آرزوی یک عروس و داماد

19:06 - 1393/12/07

چکیده: هر کس در زندگی مادی اگر زرنگ باشد سعی می‌کند دنبال چیزهایی باشد که ماندگاری بیشتر داشته باشد.

تجلایی

معرفت درّ گرانیست به هرکس ندهندش        پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش

هر کس در زندگی مادی اگر زرنگ باشد سعی می‌کند دنبال چیزهایی باشد که ماندگاری بیشتر داشته باشد، هر کس در این عالم به معارف اسلام و اهل‌بیت(ع) رسید، و فهمید که همه چیز برای این انسان خلق شده، و انسان برای زندگی پاک و جاودان، و انسان برای اینکه خود را جاودان کند باید خود را به خالق که ابدی هست برساند. قرآن می‌فرماید: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ [بقره/156] ما از آن خدا هستيم و به او باز می‌گرديم.»
پس انسانی که با معرفت است و می‌داند که ارزش چه چیزی بیشتر است، دنبال آن چیز بهتر می‌رود تا آن را بدست آورد، هرچند در راه بدست آوردن آن، چیزهایی را هم از دست بدهد. حتی آن چیزی که در عوضش می‌دهد جانش باشد. شهید به این معرفت والا رسیده و برای بدست آوردن سعادت، شهادت را انتخاب می‌کند و می‌گوید:
               مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک             چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم
شهدا متعلق به ملکوت بودند و دنیا نتوانست آنها را اسیر خود کند به همین علت بود که پریدن برایشان راحت بود و جان را تقدیم معشوقشان کردند و راحت از زن و زندگی دل کندند.
              هر که از تن بگذرد جانش دهند         هر که جان درباخت جانانش دهند
              هر که گردد مبتلای درد عشق            از وصال دوست درمانش دهند
              هر که بی سامان شود در راه عشق      در دیار دوست سامانش دهند
قبل از شروع مراسم عقد، علی آقا رو به من کرد و گفت: شنیده‌ام که عروس در مراسم عقد هرچه از خداوند بزرگ بخواهد، اجابتش حتمی است. نگاهش کردم و گفتم: چه آرزویی داری؟ در حالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه‌ای به من دارید و اگر به خوشبختی من می‌اندیشید، لطف کنید و از خدا برایم شهادت را بخواهید. از این جمله علی تنم لرزید . چنین آرزویی برای یک عروس، در استثنایی ترین روز زندگی، بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم اما علی قسم داد در این روز این دعا را در حقش کرده باشم، بناچار قبول کردم ...
هنگام جاری شدن خطبه عقد از خداوند بزرگ، هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک، نگاهم را به صورت علی دوختم، آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. از نگاهم فهمیده بود که خواسته‌اش را بجای آوردم. مراسم ازدواج ما در محضر شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد و نمی‌دانم این چه رازیست که همه پاسداران این مراسم، داماد مجلس و آیت الله مدنی، همگی به فیض شهادت رسیدند.[1]
_____________________________________
پی‌نوشت
[1]. کرامات شهدا جلد 1 ص 32 (به روایت همسر شهید علی تجلایی)

Plain text

  • تگ‌های HTML مجاز:
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
10 + 5 =
*****