اگر مناظراتي از طرف امام كاظم ـ عليه السّلام ـ با اديان و فرق اسلامي رخ داده بيان كنيد؟

07:54 - 1393/08/17
چکیده: امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ در طول عمر مباركشان گفتگوهاي علمي، متعددي با خلفاء، علماء و شخصيتهاي مختلف داشتند كه اسامي آنها عبارتند از: 1. هارون الرشيد 2. يعقوب ابن جعفر 3. عبدالغفار سلمي 4. ابي يوسف 5. حسن ابن راشد 6. نعمان ابن ثابت 7. مهدي عباسي و افراد ديگري كه تفصيل مباحث ايشان در كتب معتبربازگوشده...

امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ در طول عمر مباركشان گفتگوهاي علمي، متعددي با خلفاء، علماء و شخصيتهاي مختلف داشتند كه اسامي آنها عبارتند از: 1. هارون الرشيد 2. يعقوب ابن جعفر 3. عبدالغفار سلمي 4. ابي يوسف 5. حسن ابن راشد 6. نعمان ابن ثابت 7. مهدي عباسي و افراد ديگري كه تفصيل مباحث ايشان در كتب معتبربازگوشده. دراين مجال ب هچند نمونة كوتاهاشاره مي شود:

1. گفتگوي آن حضرت با ابوحنيفه پيشواي مشهور فرقة حنفي: ابو حنيفه مي گويد: در دوران امام صادق ـ عليه السّلام ـ به حج رفتم و چون به مدينه رسيدم به خانة آن حضرت در آمدم و به انتظار اجازه ورود در دهليز نشستم، ناگاه كودك نوپايي بيرون آمد، به او گفتم اي پسر بچه، شخص غريب كه در شهر شما آيد، كجا قضاي حاجت كند؟ گفت: «آرام باش»، سپس نشست و به ديوار تكيه كرد و گفت: «دوراز كنار نهرها و زير درختان ميوه و سايه انداز مساجد و وسط جاده،ودوراز ديده ها... .» آنچه از اين كودك شنيديم مرا به شگفت آورد. به او گفتم: نامت چيست؟ گفت: «موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب» به او گفتم: اي پسر بچه، گناه ازكيست؟ در پاسخ گفت: «از سه حالت بيرون نيست يا از خداست، كه از او نيست، زيرا سزا نيست پروردگار بنده را به آنچه نكرده عذاب كند، و يا از خدا و بنده با هم است، و همچنين هم نيست، زيرا براي شريك نيرومند، سزاوار نيست كه شريك ناتوان را ستم كند و يا از خود بنده است، كه از اوست، پس اگر خدا بگذرد از كرم اوست و اگر كيفر دهد به خاطر گنه و جرم بنده است.» ابو حنيفه گويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ را ملاقات نكرده و برگشتم و بدانچه شنيدم بي نياز شدم.(1)
2. مناظرة آن حضرت با رئيس فرقه فطحية: مفضل بن عمر مي گويد: چون امام صادق ـ عليه السّلام ـ وصيت فرموده، امامت را به موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ . بعد از آن برادر بزرگ او كه عبدالله معروف به افطح بود، دعوي امامت كرد. آنگاه امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ فرمود، در ميان خانة ايشان هيزم بسيار جمع كردند و فرستاد كه برادر خود عبدالله را طلبيد كه بيايد. همراه امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ جماعتي از اماميه بودند، چون آن حضرت نشست، فرمود هيزمها را آتش زدند. مردم نمي دانستند سبب آن چيست. چون تمام هيزم ها آتش گرفتند آن حضرت برخاست و با جامة خود در ميان آتش نشست و رو به حاضران چند حديث بيان فرمود. بعد برخاسته جامه ي خود را تكاند و به مجلس خود بازگشت. سپس به عبدالله گفت: «اگر زعم تو آنست كه بعد از پدرت تو امامي، پس بنشين در آن مجلس»، رنگ عبدالله متغير شد و برخاسته و در حالي كه ردايش را مي كشيد از خانة امام موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ بيرون رفت.(2)
3. مباحثه آن حضرت با دو تن از علماء برجستة فرقة حنفيه: ايامي كه هارون الرشيد امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ را محبوس كرده بود، ابو يوسف و محمد بن الحسن كه هر دو به مذهب اهل سنت، مجتهد عصر و از شاگردان ابوحنيفه بودند، با هم قرار گذاشتند نزد امام ـ عليه السّلام ـ بروند و مسائل علمي از او بپرسند، و به اعتقاد خود با او مناظره كنند. چون به خدمت آن حضرت رسيدند، مقارن رسيدن ايشان مردي كه از طرف سندي ابن شاهك موكل بر آن حضرت بود، آمده گفت: نوبت من تمام شد و به خانة خود مي روم، اگر شما را خدمت وكاري هست بفرمائيد كه چون نوبت من شود آن را انجام دهم. امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: «برو، خدمتي و كاري ندارم». و چون مرد روانه شد رو به ايشان كرد و گفت: «تعجب نمي كنيد اين مرد كه امشب خواهد مرد و قصد دارد كه فردا براي حل مشكل مرا ياري نمايد». پس هر دو برخاسته و بيرون رفتند در حاليكه به هم مي گفتند: ما آمده بوديم از او مسائل واجب و سنت بشنويم، او خود از غيب خبر مي دهد، كسي را فرستادند تا بر در خانة آن مرد منتظر خبر نشست، نصفي از شب گذشت، فرياد و ناله از خانه بلند شد، مأمور پرسيد چه شده است؟ گفتند: آن مرد بدون هيچ بيماري و مرضي مرده است. فرستاده رفت و خبر را به آن دو رسانيد. ايشان به خدمت امام ـ عليه السّلام ـ آمده پرسيدند: مي خواهيم بدانيم كه شما اين علم را از كجا به هم رسانده ايد؟ امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «اين علم از آن علمها نيست كه ديگري را راهي به آن باشد. اين علم از آن باب است كه رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ اخبار فرموده بود، علي بن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ را.» آن دو متحير و مبهوت شدند و هر چه خواستند حرف ديگري بزنند نتوانستند و برخاسته و شرمنده برگشتند.(3)
4. مناظرة آن بزرگوار با هارون الرشيد: تلعكبري به استناد از امام كاظم ـ عليه السّلام ـ نقل مي كند: امام كاظم ـ عليه السّلام ـ فرمود: «هارون به من گفت: آيا شما مي گوييد كه خمس متعلق به شماست. گفتم: بله گفت: خيلي زياد است. جواب دادم كسي كه آن را به من عطا كرده است، مي دانسته كه زياد نيست.»(4) و عطا كننده و وضع كننده خمس خداوند متعال است، هارون از پاسخ امام ساكت شد و خمس را كه حق اهل بيت و امامت است قبول كرد و قانع شد.

پاورقی:

1. بحراني، تحف العقول، اسلاميه، كتابفروشي اسلاميه، 1354 هـ ش، ص 434.
2. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه، مهر، چاپ دوم، 1364 هـ. ش، ج 3، ص 53.
3. اربلي، علي بن عيسي، پيشين، ج 3، ص 55.
4. مجلسي، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ ق. ج 48، ص 158.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات

با عضویت در خبرنامه مطالب ویژه، روزانه به ایمیل شما ارسال خواهد شد.