جریان به بنبست رسیده ززآ پس از اینکه در همراه کردن مردم با احزاب تجزیهطلب ناکام ماند، اینک تلاش میکند تا با دمیدن در آتش نژادپرستی، دوباره گسل تفرقه و اختلاف را زنده کند.
مردم طی سالهای گذشته به خوبی احساس کردهاند که کشور به صورت غیر طبیعی هر از گاهی شاهد شکلگیری تلاطمات خبری و خبرسازیهای تند و احساسی است؛ گرچه این خیزشهای رسانهای، طیف متنوعی از مسائل مربوط به کشور را در بر گرفته و به صورت گردشی تغییر موضوع داده است؛ اما کانون و مبدأ اولیه آنها طی این سالها ثابت بوده و مردم به عنوان قشر هدف توانستهاند شناخت مناسبی از آنها داشته باشند.
اینک نیز پس از فروکش کردن آفت و خیزهای فراوان، شبکههای اپوزیسیون و مهرههای همراه آنان در داخل کشور، شاهد موجی پرقدرت هستیم که تازه از راه رسیده و تصمیم دارد برای مدتی، مهمان فضای مجازی و رسانهای کشور باشد.
موج «افغانهراسی» با کلید خوردن در شبکههای ضد انقلاب و قرار گرفتن بر روی پل انتقال اصلاحطلبان، چالش رسانهای فراگیر این روزهای ایران است که به خاطر واجد بودن مؤلفههای امنیتی، سیاسی و فرهنگی، باید به بررسی دقیق آن پرداخت. کسانی که در این شانتاژ خبری و آمارسازیهای دروغ و بیمافکنی غیر منطقی سهمی برای خود دارند، مردم عادی کشور هستند که به خاطر اولویت داشتن مفهومی ارزشی و اصیل به نام «وطن» از هر چیزی که باعث کاهش اعتبار، وزن و ابهام در آینده آن شود نگران میشوند که طبعاً شکلگیری دغدغههایی اینچنینی در جامعه یک واقعیت ارزشمند بوده و برای رفع آن باید اقدامات رسانهای گستردهای صورت بگیرد.
اما بخش دیگری از افغانهراسی یک پروژه از پیش طراحیشده است که در تلاش برای گرفتار کردن جامعه به فوبیای مهاجرین و اتباع غیر ایرانی و تولید حوادث و رخدادهای امنیتی از رهگذر تقویتِ روحیات ضد مهاجرتی هستند تا کشورمان هم مانند برخی کشورهای دیگر گرفتار درگیریها و گسل نژادی شده و خونآشام نژادپرستی به عنوان عامل تحریک در بدنه اجتماعی کشور پنهان شده و قربانیان خود را داشته باشد؛ لذا از این پس اگر جریان افغانستانهراسی ادامه یابد باید منتظر وارد کردن آن در فاز جنایت و آزار و اذیت مهاجرین بود که بعید نیست نمونههای اولیه آن به صورت کاملاً سازمانی از سوی گروههای معاند اجرا شود.
در ادامه و با دیگرنمایی و عدم شهروند نشان دادن اتباع افغانستانی و تبدیل آنها به جمعیتی سرکوب شده و جدا شده از صفوف مردم واکنشسازی مرحله دوم این عملیات ترکیبی خواهد بود که ممکن است افزون بر بسیج افکار عمومی داخل افغانستان علیه ایران، در داخل کشور هم دشمن بر روی برانگیختن مهاجرین، سرمایهگذاری کند. در همین رابطه باید گفت ماجرای حضور افغانستانیها در ایران هیچگاه همانند مهاجران آفریقاییتبار در حومه پاریس نخواهد شد؛ چراکه داشتن فرهنگ اجتماعی مشترک و تاریخ در هم تنیده، مانع بزرگی بر سر درگیر کردن بومیها و مهاجرین در ایران است. مسئله مهمی دیگری هم که بر تعامل مثبت افغانستانیها با مردم ایران تأثیر مثبتی میگذارد توقع حداقلی آنها از حضور در ایران است.
زیرا کشورمان هیچگاه همانند مقامات اروپایی «باغ سبزی» نشان نداده و همچون غربیها، با پروپاگاندای رسانهای یک بهشت زمینی را مقابل دیدگان جهان سوم قرار نداده است؛ از این روی یک واقعبینی در میان اتباع موجود در ایران وجود دارد که باعث شده است پس از حضور در ایران، شرایطی متفاوت از ذهنیت پیشینی خود را مشاهده نکنند!
افزون بر تفاوتهای بنیادین ذکر شده در تفاوتمندی مسئله مهاجرت در ایران با کشوری همانند پاریس، فرهنگ غنی و اخلاقی مردم ایران است که در طول تاریخ، پذیرایی کریمانهای از پناهندگان و اتباع بیگانه داشتهاند. تاریخ پناهندگی به ایران به قرن شانزدهم بر میگردد؛ پناهندگی از گرجیها و سپس ارمنیها بعدها لهستانیها و سپس عراقیها و افغانستانیها از جمله مهاجران تاریخی به ایران بودهاند؛ لذا جامعه میزبانِ ایران با رفتار مترقی و به دور از تنشهای نژادی، یاد گرفته است که همزیستی مسالمتآمیز را به عنوان گونهای از زیست تمدنی داشته باشد و حتی آن اقوام مهاجر که هیچ، بلکه اقوام مهاجم همانند مغول را نیز در خود هضم کند.