهای که از سویی دشمن با گسیل نیروهای الحادی به دنبال درهم شکستن گستره استراتژیک جمهوری اسلامی و از میان بردن محور مقاومت بودند، این سردار سلیمانی بود که توانست به عنوان کاریزماتیکترین شخصیت مقاومت، این عرصه را مدیریت و راهبری کند، اما در جنگ هیبریدی دشمن، تنها میدان رزم نبود که در آن ائتلاف غربی و منطقهای تحرکات وسیع داشت بلکه همزمان با جنگ سخت که به صورت ناگهانی و فوری در سرزمینهای همجوار میهن اسلامی گسترش یافته بود، یک جنگ آرام و تدریجی در درون کشور برای تزلزل و بههمریختگی افکار عمومی هدایت و پشتیبانی میشد.
در این شرایط ویژه و تاریخی که مهمترین موانع بر مسیر شکلگیری هژمونی مقاومت قرار گرفته بود این دو شخصیت با کنش قدسی و الهی در برابر کنش سکولار، توانستند افسران زیادی را در یک جبهه علمی و رزمی بسیج کنند. آیتالله مصباح یزدی که بیشترین برخورداری را از میراث علمی اسطورههای معرفتی همچون علامه طباطبایی و شهید مطهری داشت در قامت یک اندیشمند مصلح و سوپر تئوریسین دینی توانست جامعه را از استحاله فرهنگی و اجتماعی نجات دهد. وی با فداکاری و ایثاری که از ویژگیهای انسانهای کاریزما هست، در مقابل روشنفکران شبهدینی یک پَدافند بینشی را پیریزی نمودند و با شجاعت تمام از گفتههای روشنفکری که ظاهری زیبا و مقبول داشت نترسید و پیاپی بر ارزشهای نهادینه سکولاریسم و لیبرالیسم میتاخت.
او همچون ناخدایی بینا و آگاه، موج شبهات سیاسی در برابر اندیشه حاکمیتی جمهوری اسلامی را با بهروزرسانی میراث سنت و فلسفه اسلامی، کنار زده و جامعه تشنه را به ساحل آرام باور و اندیشه دینی میرساند. شدت تخریب این شخصیت متفکر و ژرفاندیش شاهدی گویا بر سربلندی علامه مصباح یزدی در برابر تهاجم فرهنگی روشنفکران غربگرا بود. تروریسم رسانهای که آیتالله مصباح یزدی را به عنوان مهمترین هدف در حوزه علمیه شناسایی کرده بود اما بارها در مقابل صلابت علمی ایشان، طعم تلخ شکست را چشیده بود.
در دیگر سو ما شخصیتی مجاهد و اسوهای بیهمتا همانند شهید حاج قاسم سلیمانی را داریم. کسی که برای دیگر عرصههای نظام اسلامی، حاضر به قبول مسئولیت نشد، اما با علم به اینکه امروز عرصه برونمرزی جمهوری اسلامی محل حضور دشمن شده، با تکلیف رهبری مسئولیت نیروی قدس را پذیرفت و توانست نیاز فوری نظام در مبارزه با قدرتهای جهانی، صهیونیسم بینالملل و ارتجاع منطقه را با یک مقاومت کاریزماتیک راهبری کند. او با عقب راندن تروریسم میدانی که فرزند حرامزاده و ناقص الخلقه غرب بود، در جهان معاصر به عنوان نماد مبارز با تروریسم مطرح شد. قاسم سلیمانی برای جمهوری اسلامی تنها یک فرمانده نظامی و میدانی نبود، او نماد محور مقاومتی بود که پایههای تمدنی جمهوری اسلامی بر آن بنا شده است.
پینوشت:
[1]. ویکیپدیا: https://b2n.ir/p93804.