در بحث ظهور، حضور پیامرسان موثق، امید به ظهور را قطعی کرده است.
ظهور و امیدآفرینی | در جوامع کنونی، افراد بسیاری مشاهده میشوند که با تمام توان سعی در ترغیب دیگران برای توجه به خواستههای خود دارند. این کار به دلایل خاصی صورت میگیرد؛ از جمله: منفعت مادی، ایجاد امید، نجات از افسردگی و... . حال اگر شخص به نتیجه مطلوب دست نیابد، دچار یأس و ناامیدی، و به دنبال آن، گرفتار مشکلات دیگری میشود.
اما چنانچه افراد تبلیغکننده مورد وثوق باشند، اعتماد به آنها و گفتارشان نیز امکانپذیر است. خداوند به این مهم توجه ویژه کرده و در امر صحبت درباره بزرگترین رویداد بشری، از پیامرسانان موثق استفاده کرده است تا وقوع این امر را قطعی نشان دهد. این توجه خداوند به صفت «صداقت» در گفتارِ پیامرسان، حتی در جامعه کوچکی مانند خانواده نیز مطرح است.
از وعدههایی که توسط پیامبران صادق داده شده، ظهور است که نتیجه آن، برقراری عدل و داد در کل جهان خواهد بود؛ برای مثال در روایاتی میفرماید:
- «اگر از عمر دنیا یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میکند تا مردی از فرزندان مرا مبعوث کند که اسم او مانند اسم من است و زمین را پر از عدل و قسط میکند، همانگونه که پر از ظلم شده بود».[۱]
- «... قسم به کسی که مرا برای بشارت به حق برانگیخت، اگر از دنیا یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولانی میکند تا فرزندم مهدى در آن روز خروج کند. سپس حضرت عیسی علیهالسلام نازل میشود و پشت سر ایشان نماز میخواند و زمین با نور خداوند روشن میشود...».[۲]
- «... اگر از عمر دنیا یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میکند تا کسی قیام کند که زمین را پر از عدل و قسط کند، همانگونه که پر از ظلم شده است».[۳]
این خبری که در روایات مطرح شده و میزان اطمینان از وقوع آن برای ایجاد امید به حدی است که بندگان خاص خداوند به عنوان خبردهندگان این امر مهم انتخاب شدهاند. پس برخلاف تمام امیدهای واهی، اعتماد به ظهور منجی، توسط منبع موثق تأیید شده است.
در محیط خانواده و در مسیر تربیت فرزندان نیز امید واهی دادن، اعتماد اعضای خانواده را نسبت به شخص دچار خدشه میکند؛ ولی چنانچه صداقت بر تمام رفتار والدین حاکم باشد، موجب حصول اطمینان نسبت به وعده و ایجاد امید خواهد شد.
پینوشت:
[۱]. فتال نیشابوری، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج۲، ص۲۶۱.
[۲]. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۳۹۱.
[۳]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علیاکبر غفاری، ج۴، ص۱۷۷.