«پروژه مهسا» هرچند کشورمان را دچار برخی چالشهای زودگذر نمود؛ اما رو شدن جریان نفوذ و استحاله در جمهوری اسلامی که سالها با تابلوی اصلاحطلبی در عرصه سیاسی فعال بودند، از ثمرات غیر قابل اجتناب این جنبش دروغین است.
پروژه مهسا یکی از مهمترین آزمونهای اجباری و تحمیل شده بر طیفهای مختلف بود؛ یک شبهجنبش پیچیده که طراحی دقیق و پیشبرد روانی آن از سوی رسانهها، با مدیریت و مهندسی مراکز به هم پیوسته غربی، تحسین مقام معظم رهبری را برانگیخت؛[1] هرچند این رویداد سهمگین، تبعاتی گزاف داشت؛ اما نظام توانست با قدرت نرم و تحمل استراتژیک، آن را پشت سر بگذراند. از سویی دیگر، این ماجراجویی، برای کشور خالی از فایده نبود؛ نیمهپر این لیوان، رو شدن افراد پنهانکار و عوامل نفوذ در میان احزاب و نخبگان سیاسی بود.
میوهای پربار که اینک چیدن آن به دست جبهه انقلاب است تا بار دیگر نظام در یک پوستاندازی طبیعی، از ثبات بیشتری برخوردار شود. گرچه این نتیجه، مد نظر نظام اسلامی نبوده است و مقامات کشور همچون سران روسیه، به دنبال تور پهن کردن برای شکار افراد نفوذی و همکار با مراکز اطلاعاتی غرب نبودهاند؛ اما ضد انقلاب با عملکرد اشتباه خود، چنین ارمغانی را برای جمهوری اسلامی، هدیه داده است.
همین ماه قبل بود که شورش واگنرها در روسیه، موجب واکنشهای فراوان گردید که تمامی آنها یک نقطه اشتراک داشت و آن تعجب و شگفتی از شورش واگنرها که پیشینه آنها در وفاداری به پوتین، موجب تردید جدی در مورد واقعی بودن این شورش شد؛ برخی از تحلیلگران با توجه به ماهیت وابستگی شدید واگنر به پوتین، کودتای آنها را یک تور اطلاعاتی برای به دام انداختن عوامل غرب و ناتو دانستند، تحلیلی که تا حدودی درست از کار درآمده و چنین دستاوردی را برای پوتین، رقم زد!
اما در نظام اسلامی، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی، نیاز به چنین تلهای ندارند؛ چراکه کشور برخوردار از یک اشراف اطلاعاتی بوده و رصد دقیقی نسبت به افراد و جریانها دارد؛ اما مردم و افکار عمومی بزرگترین بهرهبرداران پروژه مهسا بودند که توانستند به عمق جریان نفوذ پی برده و اطلاعات خود را در مورد برخی جریانهای برانداز همچون مجاهدین خلق، سلطنتطلبان، جداییطلبان و... بروز رسانی کنند.
همچنین واگرایی خفتبار برخی احزاب داخلی در برابر براندازان بیرونی، حقیقت پنهانی بود که آشکار شدن اهداف و روش سیاستمداری منفعتطلبانه آنها، از پسآمدهای زن، زندگی، آزادی بود. جریان بیقرار، بیثبات و ناپایدار اصلاحطلب که تغییر مکرر مزاج سیاسی و شیوههای عوامفریبی خود را سالها به نام اصلاحطلبی پنهان نگه داشته بود و در شرایط کنونی هم با انتخاب یک زن به سمت دبیرکلی، خود را مهیای تغذیه از مردار جنبش زن، زندگی، آزادی نمود.
اظهارات اخیر خانم آذر منصوری نشان داد که اصلاحطلبان از انتخاب ایشان چه اهدافی را در سر داشتهاند؛ روزنامه اصلاحطلب آرمان ملی به بهانه آغاز گشتهای خودرویی پلیس، در یادداشتی به نقل از آذر منصوری دبیرکل غیرقانونی حزب اتحاد نوشته است:
«پوشش من انتخاب من است و اگر باوری به ارزش بودن آن نداشتم، بالطبع پوشش دیگری را انتخاب میکردم. این باور نه محصول گشت ارشاد است و نه معلول موقعیت سیاسی و اجتماعی من. بالطبع من قبل از این انتخاب آموختم و بر مبنای آموزههایی که به آن باور دارم این پوشش را انتخاب کردم و به همین دلیل به عنوان مدافع این پوشش در وهله اول باید به دیگران نیز حق انتخاب بدهم. دیگرانی که ممکن است انتخابی متفاوت از من داشته باشند. شاید در زمانهای دورتر علاوه بر حفظ این پوشش امثال من نوعی میتوانستیم با صدایی بلندتر از اکنون از این انتخاب دفاع کنیم. اما متأسفانه دفاعهای بد به حدی در جامعه ما نمود و بروز پیدا کرده و خسارت به بار آورده که دیگر زبان ما هم کوتاه شده است».[2]
بیگمان تقلیل رفتار غیرقانونی «بیحجابی» به مقوله «حق انتخاب» و آمیختن یک واجب سیاسی و شرعی با دموکراسی فانتزی، یک آنارشیسم اجتماعی است که تفسیری جز بازی با قانون و حاکمیت ندارد. هرچند چنین مواضع پوچ سیاسی برای جبهه انقلاب آزاردهنده است؛ اما در بلندمدت این همسانی گفتمانی با براندازان، نتایج مبارکی همچون رو شدن دستهای سالوسگر و نون به نرخ روز خور را در پی خواهد شد.
پینوشت:
[1]. پایگاه حفظ و نشر آثار رهبری، https://b2n.ir/p30812.
[2]. آرمان ملی، https://b2n.ir/z53630.