عزّت و سرافرازي يكي از صفاتي است كه خداوند حكيم آن را براي خود و پيامبرش و مؤمنين اختصاص داده است و در چند آيه شريفه به آن اشاره فرموده است.(1) در روايات ما، براي عزّت و سرافرازي، موجبات و علل متعددي مطرح شده است، مثل انصاف، پايبندي به حق، گذشت، تواضع، شجاعت و ... و يكي از آنها يأس و نا اميدي از آن چه در نزد مردم است، ميباشدكه از اين موجب و علّت، تعابير مختلفي ميشود، مثل «استغناء از مردم»، «عزت نفس»، «كرامت نفس» و ... . بنا بر اين عزّت نفس به اعتبار منشاء آن، بخشي از اصل سرافرازي و عزّتي است كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است.
در اين جا بايد ديد عزّت نفس دقيقاً چه معنايي دارد و چه صفات رذيلهاي در مقابل آن قرار ميگيرد، كما اين كه عوامل و موجبات ديگري كه براي عزت بر شمرديم در مقابل هر كدام از آنها صفات رذيلهاي قرار ميگيرد.
عزّت نفس عبارت است از خود عزير داشتن در برابر مردم، به سبب طمع و حرص نورزيدن به اموال و داراييهاي مردم. و امّا اصل عزّت و سرافرازي به معناي «خود عزيز داشتن» است و اين معني اعم از اين است كه خود را براي خداوند عزيز بداريم و يا در برابر مردم عزيز بداريم.
بنابراين عزّت نفس، صفتي است كه انسان را فقط در برابر مردم عزيز ميكند و آثار فراواني از جهت اجتماعي دارد (هرچند به طور طبيعي، آثاري فردي و دروني كه مقام و منزلت او را نزد خداوند بالا ببرد نيز در پي دارد). مثلاً كسي كه براي هركار ريز و درشتي به مردم مراجعه نميكند و به آن چه كه خود دارد، قانع است، مردم او را فردي غني و بينياز از خود ميپندارند و چون به طور نادر و بسيار كم (يعني در مواقع ضروري) دست به دامن آنها ميشود، او را عزيز ميدارند، چرا كه او خود را نزد مردم عزيز داشته است.
بنا بر اين عزّت نفس در حقيقت روحية بينيازي و يأس نسبت به مردم است كه در اين باره روايات زيادي وارد شده است. امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «عزت، پيوسته بيقراري ميكند تا آن كه به خانهاي در آيد كه اهل آن، چشم طمع به آن چه در دست مردم است، نداشته باشند و در آن جا مستقر ميشود.»(2)
در مقابل صفت پسنديده عزت نفس، صفات باپسند حرص و طمع قرار دارند، كه تنها راه رهايي از حرص و طمع، رسيدن به مقام والا و بلند عزّت نفس و قناعت اختيار كردن در زندگي است.
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايد:
«اِنْ اَرَدْتَ أنْ تَقَرَّ عَيْنُكَ و تناَل خَيْرَ الدنيا و الآخرة فَاقْطَعِ الطَّمَعَ عَمّا في اَيْدي الناس.
اگر ميخواهي چشمت روشن شود و به خير دنيا و آخرت دست يابي. پس چشم طمع از آن چه كه ديگران دارند بر كن.»(3)
اينك با توجه به توضيحاتي كه آورده شد روشن ميشود كه براي تبيين هرچه بيشترعزّت نفس، در قرآن و روايات و اقوال بزرگانِ اخلاق و عرفان، و نيز براي روشن ساختن آثار و پيامدهاي فردي و اجتماعي آن، بايد به ابواب و فصولي كه در كتب تفسيري(4) و روايي و اخلاقي، به عزت و قناعت و طمع و حرص اختصاص داده شده، مراجعه نمود و البته از آن جا كه مسئله عزت (و بخصوص عزت نفس) به جهاتي با صفات تكبر و عجب قرابت پيدا مي كند، بايد براي تمييز دادن عزّت نفس از تكبر و عجب، به بحثهاي مربوط به آن صفات نيز مراجعه شود.
و امّا «كرامت» از آنجايي كه يكي از معاني كرامت به حسب لغت، عزت و سرافرازي است، معمولاً كلمة كرامت به جاي «عزت» به كار ميرود، لذا وقتي ميگويند: «كرامت نفس» مراد و معناي آن، دقيقاً همان معناي عزّت نفس است.
پاورقی:
1. فاطر: 10. يونس: 65. نساء: 139.
2. محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، نشر دارالحديث، ج8، ص3740.
3. همان، ج7، ص 2310.
4. در بخش پاياني (معرفي منابع بيشتر) منابعي بيان شده است.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات