خوارج نهروان در برابر دين هيچگونه مخالفتي نداشتند و تنها خواست آنها اجراي دين خدا بر طبق قرآن و سنّت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود؟
پاسخ:
در جنگ صفين، سپاه معاويه پس از آنكه در آستانه شكست قرار گرفتند، با پيشنهاد، نيرنگ باز مشهور عرب، عمروعاص قرآنها را بالاي نيزهها بردند و درخواست حكميت قرآن را مطرح كردند. امام ـ عليه السّلام ـ كه اين پيشنهاد را نيرنگ و حيله ميدانست، دستور ادامه جنگ را داد ولي سرانجام با اصرار گروه زيادي از سپاه خويش و تهديد آنها به خروج بر امام، به پذيرش حكميت تن در داد و باز با اصرار اين عدّه، ابوموسي اشعري را به نمايندگي خود انتخاب كرد و سرانجام قرارداد نهائي در ماه صفر سال 38 هـ ق به امضاء طرفين رسيد. پس از امضاء قرارداد، همان گروه از سپاه امام ـ عليه السّلام ـ كه او را، وادار به پذيرش حكميت و داوري ابوموسي اشعري و قرارداد آتشبس كرده بودند از امام خواستند تا قرارداد مذكور را نقص و به سپاه معاويه حمله كند و وقتي امام علي ـ عليه السّلام ـ زير بار اين حرف نرفت، آنها از سپاه امام ـ عليه السّلام ـ جدا شدند و همراه سپاه امام علي ـ عليه السّلام ـ وارد كوفه نشدند.
يعقوبي موّرخ بزرگ اسلام بعد از نقل واقعه صفين و پيدايش خوارج ميگويد:
«... و از كوفه بيرون رفتند و بر عبدالله بن حباب بن ارت تاختند و او و همراهانش را كشتند پس علي نزد ايشان رفت و آنها را بخدا سوگند داد و عبدالله بن عباس را نزد ايشان فرستاد و...»(1)
طبري نيز با ذكر فتنه خوارج به ذكر جنايات اين گروه پرداخته و بيان ميكند كه:
بعد از قتل عبدالله بن حباب اين صحابه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ همسر او را كه باردار بود به شهادت رسانيدند و شكم او را دريدند و جنين او را نيز به قتل رسانيدند و بعلاوه عدّهاي ديگر از مردم بيگناه را به قتل رسانيدند كه از جمله آنها سه زن از قبيله طيء و زني به نام امّسنان صيداويه بود و...»(2)
امام علي ـ عليه السّلام ـ نيز در نهجالبلاغه و از جمله در خطبه 37 اين كتاب به اين فتنه اشاره ميكند و خود را ناگزير از جنگ با اين فرقه ميداند. بسياري از دانشمندان و موّرخان نيز با ذكر اين واقعه، علي ـ عليه السّلام ـ را بر حقّ و سپاه خوارج را خارج از دين ميدانند كه براي نمونه مقدادي از اين اقوال ذكر ميشود.
دلايلي چند بر كفر خوارج ذكر ميكنيم:1ـ محدّثان و مورّخان اسلامي احاديثي از نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل ميكنند كه دلالت بر عدم ايمان واقعي در اين گروه ميكند شهرستاني در كتاب الملل و النحل ميگويد: «بعد از جنگ حنين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به تقسيم غنائم جنگ پرداختند در اين هنگام شخصي بنام ذيالخويصره زبان به اعتراض گشود و گفت: «اي محمّد عدالت را رعايت كن به درستي كه تو عدالت را رعايت نميكني» نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ از اين گفته نارحت شدند و فرمودند: «اگر من عدالت را رعايت نميكنم پس چه كسي عدالت را رعايت ميكند؟!
عدّهاي از صحابه قصد كشتن ذيالخويصره را كردند ولي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنها را از اين كار باز داشتند و فرمودند: از پس اين فرد گروهي پديد ميآيند كه نماز و روزه شما پيش نماز و روزه آنها حقير ميباشد (ولي آنها چنان در دين غور و موشكافي ميكنند كه از دين خارج ميشوند) «يمرقون من الدّين كما يمرق السّهم من الرّميه...» (از دين خارج ميشوند همانگونه كه تير از كمان خارج ميگردد).
شهرستاني بعد از نقل اين واقعه ميگويد: «علماء اتفاق دارند كه اين خروج صريح از دين ميباشد زيرا كسي كه به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، اعتراض كند در حقيقت بهخدا اعتراض كرده است».(3)
2ـ فتنه خوارج اگر چه در ظاهر براي اجراء صحيح دين خدا و سنّت نبوي بود ولي در حقيقت فتنهاي بود كه باعث تخريب اسلام بود و وقتي فتنهاي در حكومت اسلامي بر پا شود بر حاكم مسلمانان لازم است كه به هر نحو ممكن آشوب را از بين ببرد و امام ـ عليه السّلام ـ نيز ابتداءً با نصيحت قصد داشتند اين آتش را خاموش كنند و وقتي نصيحت فائدهاي نداشت و خوارج به جنايات خود ادامه دادند و دست از آزار و اذيت مسلمانان و ياران امام ـ عليه السّلام ـ برنداشتند امام ـ عليه السّلام ـ بهناچار با جنگ اين فتنه را خاموش كرد.
