محمدرضا شاه پهلوی در ادامه سیاستهای پدرش، تلاش کرد تا ارزشهای غربی را جایگزین سنتها و ارزشهای اسلامی کند و توانست در یک روند تدریجی و برنامهریزیشده، بخش قابل توجهی از جامعه را نسبت به ارزشها، سنتها و اعتقادات دینی بیاعتماد کند؛ گرچه نتوانست به هدف نهایی برسد و انقلاب اسلامی با انگیزههای دینی، طومار نظام شاهنشاهی را برچید .
تجددگرایی و تضعیف ارزشهای دینی،[1] بخشی از برنامههای نوسازی فرهنگی شاه و دولت پهلوی بود. صدماتی که شاه و خاندان پهلوی به کشور ایران وارد کردند، شاید تا دهها سال قابل جبران نباشد. از بین بردن سرمایه اجتماعی و فرهنگ کشور و همچنین وارد کردن آسیب جدی به باورهای مردم جامعه، تنها بخشی از اقدامات جبرانناپذیر این خاندان است.
پهلوی تلاش کرد تا جامعه را نسبت به ارزشها، سنتها و اعتقادات دینی که عمیقاً در باورهای مردم ریشه داشت، بیاعتماد کند؛ بیاعتمادی که از سیاست جایگزینی ارزشهای غربی بهجای سنتها و ارزشهای اسلامی کمک گرفت و توانست در یک فرایند تدریجی و برنامهریزیشده، بخشی از جامعه را با خود همراه و تا حدودی به هدف خود که هویت سازی ملی و ایرانگرایی بود نزدیک کند.
تغییر تاریخ اسلامی به تاریخ شاهنشاهی، برگزاری جشنهای سلطنتی پرهزینه و گزاف، نفوذ و اشتغال گسترده بهائیان و صهیونیستها در پستهای کلیدی و حساس دولتی، بخشی از همین سیاستی بود که به ایرانگرایی افراطی ختم میشد.[2]
رهبران رژیم با این سیاستها توانستند نهاد مذهب را به انزوا بکشانند و بهجای آن، باستانگرایی را -به ویژه به خاطر همخوانی آن با ساخت نظام سلطنتی- مورد توجه قرار دهند؛ توجهی که ترویج ایرانیگرایی، با تعریف خودساخته از هویت ایرانی را نتیجه میداد و عنصر مذهب را مورد غفلت قرار میداد و سنتهای باستانی، ارکان اساسی این هویت لحاظ میشدند.[3]
این حربه سیاسی-فرهنگی تا حدودی کارساز شد و بخشی از جوانان این مرز و بوم را شیفته و فریفته خود کرد و افکار آنها را به سمت ارزشهای غربی سوق داد، اما نتوانست به هدف نهایی خود دست یابد، و انقلاب اسلامی با انگیزههای دینی، طومار نظام شاهنشاهی را برچید.
اما سؤال این است که شاه با چه هدفی اقدام به چنین سیاستهایی میکرد؟ شواهد نشان میدهد سه هدف میتواند پشت این تصمیم باشد:
1. تضعیف مذهب بهعنوان مانع نوسازی؛
2. حل بحران هویتی حاصل از تقابل مذهب با ایرانیگرایی افراطی.
3. حل بحران مشروعیت با ادعای ادامه دادن راه پادشاهان هخامنش
پینوشت:
[1]. رضا زریری، تجدد گرایی و هویت ایرانی در عصر پهلوی، زمانه، 1384، شماره 40.
[2]. حسین فردوست، ظهور وسقوط سلطنت پهلوی، موسسه اطلاعات، 1380، ص 10 به بعد.
[3]. رضا ضریری، همان.
[4]. داود هرمیداس باوند، چالشهای برونمرزی و هویت ایرانی در طول تاریخ، مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 130ــ129.