3ـ بيشتر علماي اسلامي با ذكر احاديثي از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در بارة فضيلت امام علي ـ عليه السّلام ـ از جمله «علي مع الحق و الحق معه»(4) امام ـ عليه السّلام ـ را در تمام جنگها بهخصوص جنگ نهروان برحقّ ميدانند و گروه خروج كننده بر امام ـ عليه السّلام ـ را خارج از دين و كافر ميدانند. در اينجا بهطور اختصار بعضي از اقوال علماي اهل سنّت در اين مورد بيان ميشود.
الف) ابوحنيفه، علي ـ عليه السّلام ـ را در تمام جنگهاي خود بر حق ميداند و ميگويد: «ما قاتل احد علياً الّا و عليٌ اولي بالحق منه» ( علي ـ عليه السّلام ـ با هيچ كس به جنگ نپرداخت مگر اينكه علي ـ عليه السّلام ـ بر حق بود و...».(5) سفيان ثوري نيز همين كلمات را دربارة امام علي ـ عليه السّلام ـ دارد(6) ب) حاكم نيشابوري ميگويد: «شهادت ميدهيم كه هر كس بر عليه اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ قيام كرد، ياغي و گردنكش است و «به قال ابن ادريس» (و ابن ادريس نيز همين را ميگويد)(7)
ب): ابواسحاق ابراهيم بن علي الشيرازي (متوفي سال 476) بعد از اينكه امام علي ـ عليه السّلام ـ را بر حق ميداند چنين استدلال ميكند: «... زيرا ابوبكر (خليفة اوّل) با كساني كه از دادن زكات خود داري ميكردند جنگ كرد امام علي ـ عليه السّلام ـ نيز با اهل بصره در روز جمل و و معاويه در صفين و خوارج در نهروان به جنگ پرداخت و جنگ علي ـ عليه السّلام ـ با اينها (اين سه گروه) بر حق بود زيرا امام علي ـ عليه السّلام ـ امام بر حقّ بوده است پس بيعت با او بر ديگران واجب و خروج از بيعت حرام و باطل و باعث خروج از دين است...»(8)
ج) علاءالدين الكاساني حنفي (متوفي سال 587) نيز جنگ امام علي ـ عليه السّلام ـ را با خوارج بر حقّ ميداند و حضور صحابه در اين جنگ را دليل بر حقّ بودن امام علي ـ عليه السّلام ـ ميداند زيرا جنگ امام علي ـ عليه السّلام ـ مانند جنگ نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ با مشركين بود.(9) ابن حجر هيثمي (متوفي سال 974) نيز دليل بر حق بودن علي ـ عليه السّلام ـ در اين جنگ و بقية جنگها اجماع صحابه ميداند و تأسّي به امام ـ عليه السّلام ـ را واجب ميداند.(10)
د) ابن تيميه (متوفي 728) درباره اين جنگ چنين بيان ميكند: «چون عثمان كشته شد مسلمانان با اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ بيعت كردند و او براي خلافت از همه سزاوارتر و برتر بود ولي مردم متفرقه بودند و آتش فتنه بلند... تا اينكه حروريه (اهل نهروان) ظاهر شدند و با امام علي ـ عليه السّلام ـ به جنگ پرداختند پس علي ـ عليه السّلام ـ و اصحاب او به امر خدا و رسولخدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ، براي اطاعت از قول پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ، با آنها بهجنگ پرداختند و...»(11) ابن حجر عسقلاني،(12) آلوسي،(13) ابن مفلح حنبلي(14) و... امام را بر حق ميدانند.
پاورقی:
1. تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، ج 2، ص 94ـ93.
2. تاريخ طبري، ابن جرير طبري، دارالكتب العلميّه، ج 3، ص 119ـ118.
3. ـ شهرستاني، الملل و النحل، دارالمعرفة (بيروت)، جلد 1، ص 21.
4. ـ شهرستاني، الملل و النحل، جلد اوّل، ص 27.
5. ـ مناقب ابن حنيفه، خوارزمي، جلد 2، ص 83 و 84، چاپ حيدر آباد.
6. ـ حلية اولياء، ابينعيم، جلد 7، ص 31.
7. ـ معرفة علوم الحديث، ص 84.
8. ـ المهذب في الفقه الشافعي، جلد 2، ص 234، طبع مصر، سال 1343 هـ..
9. ـ رجوع شود به بدائع الضائع، جلد 7، ص 140، (احكام الحدتدين).
10. ـ تحفه المحتاج شرح المنهاج، ج 4، ص 110.
11. ـ مجموع فتاوي ابن تيميه، جلد 2، ص 251.
12. ـ فتحالباري في شرح بخاري، جلد 12، ص 244.
13. ـ روحالمعاني، جلد 26، ص 151، (چاپ مصر).
14. ـ الفروع، جلد 3، ص 542 و 543.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات